۲۰۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن ترانه» ثبت شده است

متن شعر:زمستان است

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت‌،

سرها در گریبان است‌.

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ ‌گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید نتواند،

که ره تاریک و لغزان است‌.

و گر دست محبّت سوی کس یازی‌،

به اکراه آورد دست از بغل بیرون‌؛

که سرما سخت سوزان است‌.

نفس‌، کز گرمگاه سینه می‌آید برون‌، ابری شود تاریک‌.

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت‌.

نفس کاین است‌، پس دیگر چه داری چشم‌

ز چشم‌ِ دوستان دور یا نزدیک‌؟

مسیحای جوانمرد من‌! ای ترسای پیر پیرهن‌چرکین‌!

هوا بس ناجوانمردانه سرد است‌... آی‌...

دمت گرم و سرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخ‌گوی‌، در بگشای‌!

منم من‌، میهمان هر شبت‌، لولی‌وش‌ِ مغموم‌.

منم من‌، سنگ‌ِ تیپا خورده رنجور.

منم‌، دشنام پست آفرینش‌، نغمه ناجور.

نه از رومم‌، نه از زنگم‌، همان بیرنگ‌ِ بیرنگم‌.

بیا بگشای در، بگشای‌، دلتنگم‌.

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد.

تگرگی نیست‌، مرگی نیست‌.

صدایی گر شنیدی‌، صحبت سرما و دندان است‌.

من امشب آمدستم وام بگزارم‌.

حسابت را کنار جام بگذارم‌.

چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی‌ِ بعد از سحرگه نیست‌.

حریفا! گوش‌ِ سرما برده است این‌، یادگار سیلی سرد زمستان است‌.

و قندیل سپهر تنگ میدان‌، مرده یا زنده‌،

به تابوت‌ِ ستبرِ ظلمت نُه‌توی مرگ‌اندود، پنهان است‌.

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است‌.

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ‌گفت‌.

هوا دلگیر، درها بسته‌، سرها در گریبان‌، دستها پنهان‌،

نفسها ابر، دل ها خسته و غمگین‌،

درختان اسکلت های بلورآجین‌،

زمین دلمرده‌، سقف‌ِ آسمان کوتاه‌،

غبارآلوده مهر و ماه‌،

زمستان است‌.

شاعر: مهدی اخوان ثالث

  • برباد رفته

متن ترانه : خونه

خونه،این خونه ی ویرون،واسه من هزار تا خاطره داره 

خونه،این خونه ی تاریک، چه روزایی رو به یادم میاره 

اون روزا یادم نمیره،دیوار خونه پر از پنجره بود 

تا افق همسایه ی ما دریا بود،ستاره بود، منظره بود 

خونه،خونه ،جای بازی برای افتاب و ماه بود 

پر نور واسه بیداری،پر سایه واسه خواب بود

پدرم می گفت: قدیما کینه هامونو  دور انداخته بودیم 

توی برف و باد و بارون، خونه رو با قلبامون ساخته بودیم 

خونه عشق مادرم بود، که تو باغچش گل اطلسی می کاشت 

خونه روح پدرم بود، چیزی رو هم پای خونه دوست نداشت 

سیل غارتگر اومد، از تو رودخونه گذشت 

پل ها رو شکست و برد، زد و از خونه گذشت 

دست غارتگر سیل، خونه رو ویرونه کرد 

پدر پیرمو کشت، مادرو دیوونه کرد

حالا من موندم و این ویروونه ها 

پر خشم و کینه ی دیوونه ها 

منه زخمی،من خسته، من پاک 

می نویسم اخرین حرفو رو خاک: 

کی میاد دست توی دستم بزاره، 

تا بسازیم خونمون رو دوباره؟

ترانه سرا: ایرج جنتی عطائی

  • برباد رفته

متن ترانه:رفیق من سنگ صبور تنهام

رفیقه من سنگه صبوره غمهام
به دیدنم بیا که خیلی تنهام
هیشکی نمیفهمه چه حالی دارم
چه دنیایه رو به زوالی دارم
مجنونمو دل زده از لیلیا
خیلی دلم گرفته از خیلیا
نمونده از جوونیام نشونی
پیر شدم پیره تو ای جوونی

تنهایه بی سنگه صبور
خونه ی سردو سوتو کور
تویه شبات ستاره نیست موندیو راه چاره نیست
اگر چه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش
طاقت بیارو مرد باش
اگر بیای همونجوری که بودی
کم میارن حسودا از حسودی
صدایه سازم همه جا پر شده
هر کی شنیده از خودش بیخوده
اما خودم پر شدم از گلایه
هیچی ازم نمونده جز یه سایه
سایه ای که خالی از عشقو امید
همیشه محتاجه به نوره خورشید


ترانه سرا:امیرارجینی

  • برباد رفته

متن ترانه:میون این همه خونه که بهم پیوسته

میون این همه کوچه که به هم پیوسته،کوچه قدیمی ما کوچه بن بسته!!

دیوار کاهگلی یه باغ خشک،که پر از شعرهای یادگاریه

مونده بین ما و اون رود بزرگ،که همیشه مثل بودن جاریه
توی این کوچه به دنیا اومدیم،توی این کوچه داریم پا می گیریم

یه روز هم مثل پدر بزرگ باید،تو همین کوچه بن بست بمیریم

اما ما عاشق رودیم مگه نه؟نمی تونیم پشت دیوار بمونیم

ما یه عمره تشنه بودیم،مگه نه؟نباید آیه حسرت بخونیم

دست خسته مو بگیر،تا دیوار گلی رو خراب کنیم

یه روزی ، هر روزی باشه دیر و زود

می رسیم با هم به اون رود بزرگ

تنای تشنمونو ، می زنیم به پاکی زلال رود

ترانه سرا:ایرج جنتی عطائی

  • برباد رفته

متن ترانه: فریاد زیر آب

ضیافت های عاشق را،خوشا بخشش،خوشا ایثار 

خوشا پیدا شدن در عشق،برایِ گُم شدن در یار

چه دریایی میان ماست،خوشا دیدار ما در خواب 

چه امیدی به این ساحل؟خوشا فریاد زیر آب

خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن 

خوشا مردن،خوشا از عاشقی مردن

اگر خوابم اگر بیدار،اگر مستم اگر هوشیار 

مرا یارای بودن نیست،تو یاری کن مرا،ای یار 

تو ای خاتون خواب من،منِ تن خسته را دریاب 

مرا همخانه کن تا صبح،نوازش کن مرا تا خواب

همیشه خوابِ تو دیدن،دلیلِ بودنِ من بود!

چِراغِ راهِ بیداری،اگر بود از تو روشن بود

ضیافت های عاشق را،خوشا بخشش،خوشا ایثار 

خوشا پیدا شدن در عشق،برایِ گُم شدن در یار

نه از دور و نه از نزدیک،تو از خواب،آمدی،ای عشق!

خوشا خودسوزی عاشق،مرا آتش زدی،ای عشق

ترانه سرا: ایرج جنتی عطائی

  • برباد رفته

متن شعر:کمال دار برای من کمال پرست

زندگی تجسم فعال ذهن ماست از همه آنچه طلب می کنیم!!!

اینکه در ذهنمان دنیا و آدم ها را چگونه تصور و تفسیر کرده ایم

اگر زیبا باشد ، زیبائی می بینیم

گرچه بواسطه اجتماعی بودن انسان ، از دیگران هم تاثیر می پذیریم

حتی کلمه هم نقش دارد

وقتی گستاخانه مینویسی و گستاخانه پاسخ بدهی

گستاخانه هم پاسخ خواهی شنید

دوست ندارم با این حرف ها شروع یک هفته ام را خراب کنم

پس زندگی دوستت دارم

دنیا دل انگیز و زیبائی

حتی فصل پائیزت هم دلنشین است

دوستت دارم

هفته را با قدرت و پر از انرژی آغاز کنید

بی شک هفته خوبی خواهد بود

به یک پیمانه شعر دعوتید

غزل ((کمال دار برای من کمال پرست))  از استاد محمد علی بهمنی

در این زمانه بی های و هوی لال پرست

خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست

 چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را

برای این همه ناباور خیال پرست؟

به شب نشینی خرچنگ های مردابی

چگونه رقص کند ماهی زلال پرست

رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند

به پای هرزه علف های باغ کال پرست

رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست

کمال دار برای من کمال پرست

هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری ست

به چشم تنگی نامردم زوال پرست

  • برباد رفته

متن شعر:با همه لحن خوش آوائیم

با همه لحن خوش آوائیم 

دردبدر کوچه تنهائم

ای دو سه تا کوچه زما دور تر

نغمه تو از همه پرشور تر

کاش که این فاصله را کم کنی 

محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه ما میشدی 

مایه آسایه ی ما میشدی

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه ما را آتشی دست داد

نام تو بردم ، لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه جان من است

نامه ی تو خط  امان من است

ای نگهت خواست گه آفتاب

بر من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده بر انداز به چشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یار مددکار ما

کی و کجا وعده دیدار ما

از سروده های مرحوم محمدرضا آغاسی

  • برباد رفته

متن ترانه :دلم مثل دلت خونه شقایق

دلم مثل دلت خونه ، شقایق
چشام دریای بارونه ، شقایق
مث مردن می مونه دل بریدن
ولی دل بستن آسونه شقایق
شقایق درد من ، یکی دو تا نیست
آخه درد من از بیگانه ها نیست
کسی خشکیده خون من رو دستاش
که حتی یک نفس از من جدا نیست
شقایق اینجا من خیلی غریبم
آخه اینجا کسی عاشق نمی شه
عزای عشق غصه ش جنس کوهه
دل ویرون من از جنس شیشه
شقایق آخرین عاشق تو بودی
تو مردی و پس از تو عاشقی مرد
تو رو آخر سراب و عشق و حسرت
ته گلخونه های بی کسی برد
دویدیم ،‌ دویدیم و دویدیم
به شب های پر از قصه رسیدیم
گره زد سرنوشتامونو تقدیر
ولی ما عاقبت از هم بریدیم
شقایق جای تو دشت خدا بود
نه تو گلدون ، نه توی قصه ها بود
حالا از تو قفط این مونده باقی
که سالار تموم عاشقایی
شقایق ای شقایق ، گل همیشه عاشق

ترانه سرا:اردلان سرافراز

  • برباد رفته

متن شعر:به توچه؟

من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ به تو چه
من اگر مست می و شرب و شرابم ؛ به توچه

تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه به من
من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ به تو چه

تو اگر غرق نمازی٬چه کسی گفت چرا
من اگر وقت اذان غرقه به خوابم ؛ به تو چه

تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش
من اگر مستحق خشم و عتابم ؛به تو چه

دنیا گر چه سراب است به گفتار شما
من به جِد طالب این کهنه سرابم ؛به تو چه

تو اگر بوی عرق میدهی از فرط خلوص
و من ار رایحه ی مثل گلابم؛ به تو چه

من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادب
و اگر مونس این ژیلت و آبم ؛ به تو چه

تو اگر جرعه خور باده کوثر هستی
من اگر دُردکش باده ی نابم ؛ به تو چه

تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باش
من اگر طالب معشوق شبابم ؛ به تو چه

تو گر از ترس قیامت نکنی عیش عیان
من اگر فارغ از روز حسابم ؛ به تو چه

شاعر:سیمین بهبهانی

  • برباد رفته

متن شعر:آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم

این روزهــا  کـــــه آینه هم  فکــر ظاهر است

هرکس که گفته است خدا نیست کافر است

با  دیدن  قیافه  این  مردمان ِ خوب

باید قبول کرد که گندم مقصّر است

آن سایه ای که پشت سرت راه می رود

گرگی مخوف در کت و شلوار عابر است

کمتر  در  این  زمانه  بـــه  دل  اعتماد  کن

وقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است

شاعر فقط برای خودش حرف می زند

در گوشه اتاق فقط عکس پنجره ست

آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم

حالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است

در ایــن دیار ، آمدن نــو بهـار ِ پوچ

تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است

دارد قطار فاجعـــه نزدیک مــی شود

بمبی هنوز در چمدان مسافر است

شاعر:سیدمهدی موسوی

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود