داریوش شایگان متفکر و روشنفکر ایرانی در گذشت!!!


"نسل کنونی جوانان ایران، شعورشان از نسل ما بسیار بیش‌تر است، زیرا در دنیای دیگری زندگی می‌کنند. مخصوصاً زنان ایرانی بسیار جهش کرده‌اند. باید اعتراف کنم شرمنده‌ام که نسل ما گند زد!

"داریوش شایگان در سیزدهم بهمن ماه ۱۳۱۳ در تهران زاده شد. پدرش بازرگان ایرانی و مادرش از اهالی گرجستان بود. در تهران به مدرسهٔ کاتولیک «سن‌لویی» که دروسش به زبان فرانسه تدریس می‌شد رفت و بعد از آن برای تحصیل به خارج از کشور رفت و با اخذ درجه دکترا در رشته هندشناسی در سال ۱۳۴۷ به ایران بازگشت و به تحقیقات خود پیرامون ادیان به‌ویژه ادیان هندی ادامه داد. خواهر وی یگانه شایگان نیز استاد فلسفه بود که در ۱۷ خرداد ۱۳۸۶ درگذشت. داریوش شایگان از جمله فیلسوفانی بود که نثر فرانسه وی در کتاب‌های درسی فرانسه چاپ می‌شود.داریوش شایگان، ساعت ۴ عصر پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶ دچار سکتهٔ مغزی شدید شد. او صبح پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷ در بخش مراقبت‌های ویژهٔ بیمارستان فیروزگر تهران در ۸۳ سالگی درگذشت

داریوش شایگان، متفکر و روشنفکر ایرانی که در مقطع انقلاب اسلامی از هواداران تغییر نظام پادشاهی بود، در گفتگویی که اخیرا با نشریه «اندیشه پویا» داشت به سختی از خود و همفکران همدوره اش انتقاد کرد. او در بخش هایی از این گفتگو چنین گفت؛

«ایران در سال‌های دهه‌های چهل و پنجاه داشت جهش می‌کرد. ما از آسیای جنوب شرقی آن موقع جلوتر بودیم، ولی بعد آن‌ها پیش افتادند و موفق‌تر شدند. علت عدم موفقیت ما به نظر من این است که ما شتاب تغییرات را تحمل نکردیم. حالا چرا؟ نمی‌دانم. همچنین ما روشنفکران آن دوره هم پرت بودیم و تحلیل درستی از جایگاه خود در جامعه و جامعۀ خود در جهان نداشتیم.»

«می‌توانم این را به عنوان یک اعتراف بگویم که ما روشنفکران جایگاه خود را ندانستیم و جامعه را خراب کردیم. یکی دیگر از آسیب‌های جامعۀ ما در آن هنگام چپ‌زدگی شدید بود که با اتفاقات بیست‌وهشتم مرداد هم تشدید شد، و قهرمان‌گرایی بیش از پیش در جامعه فراگیر شد.»

«ما باید گام نهادن در مسیر صنعت و پیشرفت را از مونتاژ آغاز می‌کردیم. جالب بود که روشنفکران آن دوره از این مونتاژ به بورژوازی کمپرادور یاد می‌کردند.»

«بسیاری از روشنفکران اروپایی نیز چپ‌زده بودند، منتها در آن‌جا تعادل برقرار بود. رمون آرونی بود در مقابل سارتر ولی این‌جا رمون آرونی نبود، کسی جلوی چپ‌ها نبود. ما با اسطوره‌ها زندگی می‌کنیم و این بسیار بد است و یکی از نتایج چپ‌زدگی است.»

«نسل کنونی جوانان ایران، شعورشان از نسل ما بسیار بیش‌تر است، زیرا در دنیای دیگری زندگی می‌کنند. مخصوصاً زنان ایرانی بسیار جهش کرده‌اند. باید اعتراف کنم شرمنده‌ام که نسل ما گند زد!»

  • برباد رفته

آرزویم برای همه شما

الهی اونقدر بخندید که صدای خنده‌هاتون بشه زیباترین موسیقی کائنات...

الهی از شادی اونقدر پُر بشید که سر ریزش همه ی مردم دنیا رو سیراب کنه.

الهی روزیتون اونقدر زیاد بشه که امیدی باشید برای رسوندن روزی خیلیا.

الهی همیشه بهترین افکار به سراغتون بیان و درست ترین تصمیمات رو بگیرید

الهی اونقدر غرق خوشبختی بشید که تا عمق بی انتهای رضایت برسید

الهی همیشه تنتون سالم باشه و عاقبت به خیر بشید

الهی که همیشه بهترین حال ممکن رو داشته باشید

و الهی که خدا همیشه هواتونو داشته باشه

الهی آمین

بهترین آرزوها بدرقه راهتان در آغاز سال جدید...

  • برباد رفته

درباره نوروز به نقل از دکتر امید مجد

نوروز ۹۳ تاجیکستان بودم.

آنجا تنها جایی است که انسان احساس ایرانی بودن می کند حتی بیشتر از خود ایران!

از لحظه ورود به فرودگاه دوشنبه که بیت حافظ را بر آن نوشته اند.

رواق منظر چشم من آشیانه توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

این حس شروع می شود.

زبان زیبای فارسی با تلفظ کهن خراسانی اندیشه را تا دوردست های دوران سامانیان واپس میبرد با آن لغات فراموش شده کهن دری و پهلوی.

وارد شهر که می شوی تمام کوچه ها و خیابانها با اسامی ایرانی نامگذاری شده و تندیس های خیام و پورسینا و رودکی و فردوسی و .... همه جا به چشم می خورد.

واحد پولشان سامانی است که ناخودآگاه شکوه شاهنامه را در دل متجلی می کند.

نام های زنان گیسو فروهشته آنها با آن لباس های شاد و رنگی و پوشیده، اینهاست:

دلربا، دلکش، دلبر، فرنگیس ،مشک افشان،گیسو سیاه،...

نام مردانشان سیاوش و ایرج و فریدون و فرهاد....

همه شهر به سبک ایران باستان غرق سرود و آواز و رامشگری و خنیاگری است و در تقویمشان شش ماه سال را عزا پر نکرده.

پیش از نوروز همه مردم در کوی و برزن می نوازند و می رقصند.

روز اول نوروز در مکان بزرگی به نام نوروزگاه که به شیوه تخت جمشید آراسته شده جمع می شوند و هزاران هزار انسان دست افشان و پایکوبان شادی می کنند.

مکان های جغرافیایی کشورشان برای اهل ادبیات و تاریخ نام هایی رویایی است:

جیحون و بدخشان و خجند و...

حتی مکان هایی که جزو تاجیکستان نیستند ولی وقتی در آن فضا قرار میگیری نامشان فرایاد می آید خوارزم و بخارا و سمرقند ذهن را به هرسویی می کشانند.

فاصله ده ساعته دوشنبه تا نزدیکترین ساحل فرارودان را با شوقی کودکانه طی میکنم و در ذهنم گذر کیخسرو از جیحون و تیر آرش و تسلیم شدن سیاوش که میگفت:

یکی کشوری جویم اندر جهان

که نامم ز کاووس ماند نهان

ز خوی بد او سخن نشنوم

ز پیکار او یک زمان بغنوم 

و نبرد جلال الدین با همه تلخ و شیرینشان مرور می شوند. دوست دارم به فرارودان بزنم و نهنگی هم سربر آرد و شعر مولوی را تجسم بخشد:

چه دانستم که این سودا مرا زینسان کند مجنون

دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

چه دانستم که گردابی مرا ناگاه برباید

چو کشتیم دراندازد میان قلزم پرخون

زند موجی بدان کشتی که تخته تخته بشکافد

که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون

نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را

چنان دریای بی پایان شود بی آب چون هامون...

نوروز ۹۳ در تاجیکستان نوروزی رویایی بود ابتدا اندوه میخوردم که چرا این تکه از بدن ایران جدا شده ولی بعدا اندیشیدم همان بهتر که جزو ایران نیست تا حداقل بر روی این کره خاکی که روزگاری چهل و چهار صد سرزمینهایش زیر پای پادشاهی داریوش بود،

زمین کوچکی باقی مانده باشد که رنگ و روی ایرانی بخود گرفته.

با درک درست تر و منطقی تری از دین،

بر گور مردگان عرب نوحه نخوانند و فرق نوزادانشان را بیاد علی اصغر نخراشند و نام خیابانهایشان حجر بن عدی و عمار یاسر نباشد و برگهای تقویم کشورشان با نام ام  البنین و ابوذر ورق نخورد.

کشورشان را دستاربندان تندرو که دوست دارند مملکت را با مفاتیح الجنان و حلیه المتقین اداره کنند به گروگان نگرفته نباشد.

از در و دیوارش نوحه و روضه نبارد و مداحانش بر صدر ننشینند و قدر نبینند

به امید روزی که ملک دارا از تصرف ضحاکیان بدرآید و بار دیگر جشن و شادی و سرور لبریزش کند

  • برباد رفته

اندکی اندیشه و لحظه ای تامل

اگر بهشتی باشد،

آن بهشت لایق انسانهای ڪافر است.

انسانهایی ڪه به روز حساب و ڪتاب اعتقاد نداشتند.

اگر ڪار خیری ڪرده اند به طمع و چشم داشت پاداش آن نبوده

و اگر ڪار خطایی نڪرده اند از سر ترس از جهنم نبوده.

و اما شما ای انسانهای مذهبی!

شمایی ڪه به روز قیامت اعتقاد داشتید!

شما در این دنیا غیر از معامله پایاپای چه ڪردید ؟

ڪار خیرتان برای پاداش و اجر و مزدش بود

و عدم خطایتان از سر ترس از عقوبت.

شما جز داد و ستد چه کردید!

ڪار خیری ڪه با منت و انتظار پاداش باشد

و عدم خطایی ڪه از سر ترس و عذاب باشد

چه فایده دارد ؟

خوشا به حال آنان ڪه وجدان دارند...

  • برباد رفته

ده سال بعد از فیلتر شدن تلگرام (نویسنده: بردیا صداقت)

برداشتی آزاد از یک نظر:

فقط منتشر شده، و انتشار متن به معنای تایید و یا رد کردن آن نیست!!!!!!

مسئولیت محتوا ی متن بر عهده نویسنده خواهد بود!!!!!!!!!!!

نویسنده:

بردیا صداقت

این روزها صحبت فیلتر شدن تلگرام را در همه جا میشنویم  

و هرکسی از نقطه نظر خودش این ماجرا را تحلیل میکند.

اما من میخواهم در مورد ده سال آینده صحبت کنم.

فیلتر شدن تلگرام یعنی بازار پیام رسان‌ها را به صورت «انحصاری» در اختیار طراحان داخلی قرار دادن.

یعنی همون کاری که سالهای سال پیش در مورد صنعت خودرو انجام شد!

با فیلتر شدن تلگرام،

شرکت‌های طراح پیام‌رسان داخلی عرصه را خالی از رقیب می‌بینند

و یکی دو تا شرکت مثل ایران خودرو یا سایپا توی دنیای مجازی قد علم می‌کنند.

در اولین قدم اون‌ها چند میلیارد وام بلاعوض و بدون بهره میگیرند.

بعد کسی که نفوذ و رانت بیشتر و ژن خوب‌تری دارد

توسط نهادهای مختلف و صداوسیما حسابی حمایت میشود.

زمان می‌گذرد و استفاده‌ی این اپلیکیشن‌ها زیادتر میشود.

حالا هر کدام از این شرکت‌ها چند صد نفر کارمند و چند میلیارد سرمایه دارند.

زمان می‌گذرد،

حالا دیگه مدیرهای این شرکت‌ها آن دانشجوهای مظلوم و سر به زیر نیستند!

حالا  آنها جزء سرمایه‌دارهاى بزرگ کشور به حساب می آیند.

سالها بازی تو زمینی که هیچ رقیبی اجازه‌ی ورود به آن را نداشتهاست!!!!!!!!!!1

این شرکتها را به قدری فربه و تنبل کرده

که هیچ «انگیزه» و «نیازی» برای تولید محصول با کیفیت ندارند.

آنها برای جزیی‌ترین و بی‌کیفیت‌ترین خدمات هر چقدر که دلشان بخواهد از ما پول خواهند گرفت!!

چرا؟

چون ما چاره‌ی دیگری نداریم!

سالهای سال تنها گزینه‌های قابل انتخاب همین شرکت‌ها بودند!

ده سال بعد از فیلتر شدن تلگرام،

شاهد وجود پدیده‌ای مثل «پراید» در دنیای مجازی خواهیم بود.

محصولی که کیفیت ندارد،

ایمنی ندارد ،

تولید کننده‌ی پاسخ‌گو ندارد

و مدیران فربه و مولتی میلیاردش،

بابت بی‌کیفیت ترین محصولات‌شان،

پول بسیار هنگفتی از ما میگیرند.

و این ما ملت بدبخت و توسری خور هستیم

که در ایام عید 450 کشته به خاطر ماشین های بی کیفیت میدهیم.

و گرنه سران که همه بنز و تویوتا و فراری سوارند!!!!!!!!

  • برباد رفته

شعر طنزی ی با نام حرف حساب

در ڪشور ما بس ڪه خوشی هست،عزا نیست

آنقدر ڪه اخلاصِ عمل هست ریا نیست

بر سفره ی گسترده ی دولت همه جمعند

این سفره فقط سهم وزیر و وزرا نیست

از برڪتِ تقسیمِ درآمد به عدالت

در ڪوچه و پس ڪوچه ترافیکِ گدا نیست

از لطفِ مدیریتِ مطلوبِ مدیران

وضعیتِ بازار زمین، روی هوا نیست

چون عدل و عدالت همه جا ریشه دوانده

از ظلم و ستم دست کسی رو به خدا نیست

تحریم، نه بر دولتِ تدبیر، نه مردم

المنة لِلَّه، اثراتش بسزا نیست

هل دادنِ یڪ عده میانِ صفِ نذری

یادآوری از مستندِ راز بقا نیست

در غرب اگر دزدی و فحشا و فساد است

در ڪشورِ ما مطلقاً از این «خبرا» نیست

تعریف زیاد است و وطن غرقِ محاسن

افسوس در این شعر برای همه جا نیست

شاعر:
مصطفی علوی

  • برباد رفته

حکایتی از ملانصرالدین

شخص خسیسی در رودخانه ای افتاد و عده ای جمع شدند تا او را نجات دهند.

دوستش گفت:

دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم.

مرد در حالی که دست و پا می زد دستش را نداد.

شخص دیگری همین پیشنهاد را داد، ولی نتیجه ای نداشت.

ملا نصرالدین که به محل حادثه رسیده بود، به مرد گفت:

دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم.

مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد.

مردم شگفت زده گفتند:

ملا معجزه کردی؟

ملا گفت:

شما این مرد را خوب نمی شناسید.

او دستِ بده ندارد، دستِ بگیر دارد.

اگر بگویی دستم را بگیر، می گیرد،

اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد.

تهیدست از برخی نعمت های دنیا بی بهره است،

اما خسیس از همه نعمات دنیا.

«دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند

یکی آن که اندوخت و نخورد

و دیگر آن که آموخت و نکرد.

  • برباد رفته

نوروز هم تمام شدفکری بکنیم

نوروز هم تمام شد ...

ما ماندیم و سالی جدید ...

سالی که قرار است سالِ خوبی باشد ...

همیشه بهترین تصمیماتمان برایِ شنبه بود ...

همیشه برایِ بهتر شدنِ احوالاتمان دنبالِ یک آغاز می گشتیم ؛

و چه آغازی بهتر از نوروز ؟!

بیایید همه با هم قراری بگذاریم ؛

اینکه امسال ، به جز مهربانی و لبخندهایِ جانانه ؛

چیزی برایِ دلهایِ خسته ی هم نداشته باشیم ...

نسلِ ما ، همدلی می خواهد ،

نسلِ ما ، امید می خواهد ...

کمی همدل باشیم و برای دلهایِ همدیگر ، نویدبخشِ اتفاقاتِ خوب ...

شاید دنیا دلش خواسته باز هم سخت بگیرد ،

من و تو نباید خودمان را از فرصتِ لبخند محروم کنیم !

من و تو نباید به بهانه ی تقدیر ، زانویِ غم بغل بگیریم ...

می توان ساده هم شاد بود ،حتی با یک گل ،

حتی با لبخندِ معصومانه ی یک کودک ،

حتی با شنیدنِ صدایِ نفس هایِ عزیزانی که به حضورشان محتاجیم ...

این ها حقیقت است و شعار نیست !!!

بیایید برایِ شادی و سلامتیِ هم دعا کنیم ، آرزو کنیم ، کمک کنیم ...

شاید خدا دید ... به انسانیت امیدوار شد ؛

دستِ اتفاقاتِ بد را گرفت و از سرزمین ما دورشان کرد ...

شاید دوباره مثلِ نیاکانمان خوشبخت شدیم ...

از آن خوشبختی ها که در دلش مناسبتهایِ خوب متولد می شود ...

من ایمان دارم

اگر خودمان اراده کنیم ، همه چیز درست خواهد شد ...

تمامش به ما بستگی دارد ...

دارم چراغِ ذهن و جانِ این مردم را می بینم

که دانه دانه شب های سیاهمان را روشن می کند ...

دل من هم روشن است ؛

امسال ،

سالِ خوبی خواهد بود ...

دوعشق جاویدان پدرومادر

  • برباد رفته

تفاوت برداشت از رفتار دیگران

مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی آفریقایی (سیاه‌پوست)، در گوشه‌ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!
گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز زن آفریقایی...
زن سیاه‌پوست به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر می‌کنم؛
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن آفریقایی که در آن گوشه نشسته است.
دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن آفریقایی را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا  به همه داده شد، زن آفریقایی لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم.
مرد از شدت خشم دیوانه شد.
به سوی گارسون خم شد و از او پرسید:
این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟
من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد.
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.
«شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما می‌کنند نادانسته به نفع ما باشد»

  • برباد رفته

معرفی کتاب ـ آسیا دربرابر غرب

این کتاب دربارهٔ نیهیلیسم نیچه و نتایج تقدیر تاریخی بروز غربزدگی جمعی در آسیا است. در بخش انتهایی این کتاب تمدن‌های آسیایی با تفکری فلسفی مورد بحث قرار گرفته‌است. شایگان در این کتاب به نقل از داستایفسکی نوشته: «ما روس‌ها همگی نیهیلیست هستیم.»
در این کتاب مطرح شده که انکار فرهنگ و تاریخ سبب شد که روس‌ها با مسائل نهایی درگیر شوند و افراط کنند. مارکسیسم و سوسیالیسم نقطهٔ پیوند نیهیلیسم روس و نیهیلیسم غربی است یعنی ملغمه‌ای از آنارشیسم باکونین که سرآغاز آفرینندگی نو را در تخریب می‌دانست و آنارشیسم مذهبی تولستوی و برنامه انقلابی لنین که مخلوطی از باکونین و پطر کبیر بود.
تقدیر تاریخی در این کتاب مورد بحث قرار گرفته و منظور وضع خاصی است که به حکم تاریخ پدید آمده‌است. شایگان می‌نویسد: ما بازماندگان تمدن‌های آسیایی هم دچار هگل هستیم هم دچار مارکس بی‌آنکه از روح و تحول بدانیم و بی‌اطلاع به بحث دربارهٔ سلوک عقلی و جبر زمانه و مبارزه طبقاتی می‌پردازیم. تقدیر تاریخی ما این است که از تاریخ غرب عقب مانده‌ایم و بسته به برداشتمان از تاریخ تفکر غرب دانستن این که عقب مانده‌ایم سودمند با زیان بخش است و به قول هگل فلسفه تاریخ و تاریخ فلسفه چنان درهم آمیخته که تفکیک آن امکان‌پذیر نیست. این ناآگاهی به این واقعیت برمی‌گردد که فرصتی برای انتخاب نداشته‌ایم.

***********

خلاصه ای از کتاب

آسیا در برابر غرب

نویسنده:
 داریوش شایگان

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود