عکس نوشت:گره حوصله

  • برباد رفته

روزگار کودکی......

روزگار کودکی یادش بخیر

یاد شبهای خوش و شادش بخیر

زندگی مثل سلامی ساده بود

زندگانی صبح و شامی ساده بود

سفره نان و پنیری داشتیم

در نداری چشم سیری داشتیم

وقت بخشش دست ما لرزش نداشت

مال دنیا اینقدر ارزش نداشت

آدما تاب و تحمل داشتند

بر خدا خیلی توکل داشتند

  • برباد رفته

حکایت تامل برانگیز فروش بهشت.......

در قرون وسطی، کشیشان بهشت را به مردم می‌فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می‌کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می‌برد، دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد، تا اینکه فکری به سرش زد. به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است؟
کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه.

مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید. کشیش روی کاغذ پاره‌ای نوشت: سند جهنم

مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. سپس به میدان اصلی شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم را خریدم، این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی‌دهم!

  • برباد رفته

عجب آشفته بازاریست دنیا

ﯾﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﺎﺩﺭ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ

ﯾﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﺧﺶ ﺑﻨﺎﻟﺪ

ﯾﮑﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻏﻢ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ،

ﯾﮑﯽ ﺳﻬﻤﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ.

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﻧﺼﯿﺐ ﺍﺳﺖ،

ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺭﻗﯿﺐ ﺍﺳﺖ

ﯾﮑﯽ ﺳﯿﻠﯽ ﺷﺪﻩ ﺳﺮﺧﯽ ﺭﻭﯾﺶ،

ﯾﮑﯽ ﺳﯿﻠﯽ ﻓﻘﻂ ﺷﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﻭﺭﺵ

ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻟﻘﻤﻪ ﺩﺍﺭﺩ،

ﯾﮑﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺭﺩ

ﯾﮑﯽ ﺳﻘﻒ ﻧﯿﺎﺯﺵ ﯾﮏ ﻟﺒﺎﺱ ﺍﺳﺖ،

ﯾﮑﯽ ﻓﮑﺮﺵ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺎﮐﻼﺱ ﺍﺳﺖ

ﯾﮑﯽ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﺩﺭ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺳﺖ،

ﯾﮑﯽ ﺷﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﻼﻧﺸﯿﻨﯽ ﺳﺖ

ﯾﮑﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﺪﻩ، ﺷﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ،

ﯾﮑﯽ ﺳﯿﺮ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﺳﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ

ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻓﻘﺮﺵ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﻣﺎﻧﺪ،

ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﭘﻮﻟﺶ ﺑﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﺎﻧﺪ

ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺩ ﻣﻨﺠﯽ ﻃﻠﺐ ﮐﺮﺩ،

ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩ

ﯾﮑﯽ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﻇﺮﻑ ﺑﯽ ﻏﺬﺍ ﻣﺎﻧﺪ،

ﯾﮑﯽ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﻔﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪ


عجب_آشفته_بازاریست_دنیاااا

  • برباد رفته

گاهی برای همه آدم ها اتفاق می افتد.....

همه ی آدم ها در زندگی تحمل شان تمام شدنی است

همه ی آدم های خوب و مهربانی که میشناسیم

همان هایی که موقع خوردن یک لیوان چای بین این خیل عظیم نگرانی در دنیا ،

تنها نگرانیشان سوختن زبان توست

همان هایی که همیشه حواسشان به آدم هست

همان هایی که تنها زمانی به تو خیره نگاه میکنند که تو حواست به هیچ کجای دنیا نیست

همان هایی که در هوای بارانی چترت میشوند و در ظِلّ آفتاب سایبانت

آن روز فهمیدم همه ی آدم ها یکجایی و یک زمانی به تنگ می آیند ،

خستگی بر آنها فائق میشود

طاقتشان طاق میشود و یک روز بدون هیچ کارِ اضافه ای

بدون هیچ گله و شکایتی ، بدون هیچ اخم و تهدیدی میگذارند و میروند

درست به همین راحتی و به همین سادگی

میدانی فکر میکنم در زندگی ،

همه ی رفتن ها را به واسطه ی واژه ی "امید"میتوان گذاشت به حساب یک روزی برگشتن ،

به حساب یکروزی از نو درست شدن

همه ی رفتن ها ؛ به غیر از رفتن از روی خستگی..

از روی به تنگ آمدن..

از روی ناچاری..

همین...

  • برباد رفته

زن در فرهنگ قوم لُر

زن در فرهنگ لر به عنوان الهه هنر و زندگی تقدس خاصی داشت. در اسناد باستانی، از ۵ هزار سال پیش، زن در فرهنگ لر به عنوان الهه هنر و زندگی تقدس خاصی داشت. همچنین ثبت زنان مشهور در تاریخ این قوم مانند بانوان یوتاب، بی بی مریم و بانو قدم خیر، شاهپسند، بانو هلن، سوسن، ریشناتیس، هوبانتی، خوربادتشاو ، تیاناز و… که هر کدام کوه یا منطقه‌ای در این سرزمین بنامشان ثبت شده خود مدعایی بر این ادعاست. همچنین زنان در اجتماع مردان از حقوق اجتماعی یکسانی برخوردار بودند به شکلی که در تمام نقش برجسته‌های منطقه مالمیر، زن جایگاه رفیعی داشته‌است. این مهم در قوانین عرفی مرسوم در میان اقوام لر نیز مشهود است. زنان امروزی در محل‌های خود حجاب ادوار قدیم را دارند و هیچ گاه خود را در پستوی خانه‌ها پنهان نمی‌کنند. همگی در فعالیت‌های اجتماعی حضور دارند و به کار و تولید می‌پردازند. در ادوار قدیم تا کنون، زن‌های مناطق لر زبان، در تمام موارد اجتماعی حتی در جنگ‌ها شرکت داشتند و دارند. معروفترین آنها “یوتاب” فرمانده لشکر زنان در جنگ با اسکندر و به شهادت رسیدن اوست. همچنین در جنگ ۸ ساله با عراق داستان معروف “دا” ( دا در زبان لری به معنای مادر است) گواه این مدعی است.  زن در این قوم کنار مرد است نه پشت سر او. در قوانین عرفی اینگونه مرسوم شده‌است که از زمان ازدواج هر چیز را زن و مرد کسب کردند بصورت مساوی مالک هستند. در این میان زن نه تنها یک حامی، تولید کننده، همیار و مادر است بلکه بهترین قاضی‌های محلی را داگپ (دا = مادر و گپ =بزرگ) می‌گویند که داناترین زن ایل این مسئولیت را برعهده دارد و قضاوت دعاوی و صلح و آشتی خانوادگی ایل برعهده اوست. داگپ از جمله رسوم جالب و متحیر کننده قوم لُر است چنانکه هر گاه در بین مردان ایل درگیری بوجود آید “داگپ” ما بین آنها رفته به میانجی‌گری می‌پردازد اگر با این روش دعوا خاتمه نیابد، داد می‌زند اگر دعوا را تمام نکنید مینایم (روسری، گلونی) را از سر بر می‌دارم. از آنجایی که مردان ایل ننگ برداشته شدن مینای داگپ را نمی‌پذیرند، برای جلوگیری از این امر، از درگیری دست بر می دارند. رسم مینا برداری داگپ باید در میان آثار معنوی ثبت و راهی ثبت جهانی شود. چرا که از این رسم یکی از زیباترین و مهم‌ترین روسم قوم لر است که اهمیت و ارج نهادن به زن در این فرهنگ را بیش از گذشته نمایان می‌کند.

نگارش: مصطفی شهریاری زراسوند، ۱۸ اسفند ۱۳۹۶

  • برباد رفته

عکس نوشت:شب و ماه

  • برباد رفته

درباره درخت ها..........

ﺩﺭﺧﺘﻬﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛

ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻋﺼﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ؛

ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺒﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮ ﻧﺴﻞ ﺧﻮﯾﺶ ؛

ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻭ .....

ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎ

ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟؟

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ

ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ ....

ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ ...

ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ، ﻣﻬﻨﺪﺱ ، ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ

ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ ، ﺭﻓﺘﮕﺮ ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ

ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ ...

ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ، ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ .....

ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺑﺪﻫﯿﻢ ....

ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ ....

ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ ...

ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ ....

ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ

ﺗﻨﻬﺎ ﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ماند

  • برباد رفته

پیشڪش به پدرانی ڪه در هیاهوی اسفندی دیگر شرمنده خانواده شدند...

گفتمش ای پدر تو دانی چیست
رمز خطهای روی پیشانی
گفت هر خط نشانه دردیست
تانباشی پدر نمی دانی

تا ڪه بودست وهست این دنیا
قرعه بر نام و ڪام رندان است
هر پدر را ڪه دست خالی است
زندگانی به حڪم زندان است

آن ڪه زندان ڪشیده می داند
این خطوطی ڪه هست بر دیوار
هرڪدامش نشان سالی سخت
هریڪی سرگذشت شامی تار

لیڪ فرزندم افتخار من
پینه دست هست نه پیشانی
بهر خدمت دمی نیاسودن
بهتر از سجده های طولانی

  • برباد رفته

‍ جایگاه مقدس شیر در ایران باستان

از معنای سمبلیک این حیوان،

آتش،

ابهت،

پارسایی،

پرتوخورشید،

پیروزی تابستان، 

دلاوری،

روح زندگی،

سبعیت،

سلطان جانوران،

سلطنت،

شجاعت،

عقل،

غرور،

فکر،

قدرت،

قدرت الهی،

قدرت نفس،

گرمای خورشید،

مراقبت،

مواظبت نیروی انسانی،

مادون انسان (الهی و حیوانی) نام برد.

این حیوان در ایران باستان همواره مظهر قدرت بوده است

و به عنوان سلطان حیوانات و جنگل شناخته شده است.

سر شیر به نشانه مراقبت و هوشیاری و اندام سپین او مظهر قدرت محسوب می‌شد

شیر اگر همراه با خورشید نشان داده شود

علامت ملی ایران قدیم و اشاره به ساکن شدن قدرت دو خورشید است.

در زمان هخامنشیان شیر مظهر قدرت و نیرو شناخته شده است.

در اکثر نقاشی‌ها نقش برجسته‌هایی که می‌بینیم شیر را در کنار شاهان یا خورشید می‌بینیم

که هر دو برای مردم ایران باستان نشانه قدرت برتر بوده است

و به نظر نویسنده شاید این مهر تاییدی بر مقام الهی و قدرت شاه بوده است.

شیر را به خورشید تشبیه می‌توان کرد.

و قدرت او را به قدرت خورشید.

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود