۸۲ مطلب با موضوع «سخن بزرگان» ثبت شده است

سخنی از کوروش

کوروش بزرگ چه زیبا گفت :

اگر در دل کسی جایی نداری ، فرش زیر پایش هم نباش....

جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی نداره، نبودنت رو انتخاب کن اینگونه به خودت احترام گذاشتی ...

محبوب همه باش ، معشوق یکی

مهرت را به همه هدیه کن ، عشقت را به یکی

با هر رفتنی اشک نریز و با هر آمدنی لبخند نزن

شاید آنکه رفته بازگردد و آنکه آمده برود

آنقدر محکم و مقتدر باش که با این‌محبت ها و مهر ها زمین‌گیر نشوی ...

لازم است گاهی در زندگی ، بعضی ادمهارو کم کنی تا خودتو پیدا کنی ...

بعضی ادمارو باید دوست داشت

اما بعضی از آدمارو فقط باید داشت

  • برباد رفته

سخنی از چارلز دیکنز

اگر به ظالم رو بدهی

و بگذاری که یک انگشت به حق تو تجاوز کند،

به هزار انگشت هم اکتفا نخواهد کرد!

این خود ما انسان ها هستیم که می بایست حریم خود را بزرگ درنظر بگیریم.

*****************

چارلز دیکنز

  • برباد رفته

فایده خروس

به دوستی گفتم :

چرادیگر خروسٍ تان نمیخواند؟ !!! 

گفت :

همسایه ها شاکی بودند که صبح ها مارا از خواب خوش بیدار می کند ،

ما هم سرش را بریدیم .

آنجا بود که فهمیدم هر کس مردم رابیدار کند سرش راخواهند برید .

در دنیای که  که همه از مرغ تعریف میکنند

نامی ازخروس نیست،

زیرا همه بفکر سیرشدن هستند ... نه بفکر بیدار شدن  ...!!!

  • برباد رفته

سخت است

سخت است حرفت را نفهمند...

سخت تر این است که حرفت را

اشتباهی بفهمند....

حالا میفهمم که خدا چه زجری میکشد

وقتی این همه آدم حرفش را

نفهمیده اند که هیچ

اشتباهی هم فهمیده اند

***********

دکتر_شریعتی

  • برباد رفته

نکند یک وقت دیر شود

برای یه کار اداری رفته بودم شهرداری،

توی اون قسمتی که به کار من مربوط میشد یه خانوم جوان کارمند حضور داشت

که قبل از هر چیزی،قبل از کارمند بودن، قبل از دختر خانواده  بودن و حتی به نظرم قبل از همسر بودن

یه مادر بود...

یه زن وقتی مادر میشه اولویتش میشه فرزند...

این خانوم مجبور بود برای چند ساعت از دخترش توی محل کار نگهداری کنه.

اره میدونم اداره جای این کارا نیست

اما حتما مجبور شده بود

حواسم بهش بود، تمام سعیش رو میکرد یه موقع کارش عقب نیفته

آدم خوب رو از حرکات سر و دست و گردن میشه شناخت...

یه دختر بچه یکی دو ساله رو با لباس زمستونی صورتی تصور کن،

بچه ها همشون شیرینن، خواستنی ان، این بچه هم تو دل برو بود،

هر کس میومد داخل نگاهش که میکرد لبخند مینشست روی لبش

یه مقدار سرما خورده بود

توی اون چند دقیقه ای که اونجا بودم

با چشمای خودم دیدم که مادرش با چه سختی داروهاش رو میداد و ازش مراقبت میکرد

خیره شدم به چشمهای مهربون و پاک اون دختر بچه

میدونی به چی فکر میکردم؟

به اینکه بیست سال دیگه این بچه این روزا رو یادش نمیاد

اون شبایی که باعث بی خوابی مادرش شده

اون نه ماه که راحتی رو ازش سلب کرده...

هزار تا چیز دیگه

اینارو یادش میاد؟

نمیاد!

آخه پریشب یه دختر بیست ساله دیدم توی همین میدون ولیعصر

داشت با یه لحن بد سر مادرش غر میزد که اه،

مامان اینجا میدونه،

دوتا چهارراه بعدی باید پیاده میشدیم،

اونجا میشه چهارراه ولیعصر....

من ذوق رو توی چشمای مادرش دیدم که حالش خوب بود از اینکه با دخترش اومده بیرون...

کسی که ذره ذره آب شده تا اون بچه ذره ذره قد بکشه....

خیلی دلم خواست از اون دختر بپرسم :

اگه با دوستاتم بیرون میومدی از پیاده روی دوتا چهارراه عصبانی میشدی یا خوشحال؟

از کجا میدونی؟ شاید مامانت دلش میخواست چهارقدم باهات راه بره...

نگاهت کنه

حواست هست رفیق؟

میترسم یه وقتی به خودمون بیاییم که دیر شده ...

***********

نویسنده : علی سلطانی

  • برباد رفته

مختصری از یغما گلروئی

عکس و بیوگراف یغما گلرویی شاعر و ماجرای همکاری با شاهین نجفی

یغما گلرویی متولد 6 مرداد 1354 در ارومیه، شاعر و ترانه سرا است

در بیمارستان مهر شهر ارومیه بدنیا آمده است،تحصیلات اش تا دیپلم بیشتر نیست، پدرش هوشنگ گلرویی و مادرش نسرین آقاخانی می باشد،تنها یک خواهر بزرگتر از خود بنام بلدا دارد و دوبار ازدواج کرده است

تهران و سیلی به ناظم

در یک سالگی‌ اش خانواده به تهران نقل مکان کرد و در خیابان گیشا ساکن شد .در دوران ابتدایی سیاهی جنگ و مرگِ دوستانِ هم کلاسش در بمباران را تجربه کرد، سال دوم دبیرستان بود که به خاطرِ درگیری فیزیکی باناظم دبیرستان که در مراسم صبحگاه به گوش او سیلی زده بود برای دو سال از تحصیل در مدارس روزانه محروم شد و به دبیرستانِ  شبانه رفت. در همان‌سال‌ ها به جرم دیوار نویسی برای چند روز بازداشت و به مدت شش ماه مجبور به خارج نشدن از تهران شد

شروع فعالیت

شعر رو تقریبا از هفده ساله گی شروع کردمادرش علاقه زیادی به ادبیات داشت، به همین دلیل از وقتی کودک بود با ادبیات و شعر آشنا شد و همین موضوع یکی از عواملی بود که وی رابرآورود به حوزه شعر و ترانه علاقه‌ مند کرد.

در اوایل دهه‌ هفتاد، با مرحوم غزاله علیزاده نویسنده معروف آن زمان آشنا شد و به سفارشِ او به دفترِ نشریه آدینه رفت و آمد پیدا کرد و توانست با نویسندگانی بزرگی دیدار کند. در پاییز سال 1373، برای بار نخست با احمدشاملو در دهکدی فردیس کرج دیدار کرد و آثار خود را برای او خواند. این دیدار و دیدارهای بعدی باعث مصمم شدنش به ادامه‌ دادنِ راهِ شعر شد.

شعر و کتاب

در اردیبهشت سال ۱۳۷۷ نخستین مجموعه شعرِ خود را با عنوان «گفتم : بمان ! نماند …» توسط مؤسسه فرهنگی هنری دارینوش منتشر کرد و بعداز آن حدود سی عنوان کتاب از او در زمینه‌ های شعر، ترانه، ترجمه، فیلم‌ نامه بازسرایی متون منتشر شده است

اولیین ترانه من در آهنگ ها

اولی امیر کریمی بود که تو آلبوم تا همیشه چهار تا از ترانه‌ های منو اجرا کرد و ضبط شد. اما اولین آلبومی که بیرون اومد کار ناصر عبداللهی بود. آلبوم دوستت دارم که ۲ ترانه از من توش بود

همکاری با سیاوش قمیشی

کتاب من یکی از دوستانم به نام علی نمکین برای ساووش قمیشی فرستاده بود و سیاوش شعر‌ها را انتخاب کرده بود و با من تماس گرفت و اینجوری شد که با سیاوش کار کردم

بازیگری و مقاله نویسی

در فیلم سینمایی هفت ترانه به کارگردانیِ بهمن زرین‌ پور در کنارِ ایرج راد، لعیا زنگنه،سحر جعفری جوزانی ، شروین نجفیان بازی کرده و همچنین درچند مستند مانندِ سفرنامه، شبِ شیدایی، خاطره‌های خط‌ خطی، ترانه در تبعید و یغما گلرویی : ترانه‌ سرا، حضور داشته است مقالاتش در نشریه‌ هایی مانندِ : فیلم و سینما، ترانه ماه، باور، گلستان ایران، عتماد، همشهری و چندین روزنامه مشهور و پر تیتراژ منتشر شده‌ اند

ازدواج اول و بیوگرافی همسر اول

یغما گلرویی اولین بار با آزاده خواجه نصیری ازدواج کرد.آزاده خواجه نصیری، متولد ۲۲ خرداد ۱۳۵۸، نقاش می باشد، تأثیر خانواده، به خصوص برادرش که موسیقی می خوانده است را در انتخاب نقاشی به عنوان راه تحصیل و حرفه آینده اش بسیار مؤثر می داند یغما و آزاده تو یه گالری نقاشی توی فرهنگسرای ابن سینا در شهرک غرب با یکدیگر آشنا شدند و در نهایت ازدواج کردند اما این دوتا بع داز مدتی درسکوت خبری از هم طلاق گرفتند

ازدواج دوم و بیوگرافی همسر دوم

یغما گلرویی برای بار دوم با آتنا حبیبی ازدواج کردآتنا حبیبی متولد 14 خرداد 1366 در مازندان است، می گوید دو تا خواهر بزرگتر از خودم دارم که عاشقانه دوسشون دارم و عاشقانه دوسم دارن.پدرم عکاس صنعتیِ و مادرم خانه دار است و الان فوق لیسانس معماری دارم

چرایی طلاق از همسر اول

همسر اول یغما گلرویی، آزاده خواجه نصیری در سالروز تولد همسر سابق اش در فیسبوک خود او را متهم به خیانت و رابطه غیر اخلاقی بادوست صمیمی اش کرد که بهانه جدایی این دو از بکدیگر شد

عکاسی

از بسیاری چهره‌ های فرهنگی مانندِ محمود دولت‌ آبادی، جواد مجابی، مسعود کیمیایی، سیمین بهبهانی، سید علی‌ صالحی، شیرین عبادی، ایرج جنتی‌ عطایی، محمد حقوقی، شمس لنگرودی و… عکاسی کرده است

همکاری با شاهین نجفی

در تاریخ ۱۰ اسفندماه ۱۳۹۰ چهارمین آلبوم شاهین نجفی با نام هیچ هیچ هیچ منتشر شد دو قطعه آن یکی رانندگی در مستی و سگ هار، توسط یغما گلرویی سروده شده بود در پاییز ۱۳۹۲ شاهین نجفی آلبومی با نام ترامادول منتشر ساخت که قطعه‌ ای با نام پونز از یغما گلرویی در آن قرار داشت ترانه آلیس جزو آخرین سروده‌ گلرویی است که توسط شاهین نجفی در آلبوم  ص در سال 94 اجرا شده است

ممنوع الکاری

چندبار به همراه تعداد دیگری از ترانه‌ سرایان به اتهام کار با خوانندگان خارج از ایران بازداشت شده و در دوره‌ های مختلف در ایران ممنوع‌ الفعالیت بوده است

 

  • برباد رفته

سخنی طنز از حسین پناهی

‌جلوی بهزیستی نوشته شده بود :

شیرمادر و مهر مادر جایگزینی ندارد!

اما پدرم مهر مادرم را پرداخت کرد،

گاوی خرید و من با شیر آن بزرگ شدم،

هیچکس حقیقت مرا نفهمید جز معلم ریاضی که همیشه میگفت:

گوساله بنشین ...

*********************

حسین پناهی

  • برباد رفته

بررسی یک ضرب المثل

آشی بپزم که یک وجب روغن روش باشه

ناصرالدین شاه سالی یک بار (آن هم روز اربعین) آش نذری می‌پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می‌یافت تا ثواب ببرد.

در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هر یک کاری انجام می دادند.

بعضی سبزی پاک می کردند.

بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند.

عده‌ای دیگ‌های بزرگ را روی اجاق می گذاشتند

و خلاصه هر کس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود.

خود اعلی حضرت هم بالای ایوان می‌نشست و قلیان می کشید و از آن بالا نظاره‌گر کارها بود.

سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.

به دستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد و او می‌بایست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد.

کسانی را که خیلی می‌خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می‌ریختند.

پر واضح است آن که کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد

و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده)دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد.

به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد٬ آشپزباشی به او می گفت:

بسیار خوب! بهت حالی می کنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد.

منبع:کانال تاریخی و اجتماعی

  • برباد رفته

مختصرص درباره محمد فرخی یزدی

فرخی یزدی

محمد فرخی یزدی،

شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات دوران مشروطیت است که در سال 1267 در یزد دیده به جهان گشود.وی سردبیر نشریات زیادی از جمله روزنامه طوفان بود.او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی ایران بوده است.فرخی علوم مقدماتی را در یزد فرا گرفت.قدری در مکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل نمود.

فرخی تا حدود سن ۱۶ سالگی تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت.وی در حدود سن ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد می‌سرود، از مدرسه اخراج شد.فرخی شاعری را از کودکی آغاز نمود.و خود معتقد بود که طبع شعرش از مطالعه اشعار سعدی  میل کرده‌است.

در نوروز سال ۱۳۲۷ هجری قمریفرخی(برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیده‌ای در مدح حاکم و حکومت وقت می‌ساختند)شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند.در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغم‌الدوله قشقایی حاکم یزد چنین گفت:

خود تو می‌دانی نیم از شاعران چاپلوس

کز برای سیم بنمایم کسی را پای‌بوس

لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی

بهمن و کیخسرو و جمشید و فریدون شوی

به همین مناسبت حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند.تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد.ولی وزیر کشور به‌کلی منکر وقوع چنین واقعه‌ای شد.دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نگاشت:

به زندان نگردد اگر عمر طی

من و ضیغم‌الدوله و ملک ری

به آزادی ار شد مرا بخت یار

برآرم از آن بختیاری دمار

فرخی درباره دوخته شدن لبانش سروده‌است:

شرح این قصه شنو از دو لب دوخته‌ام

تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته ام

در اواخر سال ۱۳۲۸ هجری قمری، فرخی به تهران کوچ نمود و در آن‌جا مقالات و اشعار مهیجی را در باره آزادی در روزنامه‌ها به نشر سپرد. وی در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسی‌ها قرار گرفت.وی هنگامی که به طور ناشناس عزم ورود به ایران،از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سوء قصد قرار گرفت.

در دوران نخست وزیر وثوق‌الدوله،با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت نمود و به همین سبب مدت‌ها در زندان شهربانی محبوس شد.با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان بازهم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید.

فرخی در سال ۱۳۰۰ شمسی در تهران روزنامه طوفان را منتشر ساخت.طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شده‌است.گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشار روزنامه دچار وقفه گردیده‌است.در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف می‌شد،فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامه‌ها همچون

«پیکار»

«قیام»

«طلیعه آئینه افکار»

و «ستاره شرق»

مقالات و اشعار خود را منتشر می‌نمود.

در سال ۱۳۰۷ خورشیدی،فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانون‌گذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردیدو به همراه محمدرضا طلوع،تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند.با توجه به اینکه بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند،فرخی مرتبا از سایر وکلا ناسزا می‌شنیدو حتی یکبار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت.از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد،ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار نمود.وی از طریق شوروی به آلمان رفت مدتی در نشریه‌ای به نام «پیکار» که صاحب‌امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت.در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خوردو از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت.اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد.همزمان پرونده‌ای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید.ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.فرخی در زندان قصر و ظاهرا در شهریور ۱۳۱۸ به طور عمدی مسموم شد.بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی،فرخی در بیمارستان زندان، بوسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد.اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است.مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالا در گورستان مسگرآباد بطور ناشناس دفن شده‌است.

*****************

منبع:

http://www.hakimaneha.ir/

برگرفته از: حسین مکی ـ مقدمه دیوان فرخی یزدی

  • برباد رفته

غیبت از نگاه دکتر الهی قمشه ای

اﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ "ﻏﯿﺒﺖ" ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ،

ﺑﺎﻧﮑﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ...

ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.

ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ؟؟؟

جواب با شما...

نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده

نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده..

"صادقانه زندگی کنید"

ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم.ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم...
************
دکترالهی قمشه ای

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود