۲۴۶ مطلب با موضوع «متن های کوتاه» ثبت شده است

خدایا،زمینت بوی رفاقت نمی دهد

خدایا!
کودکان گل فروش را می بینی؟!
مردان خانه به دوش،
دخترکان تن- فروش،
مادران سیاه پوش،
کاسبان دین فروش،
محراب های فرش پوش،
پدران کلیه فروش،
زبان های عشق فروش،
انسانهای آدم فروش،
همه رامی بینی؟!
می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم،
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد رفیق…!!!

*************

مرحوم نجمه زارع

  • برباد رفته

قطار زندگی

همیشه اولین کوپه
از آن‌ِ زنی‌ ‌ست
که از اندوهِ چشمان مردی خسته می‌گریزد
همیشه آخرین ایستگاه
از آن‌ِ مردی ‌ست
که روزگارش بی‌ حضور مو‌های سیاهِ زن
قطاری را میماند
که عشق را
در اولین کوپه اش
با خود می‌‌برد

******************

 نیکى فیروزکوهى

  • برباد رفته

یاد کودکی

کاش‏ ‏میشد‏ ‏بچگی‏ ‏را‏ ‏زنده‏ ‏کرد   

کودکی‏ ‏شد‏ ‏کودکانه‏ ‏گریه‏ ‏کرد‏

 ‏شعر‏ ‏قهرقهر‏ ‏تا‏ ‏قیامت‏ ‏را‏ ‏سرود

‏آن‏ ‏قیامت‏ ‏که‏ ‏دمی‏ ‏بیشتر‏ ‏نبود‏

 ‏فاصله‏ ‏با‏ ‏کودکیهامان‏ ‏چه‏ ‏کرد؟

کاش‏ ‏میشد‏ ‏کودکانه‏ ‏گریه‏ ‏کرد

  • برباد رفته

ارزش گره گشائی کار دیگران

همه روزه روزه بودن  همه شب نماز کردن

همه ساله حج نمودن سفر حجاز کردن

زمدینه تا به کعبه سرو پا برهنه رفتن

دولب از برای لبیک به وظیفه باز کردن

به مساجدو معابد همه اعتکاف جستن

ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن

شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن

به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر نباشد

که به روی ناامیدی در بسته باز کردن

------------

شیخ بهائی

  • برباد رفته

اینجا کجاست

ابتداعا بگویم قصد توهین به هیچ فرد و گروهی را ندارم
نکاتی به ذهنم رسید که دست به قلم شدم و نوشتم
بنابراین خواهشمندم به کسی برنخورد
از همین حالا عذر خواهی می کنم اگر قلم ، خاطری را آزرده می نماید.
*******************
اینجا کجااست؟
بفرمائید صفات زیر ، مربوط به کدام کشور است؟
-----------------------------------
کتاب ، دکور است و روزنامه ، تبلیغات
آزادی ، میدان است و جمهوری ، خیابان
استقلال ، تیم است و شعار ، آسان
شعور ، نایاب است و پینه های دست ، عار!!!
پینه بر پیشانی ، افتخار است و دروغ ، حلال!!
شادی ، حرام است و اعدام ، اصلاح
درد مردم ، بی درمان است و ایمان ،برای عده ای نان
تملق و چاپلوسی را ادب می نامند
و تعهد و پایبندی را امل بازی
همه ، منتقدان با سوادند و خودشان بی عیب و نقص!!!
دروغ میشود ، تقیه
و دین می شود ، وسیله ای برای ترقی
  • برباد رفته

متنی از زنده یاد حسین پناهی

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم

  • برباد رفته

متنی با نام مگسی را کشتم

مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من می چرخید

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم

ای دو صد نور به قبرش بارد

مگس خوبی بود

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم

--------------
مرحوم حسین پناهی

  • برباد رفته

متنی با نام: گاهی دلت

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...

گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...

گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...

گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...!

که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کن...

گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید...

  • برباد رفته

متن شعری:چقدرثانیه ها نامردند

چقدر ثانیه ها نامردند

گفته بودند که بر می گردند

برنگشتند و پس از رفتنشان

بی جهت عقربه ها می گردند

آه این ثانیه های نامرد

چه بلایی به سرم آوردند

نه به چشمم افقی بخشیدند

نه ز بغضم گره ای وا کردند

از چه رو سبز بنامم به دروغ

لحظه هایی که یکایک زردند

لحظه ها همهمه هایی موهوم

لحظه ها فاصله هایی سردند

آه بگذار ز پیشم بروند

لحظه هایی که یکایک دردند

  • برباد رفته

آدم های ساده را دوست دارم

آدمهای ساده را دوست دارم،

همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند،

همان ها که برای همه لبخند دارند،

همان ها که همیشه هستند برای همه هستند،

آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛

عمرشان کوتاه است!

بسکه هر کسی از راه میرسد یا ازشان سوءاستفاده میکند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان میدهد،

آدمهای ساده را دوست دارم، آنان که بوی ناب " آدمیت " میدهند

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود