۲۴۶ مطلب با موضوع «متن های کوتاه» ثبت شده است

متن ترانه:بازم صدای نی میآد

بخشی از ترانه‌ای‌ست که پس از اسارت لطف‌علی‌خان، مردمان در شیراز و کرمان می‌خوانده‌اند.

 مردم لطف‌علی‌خان را دوست داشتند و در مقاطع مختلف ترانه هایی برایش میسرودند که ساده عامیانه و خالی از تملق است.

جاهایی هم با واقعیات تاریخی که اینک ما میدانیم مغایرت دارد

اما به هرحال از دل و زبان ساده مردم کوچه و بازار برامده.

اسکات وارینگ و هارفرد جونز ان را نقل کرده اند و روایتی کمی متفاوت از ان هم در مجله یادگار از زبان بومیهای کرمان امده است.

هم‌این‌طور سطرهایی نقل شده و باقی مانده. ترانه از زبان ِ خان شوربخت زندبرای خانواده‌اش که به اسیری رفتند،

و برای اسب‌اش؛ غران.

انگار که میان نوبت‌های شکنجه درون زندان با خود نجوا کند،

تا نوبت و دردی دیگر.

مردم لطف‌علی‌خان را دوست داشتند. اما کسی یاری‌اش نکرد.

در مورد شاه اسماعیل گفته‌اند که وقتی خانواده‌اش به دست عثمانی‌ها افتاد،

تا آخر عمرش غم‌گین شد و کسی خندهء او را ندید. و لابد گریه‌ها کرده.

اما لطف‌علی‌خان چی؟

این ترانهء عامیانه به‌هم‌ریخته و ناقص است. حتا گاهی گنگ است. باید چهارپاره بوده باشد که حالا به این روز افتاده.

zand

 

بازم صدای نی می‌آد
آواز پی در پی می‌آد
بالای بان اندران
قشون آمد مازندران
بالای بان دل‌گشا
مرده است، ندارد پادشا
صبر از من و داد از خدا
غران می‌آد شیهه‌زنان
چون پای‌غر از آسمان
مانند شاهین پرزنان
چون باده، چون آب روان
نعل‌اش طلا، زین‌اش طلا
غران بود چون آسمان
لطف‌علی‌خان هم روز آن
قد سرو و ابروها کمان
شمشیر ِ دست‌اش خون‌فشان
حاجی ترا گفتم؛ پدر!
تو ما را کردی در به در
خسرو دادی دست قجر
لعنت به ریش تو پدر
لطف‌علی‌خان بوالهوس
زن و بچه‌ات رو بردن طبس
مانند مرغی در قفس
طبس کجا؟ تهران کجا؟
لطف‌علی‌خان مرد رشید
هر کس رسید آهی کشید
مادر، خواهر؛ جامه درید
لطف‌علی‌خان بخت‌اش خوابید
لطف‌علی‌خان ‌ام هی می‌کرد
گلاب نبات با می می‌خَورد
لطف‌علی‌خان می‌رفت میدان
مادر می‌گفت: شوم قربان
دل‌ات خون شد، رخش‌ات گریان
بخت‌ات خوابید لطف‌علی‌خان

  • برباد رفته

متنی با نام: مبار ای برف


الا ای برف!
چه می ‏باری بر این دنیای ناپاکی؟
بر این دنیا که هر جایش
رد پا از خبیثی است
مبار ای برف!
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی‏ها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف!

  • برباد رفته

متنی بانام: بهانه ای برای رفتن

رفتن ؟

رفتن که بهانه نمی خواهد !

یک چمدان میخواهد از دلخوریهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشیهاى انکار شده

رفتن که بهانه نمیخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با چمدان که هیچ بى چمدان هم میروى

ماندن ؟ 

ماندن اما بهانه مى خواهد

دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغ هاى دوست داشتنى

دوستت دارم هایى که مى شنوى اما باور نمى کنى

یک فنجان چاى، بوى عود، یک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شیرین .

وقتى بخواهى بمانى

حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد خالى اش مى کنى و باز هم میمانى

میمانى و وقتى بخواهى بمانى ، نم باران را رگبار مى بینى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت

آرى!

آمدن دلیل مى خواهد

ماندن بهانه

و رفتن هیچکدام !

----------------

نویسنده: فروغ فرخزاد

  • برباد رفته

متنی با نام:زنان سرزمین من

زن بودن کار ساده ای نیست!!!

زن که باشی باید برای خوشایند دیگران زندگی کنی!!!

خیلی چیزها ، جرم میشود!!!

بلند بلند خندیدن

تنها قدم زدن

تک رنگ بودن ، خیلی چیزها

زن که باشی باید بی کم وکاست ،

دختر حرف گوش کن پدرت باشی!!!

سنگ صبور مادرت باشی!!

محافظ دل خواهرت باشی!!

و مایه آرامش برادرت!!
خدا نکند اگر بگوئی : کمی تنهایت بگذارند!!!

میشوی یک جانی که به جرم نامعلومی محکومت می کنند!!!!

زن که باشی، باید محرم راز همسرت باشی!!!

سپس مادر می شوی و آن وقت تازه قصه آغاز میشود!!!

و یک روز چشم باز می کنی و می بینی ، چین و چروک برداشته ای!!!!

در حالی که آرزو هایت یک به یک تلمبار شده و وقت نکرده ای به هیچ کدامشان برسی!!!

زن بودن کار ساده ای نیست!!

زنان ، مردان محکمی هستند که پشت جسمی ظریف ، پنهان شده اند

تا مبادا کسی اشک هایشان را ببیند!!!!

((( تقدیم به بانوان بزرگ سرزمینم که به دور از بازی های زمانه

یک زندگی را مردانه به دوش می کشند

و با رفتارشان ، وقار و متانت و بزرگی را به همراه  بلندای پرواز یک  انسان ،به دیگران می آموزند!!!))))

  • برباد رفته

متنی با نام:کودکی ام را دوست دارم

دروغ محض است: آنکس که می گوید دیگر بزرگ شده ام وخوب وبد را تشخیص می دهم!!!

بزرگ که شوی، وارد دنیای عجیب و شگفت آوری خواهی شد که تشخیص کوچکترین امر، سخت میشود.

زندگی مبهم و نفسگیر میشود!!

حقیقتا خوب وبد واقعی همان چیزی است که در ذهن کودکان است..!

بزرگ که شوی معانی کلمات کودکانه را درک نمی کنی!!

معنی آن کلمات را در فرهنگ لغت هم نمی توان پیدا کرد!!

بزرگ که میشوی ، همه چیز رنگ وبوی دیگری می گیرد!!

گویا من ، من نبوده است!!!

بزرگ که میشوی زندگی سخت میشود!!

و اگر میپرسی چرا؟

باید بگویمت که چون:

راه راست یکی است و راه کج بسیار!!!

و کودکی تنها راه راستی ست که من میشناسم!!!!

کودک که هستی دنیایت بزرگ است و آرزوهایت کوچک

اما بزرگ که میشوی: دنیایت کوچک میشود و آرزوهایت بزرگ!!!

و این میشود که من هنوز کودکی ام را دوست دارم!!!!

  • برباد رفته

متنی با نام: خدایا من همانی هستم که ..

خدایا:

من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت میشوم!!!

اصلا هم مهم نیست کجا و کی!!!

البته بیشتر مواقع ، وقتی گیر می افتم و راه چاره ای به ذهنم خطور نمی کند!!

همانی که وقتی دلش می گیرد و بغش می ترکد ، می آید سراغت!!!

و با گریه فریاد می زند که چرا مرا آفریدی؟

چرا مرا نگه داشتی؟

برای چه؟

برای عذاب دادن؟

برای آنکه آئینه عبرت دیگران باشم؟

راستی نکند تو خدای ، گریه هستی؟!!!

من همانی هستم که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند!!

چشم هایم را می بندد و می گوید:

من این ها سرم نمی شود

باید دعاهایم مستجاب شود!!!!

همانی که خیلی وقت ، لج می کند

و بد و بیراه می گوید و خودش را به نفهمی و کوچه علی الچپ می زند!!!

و مثل بچه ها ، گناه می کند تا لجت را در بیاورد!!!

ناشکری می کند و سرکوفت  می زند!!!

متلک می اندازد و وعده های برحقت را به سخره می گیرد!!

می گوید: خیلی خدائی و حرفهایت درست است!!!

من به بندگانت لطف کردم

کرم کردم

اما تو ، فقط ادعا می کنی!!!

پس کجاست لطف و کرم وخدائی تو؟!!!

گاهی هم خودش را برایت لوس می کند

راستش را بخواهی خودم می دانم ، تنها تکیه گاهم تو هستی

و بی تو هیچم

احساس پوچی می کنم وقتی با لجبازی از تو دور میشوم!!!

من همانی هستم که نمازهایش یکی در میان قضا میشود

و کلی روزه نگرفته دارد

همانی که دین را به قدر فهم خودش قبول دارد و تفسیر می کند!!!

همانی که خیلی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند

غیبت می کند

تهمت می زند

گناه می کند

با چشم

با گوش

با دست

با پا

با زبان

نه ، اصلا کوتاهی نمی کند در معصیت!!

گاهی هم بد جنس میشود

و گاهی هم خودخواه

گاهی ظالم

و گاهی متکبر

یادت آمد!! من کی هستم!!

آری من همان انسان سر به هوائی هستم که فقط خودش را مستحق لطف می داند

خودش را برتر از همه می داند

و ادعا دارد که :اصلا جهان را برای او آفریده ای!!

آری من همانی هستم که همه طول و عرض زندگیم برای تو  ،  ثانیه هم نشده!!!

اما همین هم پر بوده از گناه پشت گناه پشت گناه!!!

حواست به من هست؟

من تنها هستم

تنها ترین تنها!!!

رهایم نکن ، حتی آنی و کمتر از آنی!!!

خدایا بینائی ده که در چاه نیفتم

دانائی ده که در راه نمانم

بنمای رهی که ره نماینده توئی

بگشای دری که در گشاینده توئی

من دست به هیچ دستگیری ندهم

کایشان همه فانی و پاینده توئی

 

  • برباد رفته

متنی بانام:دلم برای کسی تنگ است…

دلم برای کسی تنگ است ، که دل تنگ است.

دلم برای کسی تنگ است ، که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد.

دلم برای کسی تنگ است ، که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند.

دلم برای کسی تنگ است ، که تنم آغوشش را می طلبد .

دلم برای کسی تنگ است ، که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد.

دلم برای کسی تنگ است ، که سرم شانه هایش را آرزو دارد.

دلم برای کسی تنگ است ، که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد .

دلم برای کسی تنگ است ، که چشمانم ، چشمانش را می طلبد .

دلم برای کسی تنگ است ف که مشامم به دنبال عطر تن اوست.

دلم برای کسی تنگ است ، که اشکهایم را دیده.

دلم برای کسی تنگ است ، که تنهاییم را چشیده.

دلم برای کسی تنگ است ، که سرنوشتش همانند من است.

دلم برای کسی تنگ است ، که دلش همانند دل من است.

دلم برای کسی تنگ است ، که تنهاییش تنهایی من است.

دلم برای کسی تنگ است ، که مرهم زخمهای کهنه است.

دلم برای کسی تنگ است ، که محرم اسرار است.

دلم برای کسی تنگ است ، که راهنمای زندگیست.

دلم برای کسی تنگ است ، که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند.

دلم برای کسی تنگ است ، که دوست نام اوست.

دلم برای کسی تنگ است ، که دوستیش بدون (( تا )) است.

دلم برای کسی تنگ است ، که دل تنگ دل تنگی هایم است.

دلم برای کسی تنگ است!!!

  • برباد رفته

متنی با نام:بیائید بی رحم نباشیم

دل آدم ...

چه گرم می شود گاهی ساده...

با یک دلخوشی کوچک...

به یک احوالپرسی ساده...
به یک دلداری کوتاه ...
به یک "تکان سر"...یعنی...تو را می فهمم...

به یک گوش دادن خالی ...بدون داوری!
به یک همراه شدن کوچک ...
به حتی یک همراهی کردن ممتد آرام ...
به یک پرسش :"روزگارت چگونه است ؟"

به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان چای !
 به یک وقت گذاشتن برای تو...
به شنیدن یک "من کنارت هستم "...
به یک هدیه ی بی مناسبت ...
به یک" دوستت دارم "بی دلیل ...

به یک غافلگیری:به یک خوشحال کردن کوچک ...
به یک نگاه ...
به یک شاخه گل...
دل آدم گاهی ...چه شاد است ...
به یک فهمیده شدن ...درست !

به لبخند!
به یک سلام !
به یک تعریف به یک تایید به یک تبریک ...!!!

و ما چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم هم دریغ میکنیم

و تمام محبت و دوست داشتن مان را گذاشته ایم کنار

تا به یک باره همه آنها را پس از مرگ نثار هم کنیم

  • برباد رفته

متنی بانام:زیباترین انسانها

ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ... ﭼﺸﻢ ﺭﻧﮕﯽ ﻫﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ!!!
ﻗﺪ ﺑﻠﻨﺪﻫﺎ...  ﻟﺐ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﻫﺎ!!!
ﻣﻮ ﺑﻠﻮﻧﺪﻫﺎ... ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ... ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ!!!
ﻣﺪﻟﻬﺎﯼ ﺑﺮﻧﺪﻫﺎﯼ ﻣﻌﺮﻭﻑ... ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ!!!
ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺳﯿﻨﻤﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﻧﺪ...ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ!!!
ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﻫﺎ...
ﻓﻘﻂ...ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ...
ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺍﻧﺪ...
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ... ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ !!!
ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ... ﺍﺯ ﺩﻩ ﻣﺘﺮﯾﺸﺎﻥ... ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻣﺖ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ!!!
ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭼﺎﯾﺖ... ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻣﯿﺸﻮﺩ...
ﻭ ...
ﺁﺭﺍﻣﺸﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺕ... ﺭﺧﻨﻪ ﻣﯿﮑﻨﺪ!!!
ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ... ﯾﮏ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺩﺍﺭﯼ... ﻗﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ ...
ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ... ﺍﻧﺪﮎ ﺍﻧﺪ !!!
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﭼﻬﺮﻩ ﺷﺎﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺴﺖ ﺍﻣّـــــــــــﺎ ........
ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﭼﭗ ﺳﯿﻨﻪ ﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺗﭙﺪ ﺩﻝ ﻧﯿﺴﺖ، ﺍﻗﯿــــﺎﻧــــﻮﺱ ﻣﺤﺒّـــﺖ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﺗُﻦِ ﺻﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺴﺖ ،
ﺍﻣّــــــــــﺎ .....ﺳﺨﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ، ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻭﯼ ﮐﻼﻣﺸﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﻣﯿﺸﻮﯼ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺘﺸﺎﻥ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺴﺖ
ﺍﻣّــــــــــﺎ ....... ﺣﻀﻮﺭﺷﺎﻥ ﻃﭙﺶ ﻗﻠﺐ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ
ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺍﻣّـــــــــﺎ ........ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ، ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺬﺍﺑﯿﺘﯽ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﻣﯿﺴﺎﺯﺩ.

 

  • برباد رفته

اتفاقات نیفتاده

گفت:

همیشه که نباید در فکر اتفاقای افتاده باشی...

گاهی هم باید به اتفاقات نیفتاده فکر کنی....

به پاهات فکر کن که هنوز آنها را داری..

به چشمات که هنوز در جایشان هستند..

به خانه ات که هنوز سیل نبرده است..

به مادرت که هنوز زنده ست..

وبالاخره یه چیزهائی  که در  زندگی هست وهنوز اتفاق نیفتاده اند ،

و تو میتوانی به خاطر همانها خوشحال باشی...

گفتم پس عشق چی؟؟

آخر هنوزدر عمرم عاشق نشده ام..

گفت:

راستش را بخواهی

 عشق تنها چیزی است که نمیدانی اتفاق افتادنش بهتراست یا اتفاق نیفتادنش...

-----------------

 

نویسنده:بابک زمانی

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود