۷۹ مطلب با موضوع «کار» ثبت شده است

مدت زمان استاندارد مکالمه تلفنی

من گمان دارم ، تلفن چه از نوع ثابتش و چه از نوع همراهش ، صرفا برای اطلاع دادن است!1!

یعنی من برای آنکه از چیزی آگاه شوم که در زمان و مکان دیگری ، روی می دهد ، با تلفن تما س می گیرم

یا دیگران با من تماس می گیرند

حالا قصه ما قصه تفسیر و یا برداشت ویا قرائت دیگری از این ماجراست

به نظر من پنج دقیقه زمان زیادی است برای آنکه فقط اطلاع رسانی کنی!!

اما همکاران من معتقدند این زمان برای انجام کارها بسیار اندک و ناکافی است!!

و این سبب بروز اعتراضات و بهانه گیری های زیادی شده است

مثل همیشه چون یک طرف ماجرا من هستم ، حق با دیگران است!!

من قدیمی هستم، با تفاسیری دور از ذهن و  جدا از حقایق

من درک نمی کنم

من ایده آل اندیش و تعالی طلب هستم!!!(مسخره است !! نه)

من درک نمی کنم در کشوری که هر روز خبر اختلاس های کلان مخابره میشود ، چرا باید به این موارد کوچک گیر داد!!

من نمی فهمم کارمند چگونه بیش از پنج دقیقه حرف می زند و مشکل حل نمی شود، اطلاع رسانی نمی شود!

کلا من آدم مشکل داری هستم

کلا!!

  • برباد رفته

چهره های گوناگون تن فروشی

فاحشه بودن فقط به تن فروشی نیست

میشود ذهن فاحشه ای داشته باشی!!

میشود نفس فاحشه ای داشته باشی

میشود گوش فاحشه ای داشته باشی

میشود چشمت فاحشه باشد

دستت فاحشه باشد

پایت فاحشه باشد

لازم است اخلاقیات را ندیده بگیری

از زمانی که انسانها مجبور شدند باهم و در کنار هم زندگی کنند

برای سرو سامان دادن به اموراتشان و ایجاد امنیت وآرامش ، مجبور شدند بعضی قواعد اخلاقی را بنیان بگذارند

اگر چه در این مورد هم جای بحث ، زیاد است

اما اگر در نظر داشته باشیم که اساس و بنیاد همه ادیان الهی و غیر الهی ، رعایت اخلاقیات بوده

آنوقت میشود درک کرد که بی اخلاقی یعنی فاحشگی

که یالطبع میتواند شامل همه اعضاء وتوابع انسان باشد

  • برباد رفته

ورزش صبحگاحی - قضاوت نمی کنم

مدتهاست که به دلیل ارتقای سطح سلامت کارکنان و به استناد مصوبه داخلی ، مقرر شده که هرروز صبح هفت و ربع لغایت هشت پرسنل ورزش کنند،برخی می روند پیاده روی ، عده ای تنیس بازی می کنند و عده ای هم به بهانه ورزش کردن ، سایر ورزشها از جمله ماشین سواری ، چرت زدن پشت فرمان ، کار نکردن پشت میز و..... را انجام میدهند.

البته بماند که با نداشتن فضای ادارای مناسب و برای راه انداختن ورزش تنیس مجبور شدیم بخشی از پارکینگ و انبار را به میز تنیس اختصاص دهیم .تا کارکنانمان سالم بمانند.

اینکه آن بلوغ و شعوری که باید باشد و نیست ، مسئله مهمی است که دیده نشده است!

کارمند صبح می آید و ورودش را می زند و میرود تا سرویس بچه مدرسه ایش را انجام دهد ، به بهانه ورزش کردن

کارمند صبح می آید و ورودش را می زند و میرود تا کارهای بانکیش را انجام دهد و میگوید رفته بودم پیاده روی!!

کارمند صبح می آید و ورودش را می زند و میرود پشت فرمان ماشینش می خوابد ،به بهانه ورزش کردن

و صدها مورد دیگر.

از نظر من مسئولیت قانونی ، عرفی و شرعی همه موارد بالا  بر عهده کسانی است که این مورد را تصویب کرده اند

کارمند اگر دنبال سلامتیش هست، با هزینه ورزشی که می دهند، عصر برود بهترین باشگاه ، تمرین کند

کارمند اگر دنبال سلامتیش هست،صبح نیم ساعت زودتر بیاید تا با ورزش در ساعات غیر اداری به سلامتیش کمک کند

کارمند اگر دنبال سلامتیش هست،روزهای تعطیل هم باید ورزش کند

به نظر من حق ندارند به این بهانه و به دلیل اینکه خودشان وقت ندارند(صبح یا عصر) ساعتها از وقت اداری را بدزدند

مردم بیچاره ساعت ها باید  منتظر بمانند تا فلان کارمند از ورزش بیاید تا کارشان را انجام دهد

تازه بعد از ورزش ، بدن عرق کرده باید خنک شود

بعد باید چائی بخورند تا گلوئی تر کنند

بعد هم که نوبت صبحانه هست

با این تفاسیر الان ساعت نه است

بعد چند تا تلفن به دوست و آشنا و رفیق و بازاری

بعد آماده شوند تا مایحتاج منزلشان را بخرند

بعد برای نماز جماعت آماده میشوند

خدا را شکر به همراه نماز جماعت ، روزانه قرآن هم میخوانند

تا برگردند ساعت سیزده هست

حالا باید آماده شوند تا لوازم وموادی که خریده اند را ببرند داخل ماشین

آخر حالا وقت رفتن به منزل است

این برداشت وتفسیر غلطی است از ورزش صبحگاهی

برای جماعتی که بلوغ ندارند

البته این نظر من است

امیدوارم اشتباه کنم!!

  • برباد رفته

بهانه ای برای نوشتن

همیشه نوشتن بهانه میخواهد

گاهی باید دلت گرفته باشد

گاهی باید فریادی داشته باشی

گاهی باید امیدی زنده باشد

گاه ناامیدانه ، پر و بال می زنی ، که شاید

و گاه اصلا نباید چیزی باشد

دلیلی داشته باشی

فط لازم است دستت را به قلم بزنی

خودش میشود آنچه باید بشود

زندگی ، قمار ناجوری است

عمرت را میدهی  تا خوش باشی ، لذت ببری

جانت را می دهی تا مسیر را طی کنی

و چقدر ناجور است اگر آخر کار بازنده هم باشی

  • برباد رفته

نقش زر و زور در تاریخ

تاریخ را که نگاه کنی ، چرخه و سیکلی را می بینی ، که حتی اگر خوشحال نشوی ، تکرار میشود

در همه دوره های تاریخی و همه تمدنها و از زمانیکه انسانها مجبور شدند باهم باشند

مجبور شدند همدیگر را تحمل کنند

مجبور شدند با هم کنار بیایند

برتری با کسانی بوده که زر داشتند ،حالا اینکه از کجا آورده اند اصلا مهم نیست

در سطح کلان ، همه ابرقدرتهای فعلی دنیا ، شامل آمریکا، انگلیس،فرانسه،آلمان ، هلند،روسیه و....

در عصر چپاول، هرکاری کردند تا ثروت  بیندوزند ، چرا که بی زر ، قدرتی هم نبود

پس روسیه با تزار مخوف ف سیبری را جلونگاه سلطه طلبی خودش کرد

اسپانیا ، آمریکای جنوبی را پس از اکتشاف اشتباهی کریستوف کلمپ ، به تاراج برد

هلند آسیای جنوب شرقی را به یغما برد

و الباقی هرچه توانستند ، کردند

و حالا همه مدعیان دموکراس و حقوق بشرند

در سیکل تاریخی ، ابتدا بدنبال زر رفتند و سپس با زرشان زور را بدست آوردند

و بعد بواسطه زر و زورشان ، هرچه خواستند بیداد کردند

  • برباد رفته

نوشتن با دستان دل

از کودکی بدخط بودم

زمانی هم که مدرسه می رفتم همیشه بخاطر خط زشتم، توبیخ و تنبیه می شدم

همیشه کلمات را با عجله می نوشتم و عجول بودم در نگارش!!!

حالا که کمی سن وسالی ازمن گذشته  و کمی دقت کردم :

دیدم که واقعا خطم زشت است

حال و حوصله ای برای تمرین خوشنویسی وجود ندارد

اما دقت که می کنم می بینم دستان من از من فرمان نمی گیرند

آنها در زیر فشار کلمات و جملاتی که در ذهنم نقش می بندند، خم میشوند

و برای رهائی از این فشار به سرعت می نویسند

بی آنکه به زیبائی و خوانا بودن کلمات و جملات ، بیندیشند

دستان من از دلم دستور می گیرند

دلی که سرشار از ناگفته ها و تعارضات است

دوگانگی هائی که درک نمی کنم

مسائلی که نمی فهمم

پس فقط می نویسم

بی انکه بدانم چه خواهد شد

دستان من با دلم می نویسند

بی تفکر

  • برباد رفته

باید خودم را عوض کنم!!

باید لغت نامه ذهنم را عوض کنم

باید در تعبیر کلمات و لغات ، روش نوینی را پیشه گیرم

ذهن من ، ذهنی واپس گراست!!!

با ذهنیتی قدیمی و واژه هائی که تعابیرش برای سنوات ماضی بوده!!

الان دیگر صداقت معنای جدیدی دارد

دوستی ، مفهوم جدیدی دارد!!

حق ، واژه ای است که الان درکش نمی کنم

بیت المال را هنوز با همان تعابیر قدیمی می شناسم

محرم و نامحرم را فقط با کلمات گذشته ام ، درک می کنم

حالا مانده ام

وامانده از کلمات و تعابیری که در زمان حاضر معنائی ندارند

و من بر سر دوراهی

ماندن : که چاره ای جز این نیست

و رفتن: که اصلا دست من نیست

شهامت ....... را هم ندارم

سالها پیش تمرین کردم

ولی من اینکاره نبوده و نیستم

پس بالاجبار ماندم و فقط عذاب کشیدم

و تنها اطرافیان و عزیزیانم را آزار دادم

باید لغت نامه ذهنم را عوض کنم

  • برباد رفته

بهانه ای برای توجیه

شاید من به آن بلوغ مد نظر ، نرسیده باشم!!

شاید قدر دان موقعیت فعلی ام نیستم!!!

شاید درک نمی کنم چه موهبتی در اختیار دارم!

اما من مشکل دارم!

من نمی توانم درک کنم چگونه ممکن است کسی که متولی اجرای قانون است، خودش بر بی ارزشی قانون تاکید کند!

من درک نمی کنم که کسی که باید عدالت را در توزیع امکانات رعایت کند

خودش همه چیز را برای خودش بخواهد

من نمی توانم بفهم میشود برخلاف خط مشی زندگی خصوصی، در محل کار و از بیت المال، ریخت و پاش کرد

من نمی فهمم که میشود همه آرزوهای سرکوب شده شخصی ات را از منافع عمومی برآورده نمائی

من نمی فهمم که چگونه ممکن است در عین ادعا به پایبندی به دین و مذهب ، بی پروا خیانت کنی

بی پروا شخصی عمل کنی

بی مهابا خود شیرینی کنی و تصمیم شخصی بگیری

من نمی توانم درک کنم ، که میشود بسته به سلیقه و بر اساس افراد تعیین کنی که میشود ویا نمی شود

من نمی فهمم چطور ممکن است بی پروا لاس بزنی

و با اسم سابقه همکاری ، توجیهش کنی

نه اصلا ادعای خوب بودن و مسلمان بودن ندارم

اما من بی پروا پرده دری نمی کنم

بی مهابا اصولم را زیر پا له نمی کنم

من هیچوقت آگاهانه و عمدا ، حرمت فردی را نمی شکنم

من هیچگاه یک پرش غذای اداره را برای خانواده ام نمی برم

من هیچگاه به اسم آنکه کارمند فلان جا هستم، از مزایای مرتبت و نامرتبتش استفاده نکرده ام

و اینها همه دلایلی هستند که من هنوز بعد از بیش از دو دهه کارمندی ، پنجاه متری ریل قطار منزل دارم!!

پس اندازی ندارم

سپرده گذاری نکرده ام

و اصلا بخاطر همین موارد است که من نرمال نیستم

با زمانه همراه نیستم

مدرن نشده ام

شهری نیستم

و  هنوز همان بچه دهاتی هستم که بالغ نشده

من مشکل دارم.....

  • برباد رفته

اضافه کاری کارکنان دولت

جهان سومی بودن ، واژه عجیبی است

هر وقت کم می آوریم می گوئیم: جهان سومی هستیم

البته با معیارهای سایر کشورها

شاید هم هستیم

کارمند دولت ، بی هیچ معیاری روز می گذارند

و طلبکار زمین و زمان است

از همه چیز و همه کس ، طلب دارد

تاوان بی غریتی همسرش را جامعه باید بدهد

تاوان بلند پروازی اورا ، مردم باید یدهند

همه چیز را مفت می خواهند

طی روز یک کار با ارزش نمی کنند

فقط موبایل دستشان هست و دارند امورات شخصی را ردیف می کنند

و یا پیگیر تکمیل کردن خرید منزلشان هستند

و آخر ماه ، سقف کامل همه مزایای مستمر و غیر مستمر را می خواهند

و توجیه آنها این است که :

در کشوری که خاوری میلیاردها تومان پول را میدزد ، سهم من هم همین حقوقی است که باید بدهند

با مدرک پیش دبستانی آمده

حالا دانشجوی مقطع پی اچ دی هست

عجب منطقی!!

حتما پله های ترقی را خواهیم پیمود

جالب هست؟ نه

واقعا جهان سومی هستیم؟!!

  • برباد رفته

مسئولیت بدون اختیار

مسئول یک اداره هستم

البته فقط مسئولیت دارم

هرکاری میخواهند می کنند

اگر خوب شد که نتیجه زحمات آنها بوده

اگر بد شد من باید جواب بدهم

البته این روال ممالک جهان سوم است

مسئولیت بی اختیار

مسئول امور عمومی هستم

فقط یرای شنیدن مهملات

هرکس هر کاری میخواهد می کند

همه دستور می دهند

همه صاحب حق و اختیار هستند

و من فقط مسئولم

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود