۷۹ مطلب با موضوع «کار» ثبت شده است

کم کاری امروز و تاوان بی تدبیری بماند برای فردا

آقا داریم ادای کشورهای پیشرفته را در می آوریم

زیر ساخت های کشورمان اصلا در این حد نیست که هیچ

به نظر می رسد اصلا چیزی نداریم

یا داریم و مدیریت نداریم

یا مدیریت داریم وبلد نیستیم استفاده کنیم

یا اگر هم نداریم ، با این همه سرمایه ملی براحتی میتوان آنها را آماده کرد

اما همت نداریم

اراده ای برای انجام دادن این کار وجود ندارد

یا اصلا درکی از چشم انداز و آینده نداریم

چقدر نداریم شد!!!!

پس چه چیزی داریم؟

ملتی نجیب و آرام و دوست داشتنی ، که به حداقل ها راضی هستند

اما بخدا زیر ساخت نداریم

امروز و آینده بر اساس اینترنت و فضای مجازی استوار است

هرچقدر امروز کم کاری کنیم

فردا تاوانش را با قیمتی گزاف ، خواهیم داد.

دستور داده اند برای اخذ اظهارنامه الکترونیکی باید اقدام کنیم

و اگر اقدام نشود ، مسئولیت عدم دریافت موارد حوقی با ماست!!!

تماس می گیری حتی تهیه کننده نامه هم نمی دانداز کجا باید پرسید!!

چه باید کرد؟

خدایا مراقب سرزمین باش

  • برباد رفته

الزام به ایجاد تغییر رویکرد مدیرینی در محل کار

نمی دانم شاید درک نمی کنم!!

مدتهاست احنرامش را نگه می دارم

حرمتش را

شخصیتش را

با همه حرمت شکنی ها و جار و جنجالهای بی شرمانه اش

باز هم رعایت کردم

لب به دندان گزیدم و در خود ریختم

گفتم بگذار و بگذر

اما می ترسم صیرم لبریز شود

و آنوقت نمب دانم چه خواهدشد

شاید هم مقصر من هستم

خواسنم مدیریت انسان محورانه را اجرا کنم

حالا دارند با همه بنیاد من

و همه آبرو و شخصیتم بازی می کنند

ظاهره بتید همان سبک مدیرینی شحص محور را اجرا کنم

وقتی جنبه ندارند احنرام جایز نیست!!!

گفته اند:

خوبی که از حد بگذرد

نادان خیال بد کند!!

قصه این روزهای من است

و همکارانی که همدیگر را نمی فهمیم

  • برباد رفته

کارگاه و کار و کارافرینی - من کمک میخواهم کمک

اقا 40 سال از خدا سن گرفته و چهار نفر دیگر( زن و سه فرزندش) را هم معطل خودش کرده

عرضه و توان کاسبی را ه ندارد

یک کارگاه سیصد متری و سی صد میلیون سرمایه

نمی تواند حداقل ها را در  بیاورد

کاریابی و طراحی و اماده کردن کار با من

ساختن و نصب کار با ایشان(البته کار  را کارگران می سازند ونصابها نصب می کنند)

پول را هم من باید بگیرم بدهم ایشان خرج کنند

شریک هم هستند!!! پنجاه پنجاه

جالب است نه؟

خداوکیلی اگر از دوستان کسی اطلاعات خوبی درباره کسب و کارهای کوچک دارد

ممنون میشوم راهنمائیم کند

حرف هم بزنم میشود مایه دلخوری و ازردگی ایشان

عجب جای عجیب و غریبی است

صدبار تا حالا اندیشیده ام که تعطیل کنم بروم دنبال دنیای خودم!!!

دلم  نمی اید چهار ویا پنج خانه وار را بیکار کنم

از ان طرف هم با همه زحمات ومشقات موجود

چیزی گیر من نمی اید که هیچ از جیب هم باید بگذارم

کسی هست همفکری کند

راهنمایم باشد

اقا بخدا به پیر و به پیغمبر گیر افتاده ام

میان خودم ودلم

کاشکی یکی قدم بگذارد وسط و کمک حال من شود

کاشکی

  • برباد رفته

همایشی برای چاره اندیشی درباره طرح طبقه بندی مشاغل

مثلا نشسته ایم داریم بحث کارشناسی می کنیم

خوب ُ نفس کار خیلی عالیست

اصلا این روش سالهاست در کشورهاپی که به درجات بالای علمی رسیده اند ُ انجام میشود

اما من گمان دارم برای اینکار یک مقدمات وماخراتی لازم است

اول باید نفرات شرکت کننده محدود باشند نه یک جامعه شصت نفره!!!!

دوم باید حداقل یک ماه قبل با اعلان موضوع  ُ زمان و مکان همایش و سرفصل هاپی که مورد بررسی قرار می گیرند را به اطلاع شرکت کنندگان می رسانند.

سوم انکه کارگروه ها را براساس سنخیت و جنیست افراد تنظیم می کنند

چهارم آنکه ابتدا مقالات و سخرانی هاپی درباره موضوع انجام میشود

بعد ا ز ان مباحث اغاز می شود

کنکاش می کنند

تحلیل می کنند

تجزیه می کنند

و در آخر موارد را بعنوان خروجی همایش مکتوب کرده و به تصویب می ر سانند

و از همه مهمتر آنکه دولتمردان و یا سیاست گذارن سعی در عملیاتی کردن موارد تصویب شده و به اصطلاح خروجی همایش را عملیاتی می نمایند

به نظر شما چند تا از شرایط درج شده در این متن برای این همایش اعایت شده است؟

  • برباد رفته

خاطراتی از زندگی( کارگاه و کار و کارافرینی)

دقیقا چهار سال پیش ، با نیت خیر خواهی

و البته با سادگی هرچه تمامتر با کسی که می شناختمش

شریک شدیم تا کسب و کاری راه بیندازیم

به همه مقدسات سوگند من هدفم خیرخواهانه بوده وهست

اما بر من ان گذشت که شرمم میشود بیان کنم

اولین شریکم  در مسیر کار و ماه اول مشخص شد کاری بلدد نیست

یک استاد کار ماهر گرفتیم

در ادامه  برادرانش را که جزء اقوامم بودند به کارگاه اضافه کرد

هر روز بحث بود و جدل

هیچ یک اهل کار کردن نبودند

همه میخواستند مدیر  باشند وپول پارو کنند

فقط شش ماه طول کشد تا شریک اولم

که میخواست بدهی های کهنه اش  را که  از قبل مانده بود را صاف کند

مقداری از وسایل  و ابزارالات کارگاه را هم که خریده بودیم

همه را برداشت و با خود برد

مقداری از مطالبات کارگاه را هم تا ما بفهمیم

دریافت کرد و در اصل برداشت یا دزدید

به بهانه اینکه ایشان فکر و ایده ایجاد کارگاه را داده بودند

بماندد که پول از من بود

و در نهایت  من شدم ادم بده

  • برباد رفته

منم من وصله ناجور زمانه

دلت که می گیرد

مثل غروب پائیز ، دلگیر میشوی

نای نفس کشیدنت نیست

باید دل را به دل جاده بسپاری و راهی شوی

باید چتر تنهائیت را باز کنی

و تنها زیر چتربا افکارت گلاویز شوی

راه فراری نیست

اینها همه ، زندگی توست

خوب یا بد

زشت و یا زیبا

همه را که جمع کنیم

میشود زندگی

اینکه این همه درد می کشم

بخاطر تفکرات من است

بخاطر پشت زمینه فکری من است

اینکه اینگون بزرگ شده ام

یادم داده اند تا حرام وحلال را بدانم

یادم داده اند تا زن ومرد را جدا محاسبه کنم

اگرچه برایشان یک میزان حق قائلم!!

یادم داده اند به بزرگتر احترام بگذارم

حالا این بزرگتر از نظر سن باشد

سواد باشد

دین باشد

دیانت باشد

مقام باشد

یادم داده اند تا حرمت نگه دارم

یادم داده اند تا دردم را در درونم بریزم

یاد گرفته ام صبور باشم

آموخته ام در برابر بی عدالتی و ظلم و پارتی بازی

سکوت نکنم

فریاد بزنم

اما در این زمانه آدمی چون من جائی ندارد

سهمش فقط درداست و غم

تنهائی است و انزوا

وصله ناجوریست بر دامن جامعه مدرن ومترقی ما

  • برباد رفته

اگرفرصتی بود تادوباره از اول آغازکنم

اگر من یکبار دیگر و از نو متولد میشدم!!

خیلی کار بای انجام دادن داشتم!!

ازاول باید در خصوص درس خواندنم فکری اساسی می کردم

من نمی خواستم 12 سال از بهترین روزهای زندگیم را صرف گرفتن مدرک دیپلمی کنم

که ارزشی ندارد جزء اتلاف عمر!!

دیگر سراغ ورزش نمی رفتم

چون مشکلات فیزیکی و جسمی من ، ورزش سنگین را برای من ممنوع می کند

از همان آغاز به گونه ای جهشی درس میخواندم تا در 10 تا 15 سالگی مراجل اولیه درس خواندنم تمام شود

بعد می رفتم سراغ تحصیلات آکادمیک

می رفتم سراغ رایانه

یا پزشکی

البته بماند که نان پزشکان در این دوره چرب چرب است

ولی رایانه را دوست دارم

شاید هم باهم می خواندمشان

کارمند نمی شدم

نه دولتی

نه آزاد

خودم کار آفرین می شدم

با ایده هایم

شرکتی را تاسیس می کردم

تا هم پول در آورم

هم نان بدهم

می افتادم در یک خط

فقط یک خط

همان رایانه و پزشکی

با تمام قدرت

با همه سرعت

فقط یکبار

فقط یکبار

  • برباد رفته

ترس از آینده - آرامش بعد از طوفان

ترس مبهمی وجودم را گرفته!!

مثل همیشه بعد از طوفان ، آرامم!!!

انگار در دلم رخت میشورند!!

ولی دلواپس نیستم

هر اتفاقی که بیفتد من راهم را انتخاب کرده ام

می دانم تاوان دارد!!

فهمیدن و دانستن و بدتر از آن ، خبررسانی

تاوان دارد

هزینه دارد

نوشته های بی اعتبار من ، درد و دل کارمندی است که کمی منصف است

درد کسی است که در سیستم پرازفساد کار میکند

چاره ای هم ندارم

بهترین سالهای عمرم را به خیال خدمت به خلق گذارنده ام!!

در اوج نوجوانی و ابتدای جوانی به جبهه رفتم

و هنوز آثار و دردهای روحی و جسمی آنرا ، خودم و اطافیانم تحمل میکنیم

و به احتمال زیاد به جرم افترا و غیبت محکوم خواهم شد

اما شاهد باشید من به قدر فهمم نوشتم

و منشتر کردم

هرچه باداباد

  • برباد رفته

واقعه آزمون ورودی و استخدام

داستان امروز ما از جائی شروع شد که:

در تعهدات بیمه تکمیلی ما سقف استفاده هر کارمند از بیمه تکمیلی برای عینک،

فقط سیصدهزار تومان بود.

چندی پیش شایعه شد که مدیر ما سه میلیون تومان از بیمه تکمیلی استفاده کرده اند

و با رابطه ای که بوده ، ده برابر مبلغ مصوب را دریافت کرده اند!!!

گذشت تا امروز:

در رابطه با بکار گیری نیرو از ستاد با من تماس گرفتند

من با روسا و معاونین مربوطه هماهنگ کردم

گفتند ما همه سهمیه را استفاده کرده ایم

من هم گزارش دادم و قرار شد ما آزمونی نداشته باشیم.

امروز صبح به من گفتند فردی برای آزمون آمده !!

گفتم ما سهمیه ای نداریم وقراری برای آزمون نداریم

چون آگهی استخدام را در روزنامه ها درج نکرده ایم

فرآیند کاری و قانونی انجام نشده است

اما درکمال تعجب من آزمون را گرفتند و با طرف قرارداد بستند!!

نکته مهم آن است که فردی که با او قرار بسته اند

فرزند مسئول بیمه تکمیلی ماست!!

تو خودت مفصل بخوان از این حدیث مجمل

  • برباد رفته

انسان جمع اضداد

انسان موجود عجیبی است

جمع اضداد

پر از تفاوت و تناقص

مجموعه ای از پارادوکس ها

انسانی طولی دارد به وسعت تاریخ

و عرضی به امتداد گیتی

و بلندائی که تا عرش آسمان خواهد رسید

و ریشه ای که در اعماق چاه ویل ، ماوا دارد

انسان با همین مختصات است که حیوان خاصی است

میتواند با خصائل نیکو به عرش برسد

و با دلدادگی به رذایل هستی، در زیر فرش قرار گیرد

انسان موجودی است که در لحظه همه چیز هست

ارباب

برده

قدرت

ضعف

عقل

جهل

بصیرت

کوری

....

و بالاترین امتیاز هر انسان

اراده اوست

اوست که انتخاب می کند چه باشد

و این دلیلی است که عبادت ا نسان از هر چیزی برتر است

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود