۷۹ مطلب با موضوع «کار» ثبت شده است

تغییر در دستورات بخاطرنور چشمی

وقتی می بینی مدیر ارشدت ؛ عادل نیست

وقتی در رفتار وکردار و صحبتهایشان ، دورنگی ودورغ را می بینی

دیگر پذیرش سایر حرف های او سخت میشود ودشوار

دوسال گذشته ، همواره جدالی سنگین مابین من و ایشان بود

من تفسیر دو دستورالعمل را توضیح می دادم

و ایشان مدعی بودند ، این دو ، تفسیر واحدی دارند

و برای هردوسته ای که مشمول مفاد دستورالعمل میشوند

باید یکسان عمل کرد!!

اما امروز مرا صدا زدند و گفتند که این دو دستورالعمل متفاوت هستند

با هم فرق دارند

و باید برای مشمولین این دوبخشنامه ، تفاوت قائل شویم!

تا عدالت برقرار شود!!

و ظلمی حادث نگردد!!

من شوکه شدم

نتوانستم درک کنم!!

تا دیروز حرف از نوع دیگری بود و فرق داشت

اما امروز چون یکی از سوگلی های آنها مشمول میشود

تفسیر قانون تغییر کرده است

شگفتا!!!

آن همه تدین و تشرح ، با یک سوگلی بر باد رفت!!

جالب آنکه معتقدند من نمی گفتم

حاشا و کلا

خدایا خسته شدم

خدایا مانده ام

چگونه تحمل کنم!!

زبانم را عوض کن

درکم را بالا ببر

و از اینجا ببرم

آمین

  • برباد رفته

فرار بزرگ من

پائیز که نه،انتهای تابستان که فرا می رسد

حال و هوای من خراب میشود!!

دلم بد جوری بی تابی میکند

این روزها برای من یاد آور مهاجرت است!!

روستائی که باشی ، درک می کنی چه می گویم!!

انتهای تابستان ، فصل کوچ است!!

همه می روند

از پرندگان بگیر تا آدم ها

آنها که میروند

دلشادند از اینکه خراب آبادی را پشت سر می گذارند

می روند تا در جائی دیگر دنبال رویاهایشان بگردند

شهری دیگر

مکانی دیگر

و انها که می مانند

به امید فرا رسیدن روز کوچ خودشان

خودرا به کوچه غلی چپ می زنند

ولی من دلم می گیر د

من هم کوچ کرده ام

ولی دلم برای روستائی که رو به زوال است می گیرد

دلم درد می گیرد وقتی مردان و زنان سالخورده را می بینم که با چشم های تنگ شده اشان

جاده را نگاه می کنند

و من می ترسم والدینم این غم بزرگ را در دل داشته باشند

وسعم نمی رسد بیرمشان پیش خودم

اصلا انها هم نمی ایند

ولی این درد را سالهاست که تحمل میکنم

بر دوش می کشم

و از این روزهای زیبا و پر از رنگ

فرار میکنم

  • برباد رفته

چقدر دلم برای خودم میسوزد

دلتنگ سادگی های خودم هستم!!

هنوزم که هنوز است ، مثل بچه ها هستم

کودک درونم بسیار فعال است

هنوز خیلی دیر متوجه میشوم که منافعم در خطر است!!

هنوز اصلا نمی فهمم که چه کسی دروغ می گوید

هنوز درک نمی کنم باید باج بدهم تا باشم

هنوز نمی فهمم اگر یک نقطه ضعف داشته باشی

ولو آن کار اشتباه ، سیگار کشیدن باشد

باز باید امتیاز بدهی تا همین نقطه ضعفت را پتک نکنند و برسرت نزنند

هنوز خودم را کودکی می بینم که عصر جمعه در فصل پائیز

مجبور هستم گوسفندانم را در انتهای روستا بچرانم

و من می ترسم

از تاریکی شب که هر لحظه بیشتر میشود

از صدای اذانی که از دور دست به گوش می رسد

از صدای پای بادی که از دور دست به گوشم می رسد

و من گمان می کنم که گرگی ، سگی و یا یک سگ گرگی در راه آمدن است

تا مرا بدرد و گوسفندانم را بخورد

من چقدر می ترسم

هنوز هم این ترس با من است

سالهاست که گذشته و من هنوز می ترسم

چقدر کودکیم زیبا بود

همیشه ساده بودم

همیشه پشت پرده را نمی فهمیدم

همیشه درکم از اوضاع ، مشکل داشت

همیشه چند سال بعد ، تازه معنای کلمات و جملات و اتفاقات را درک میکردم

هنوزم هم همانگونه هستم

دلم برای خودم میسوزد

چقدر ساده بودن زشت است

چقدر ساده اندیشی نازیباست

چقدر درکم کم است

چقدر دلم برای خودم میسوزد

  • برباد رفته

تشکیلات سازمانی و نا مشخص بودن شرح وظایف

ظاهرا سازمان های دولتی در ایران ، صرفا به منظور ایجاد شغل و دادن کمک هزینه زندگی ایجاد شده اند!!

در اینجا هدف استراتژیک و چشم انداز اهداف سازمانی، همه جملات و کلماتی زیبا هستند

که جمعی از مدیران بدون توجه به معنای آنها و حتی دلیل آن

و صرفا به جهت زیبا بودن و دهان پرکن بودن آنها ، از آنها استفاده می کنند

پس دیگر ایرادی ، وارد نیست

هر اتفاق و رویدادی در ادارات و سازمانهای ما ، با در نظر گرفتن هدف فوق، قابل توجیه هست

حالا معاون اداراه و رئیس اداره تداخل وظیفه و مسئولیت دارند

کارهای ساده که خودشان مستقیم دستور میدهند

اما اگر خرابکاری شد

آن موقع رئیس اداره باید جوابگو باشد

مواردی که اصلا در جریان آنها نبوده است

نمی داند چیست

چرا اجرا شده

چه کسی دستور داده

اما او باید پاسخگو باشد

زیرا

اینجا ایران است

  • برباد رفته

بررسی کارشناسانه و پاداش پیدا کردن راه کارهای حل مسئله

چند سال پیش ، قطعه زمینی را جهت ساخت ساختمان جدید اداره ما خریداری نمودند!!

اینکه چگونه و به چه صورتی آن زمین خریداری شد را در نوشته های قبلی گفته ام

اما یک خاطره جالب در این خصوص دارم

من  به همراه چند تن از کارشناسان را بعنوان اعضای کمیته ساختمان انتخاب کردند

قرار شد اعضای کمیته ضمن بررسی دقیق موارد ، نظرات و دیدگاه های خودرا به مدیریت اعلان کنند

چندین جلسه تشکیل شد

ساعت ها وقت گذاشتیم

بررسی کردیم

تحلیل انجام شد

مشاوره گرفتیم

درنهایت به این نتیجه رسیدیم که با توجه به  کاربری مسکونی زمین خریداری شده و عرض کم،

این زمین از نظر اعضای کمیته به درد ساخت ساختمان اداری نمی خورد

چرا که علاوه بر هزینه قابل توجهی که باید بابت تغییر کاربری پرداخت میشد

مکان زمین هم مناسب نبود

پارکینگ نداشت

و بایت این هم باید هزینه قابل توجهی میشد که شد

همه را بصورت صورتجلسه تنظیم کردیم

تایپ شد

امضا کردیم

بعد از جلسه همه اعضا سرخوش از به نتیجه رسیدن زحمات چند هفته ای

خوشحال بودیم که وظیفه خود را بدرستی انجام دادیم

و با این کار از حیف ومیل بیت المال و ایجاد مشکلات و معضلات در آینده جلوگیری کرده ایم

فردا صبح همه ما را جهت یک جلسه فوری در دفتر مدیریت جمع کردند

یکی از مدیران ارشد یخ مجلس را شکست و داد سخن در داد:

عده ای نادان با بررسی های احمقانه خود ، ایراداتی را بر زمین خریداری شده وارد نموده اند

و چون این کار باعث ایجاد تنش و بینظمی میشود

من بعد اگر کسی در اینخصوص نظر داد

و حرفی زد

من بعنوان یکی از اعضای مدیریت ، یک کاسه پر از مدفوع انسان را دهانشان جا خواهم داد!!!

پاداش خوبی بود. البته من آنموقع نفهمیدم که چگونه باید باشم وچرا این حرف زده شد

اما بعدها با توجه به اینکه چند نفر از نفراتی که دست اندرکار خرید زمین بودند

گنج پیدا کردند و سریع السیر در زمینه مالی پیشرفت نمودند

تازه  به بطن مطلب پی بردم

  • برباد رفته

مهمترین وظیفه دولت ، نظارت است و نظارت

من گمان می کنم برای آنکه یک جامعه به بزرگی برسد ، قواعدی لازم دارد

حکومت باید برنامه داشته باشد

برای همه موارد و همه حوزه ها

از صنعت و معدن گرفته

تا اقتصاد وبازار

باید قوانین به نحو ی تنظیم شده باشند که ضمن تعیین خط مشی کلی جامعه

نقش دولت تنها در حوزه نظارت باشد

دولت نمی تواند هم خودش انجام دهد

هم خودش نظارت کند

از هر نظر که نگاه کنیم این مسئله مشکل دار است

و به قول امروزی ها ، این ها همه از موارد مفسده خیز است

فساد ایجاد می کند

دولت فقط باید قوانین را تدوین کند

ابلاغ کند

و بر اجرای دقیق وکامل آنها نظارت داشته باشد

غیر از این مشکل ایجاد میشود

بحث دفاع و نیروهای نظامی هم یکی از گلوگاه های مفسده خیز است

اگر کنتر ل نشود

خود قوز بالا قوز میشود

  • برباد رفته

الزام به ویرایش جدید همه قوانین حاکمیتی

من گمان می کنم برای اینکه بتوانیم یک کشور مدرن وپیشرفته داشته باشیم

اولین کاری که باید بکنیم

تدوین و ویرایش جدید همه قوانین است

از دین و حقوق و قضاوت و ادارات گرفته

تا صنعت و بازرگانی و همه حوزه های زندگی

باید اندیشمندانی داشته باشیم ویا تربیت کنیم تا ضمن اشراف داشتن بر همه مباحث حوزه کاری خود

به روز بوده و اطلاعات جامع و کاملی هم داشته باشند

از نو بنویسیم

همه را

حتی قانون اساسی را

قوانین اداری را

نحوه ی به کار گیری نیرو

وظایف آنها

ارزیابی عملکردشان

و اینکه چقدر وجودشان به حاکمیت را در دستیابی به اهدافش کمک می کند

قوانین فعلی ما اقتباسی است از قوانین ساری و جاری در کشورهای فرانسه ، انگلیس ، آمریکا

و این معجون هزار رنگ خیلی عیب و ایراد دارد

  • برباد رفته

فلسفه پیاده روی اربعین

چند سالیست که پیاده روی اربعین ، موضوع مهم اجتماعی ما شده است

هرکس با هر ایده و دلیلی راه می افتد

و با سختی های فراوان همه ویا بخشی از مسیر را پیاده می رود

گرچه همیشه در مسائل اجتماعی نقش سیاست هم پررنگ است

اما سرآغاز این پیاده روی مربوط میشود به اولین زائر قبر امام حسین(ع)حضرت جابر(ره)

جابر یکی ا اصحاب پیامبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله)ص) بود

که با امام حسین (ع) رابطه ای عاشقانه داشت و ایشان را خیلی را دوست می داشت

لیکن بواسطه آنکه دید چشمانش را ازدست داده بود از واقعه عاشورا بی اطلاع بود

 نزدیکی های اربعین شهدای کربلا بود که متوجه قیام امام حسین(ع) شد

و چون وسیله و راکبی نداشت که به کربلا برود

پیاده و فقط بهمراه دخترش راهی این  سفرشد

و وقتی به کربلا رسید در همان روزها هم کاروان اسراء را از شام به کربلا بازگرداننده بودند

و حضور همزمان این دو ، صحنه هائی پر از شور و احساس را ایجاد کرد

و این شد بهانه و سرآغازی برای پیاده روی اربعین!!!

اینکه حالا و در زمان حال چقدر به فلسفه و اساس این پیاده روی نزدیک هستیم

بماند برای آیندگان!!!

  • برباد رفته

رابطه مستقیم فکر وسرنوشت

جملات زیر را به علی بن ابیطالب نسبت می دهند:
البته من نتوانستم مستندی برای آن پیدا کنم
ولی بهرحال جملات نغز و زیبائی هستند:

(((مواظب افـکــارت بــــــاش که گفتــارت می شود،
مواظب گفتــارت بــــــاش که رفتـــارت می شود،
مواظب رفتـــارت بــــــاش که عــــادتت می شود،
مواظب عــــادتت بـــــاش که شخصیتت می شود،
مواظب شــخـصیتت بــــــاش که سرنوشتت می شود.)))

این جملات همه  فرایند زندگی انسان را تشریح می کنند
همه عمر اسنانبا این جملات ، تعبیر میشود
هر چه فکر کنی در نهایت همان میشود سرنوشتت
و این جمات توان وقدرت مغز انسان را نشان می دهد
این مغز قدرت دارد تا سرنوشت انسانی را که نه
ملتی را عوض کند
کاش میتوانستم خوب و عالی و مکفی بیندیشم

  • برباد رفته

رهرو راهی که خیلی ها پیموده اند

صیح امروز ،مطابق همه روزها و به رسم کارمندی از خواب بیدار شدم

مناسک مذهبی  و اعتقادیم را به جا آوردم ، با خودم گفتم کمی بخوابم

متاسفانه خیلی دیر بیدار شدم

حرکت کردم  تا به محل کار برسم

آسوده تر از همه

 آن سرباز نیروی انتظامی بود که شبفت شبش را تمام کرده بود

 و منتظر بود تابیایند دنبالش

همه با عجله و بدون رعایت حقوق دیگران

تخته گاز می رفتیم تا تکرا شویم

همان کارهای هر روز

همان آدم ها

همان رفتار های تکراری که اسمش را شخصیت گذاشته ایم

خورشید و دنیا ، میلیاردها صبح مثل امروز را دیده اند

وشاید از محلی که من رد می شوم

در طی اعصار، بسیاری از کسان طی طریق کرده اند

خیلی ها دارا بوده اند

بعضی ها ندار بوده اند

دزد

راه زن

تاجر

کارگر

پولدار

ارباب

ندار

رعیت

هر کس فکری داشته و هدفی

راه را رفته اند

بعضی ها بازگشتند

و خیلی ها نیامدند

اما نقطه مشترک همه این آدم ها

رهگذر بودنشان بوده

حالا این وسط چه کسی برنده واقعی است؟

نمی دانم!!

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود