۲۰۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن ترانه» ثبت شده است

هشدار ،هشدار ، هشدار، لطفا جدی بگیریم

"ایران تا 20 سال دیگر خشک خواهد شد"[گزارشى از فایننشال تایمز]

ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ فایننشال تایمز چاپ لندن، ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻋﻨﻮﺍﻥ "ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺧﺸﮏ خواهد ﺷﺪ" ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ:

ﮐ "ﺍﯾﺮﺍﻥ 7000 ﺳﺎﻟﻪ ﺗﺎ 20 ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺑﯽ ﺁﺑﯽ ﻭ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﯽ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ "

ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺠﺎﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ، ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮔﯿﺎﻩ ﻭ جاﻧﺪﺍﺭﯼ توان ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ.

ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺁﺏ ﻭ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﻣﺤﯿﻂ ﺯﯾﺴﺖ ﺍﺳﺖ، ﺳﻪ ﺷﺮﯾﮏ ﺟﺮﻡ ﺩﺭ ﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ:

1- ﻋﻮﺍﻣﻞ ﻃﺒﯿﻌﯽ‏(کاهش باران‏)،

2- دولت

3-  ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ.

چگونگی نابودی آب در ایران:

1- به دلیل ﻋﺪﻡ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﯽ، ﻧﺎﺗﻮﺍنی ﺩﺭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﺩﺭ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﺳﺎﺯﯼ ﺁﺑﻬﺎﯼ ﮐﺸﻮﺭ

2- سﯿﺎﺳﺘﻬﺎﯼ ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ و ﮐﻢ ﺑﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ

3- کﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺳﻨﺘﯽ ﻭ ﻏﯿﺮ ﺣﺮﻓﻪ ﺍﯼ ﻭ به هدﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺏ ﮐﻪ ﺿﺮﺭ ﺁﻥ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺳﻮﺩﺵ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ

4- ﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﻓﻨﺎﻭﺭﯼ ﺳﻨﺘﯽ ‏(ﮐﺎﺭﯾﺰ- ﻗﻨﺎﺕ)

5- ﻣﺮدﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﻬﺮﻩ ﻭﺭﯼ ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ ﻭ به هدﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺏ ﻫﺎﯼ ﮐﺸﻮﺭ.

ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﻣﯿﺪﻫﺪ،

ﻫﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ، ﺍﯾﺮﺍﻥ یک رﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻭ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ می شود

ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺰﻭﺩﯼ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﻭ جامع ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﻣﺴﺌﻮﻻﻥ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﺸﻮﺩ، 

و ﻣﺮﺩﻡ نیز ﺍﺯ به هدر ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺏ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼﻧﮑﻨﻨﺪ،

ﻣﺮﮒ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﻔﺖ ﻫﺰﺍﺭﺳﺎﻟﻪ، ﺗﺎ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻗﻄﻌﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.

البته پیش از این حال و روز دریاچه ارومیه نیز در کتب درسی استرالیایی ها جهت عبرت گرفتن آمده بود.

ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﻢ است.

به اطرافیانمان و خودمان تذکر دهیم:

ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ به هدﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺏ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼ ﮐﻨﻨﺪ

ﻭ ﻫﺮ ﮔﺎﻣﯽ، ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺷﺪ، ﮔﺎمی موثر خواهد بود...

  • برباد رفته

شعر من با توام از سیمین بهبهانی

من با تو ام ای رفیق ! با تو

همراه تو پیش می نهم گام

در شادی تو شریک هستم

بر جام می تو می زنم جام

من با تو ام ای رفیق ! با تو

دیری ست که با تو عهد بستم

 همگام تو ام ،‌ بکش به راهم

همپای تو ام ، بگیر دستم

پیوند گذشته های پر رنج

اینسان به توام نموده نزدیک

 هم بند تو بوده ام زمانی

در یک قفس سیاه و تاریک

رنجی که تو برده ای ز غولان

بر چهر من است نقش بسته

 زخمی که تو خورده ای ز دیوان

بنگر که به قلب من نشسته

 تو یک نفری ... نه !‌ بیشماری

هر سو که نظر کنم ، تو هستی

یک جمع به هم گرفته پیوند

یک جبهه ی سخت بی شکستی

زردی ؟ نه !‌ سفید ؟ نه !‌ سیه ، نه

بالاتری از نژاد و از رنگ

تو هر کسی و ز هر کجایی

من با تو ، تو با منی هماهنگ

  • برباد رفته

مختصری از سیمین بهبهانی

سیمین بهبهانی با نام شناسنامه ای سیمین خلیلی

متولد بیست و هشتم تیرماه ۱۳۰۶ در شهر تهران است.

بهبهانی در طول ۸۷ سال عمر خود ۲۰ کتاب منتشر کرده است که حاوی بیش از ۶۰۰ غرل هستند.

او به نمیای غزل نیز معروف است.

سیمین بـِهْبَهانی نویسنده و غزل‌سرای معاصر ایرانی است.

او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه به «نیمای غزل» معروف است.

پدرش عباس خلیلی شاعر ، نویسنده و روزنامه نگار بوده است.

که به دوزبانت فارس یو عربی تسلط داشت و حدود یازده هزار بیت از اشعار شاهنامه را به عربی ترجمه کرده است.

پدر و مادر سیمین که در سال 1303 ازدواج کرده بودند،

در سال 1310 از هم جدا شدند

و مادرش با عادل خلعتبری (مدیر روزنامه آینده ایران) ازدواج کرد و صاحب سه فرزند دیگر شد.

سیمین هم خود ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و با نام فامیلی همسر خود نام بردار شد

هر چند بعدتر با منوچهر کوشیار ازدواج کرد اما شهرت هنری خود را بر اساس نام خانوادگی همسر اول حفظ کرد.

سیمین بهبهانی بانوی غزل ایران در 15 مرداد ماه به کما رفت

و در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری شد

و در نهایت بامداد سه شنبه 28 مرداد ماه 1393 به علت ایست قلبی و تنفسی درگذشت.

دل نوشته های سیمین بهبهانی:

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ
بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم

**********

نه باهوشم ،

نه بیهوشم ،

نه گریانم نه خاموشم

همین دانم که می سوزم ،

همین دانم که می جوشم

پریشانم ، پریشانم ،

چه می گویم؟

نمی دانم

ز سودای تو حیرانم ،

چرا کردی فراموشم؟

  • برباد رفته

داستانی کوتاه:صداقت

این متن، جزو ۱۰ متن برتر از نگاه ‌مجله معتبر فوربس هست

ﯾک ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩﺍﺷﺘﻦد ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥد

ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﯾک تعداد ﺗﯿﻠﻪ ﻭﺩﺧﺘﺮﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺩﺍﺷﺖند،

ﭘﺴر ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﯿﻠﻪ ﻫﺎیم ﺑﻬ تو ﻣﯿﺪهﻡ وﺗﻮ هم ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ‌ﻫﺎیت را ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ،

ﺩﺧﺘﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ ...

ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭ زیباترین ﺗﯿﻠﻪ ﺭا یواشکی برداشت و ﺑﻘﯿﻪ ﺭا ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﺩ،

ﺍﻣﺎ: ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻫﻤاﻥ گونه ﮐﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ‌ﻫﺎ را ﺑﻪ ﭘﺴﺮﮎ ﺩﺍﺩ.

آن ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺧﻮﺍﺑﯿد و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ را دید...

اما: پسرﮐﻮﭼﻮﻟﻮ تمام شب نتواﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑد،

ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ حتما ﺩﺧﺘﺮک ﻫﻢ ﯾک ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ‌ﻫﺎیش را ﻗﺎﯾﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭا ﺑه او ﻧﺪﺍﺩﻩ است

ﻋﺬﺍﺏ ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺖ

وﺁﺭﺍﻣﺶ از آن ﻛﺴانی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩقند...

ﻟﺬﺕ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ افراد صادﻕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﻛﻨﺪ، از آن ﻛﺴانیست ﻛﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺻﺎﺩﻕ ﺯﻧﺪﮔﯽ می کنند

  • برباد رفته

متن:کمک گرفتن از خدا

سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"بی اِغراق فقط مشتی خاک
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک دریا
شاید "خاکی" از گلدان‌ یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند :
برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت" برای آدم بودن ‌و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد :

برای " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن ""حس کردن"
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام :
برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "برای مهربانی بخشیدن برای نوازش کردن
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:
به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن به" محبت "
وای بر من اگر قدر ندانم من بی تو هیچم مهربان خدایِ من

  • برباد رفته

حال و هوای هر خانه ای فرق دارد

‌هرخانه ای
حال و هوای خاص
خودش را دارد

بعضی از خانه ها
همین که وارد میشوی
عجیب آرامت می کنند
انگار که جادویت کرده باشند

بعضی از خانه ها رسم شان است
صبح های جمعه افتاب نزده
تاسرکوچه را آب وجارو میکنند

بعضی از خانه ها ...
هیچ وقت دلتنگی ندارند

بعضی از خانه ها صبح های زود
بوی چای تازه دم ونان برشته می دهند
وظهر ها بوی پیاز داغ ونعنا
وغروب ها بوی هل و دارچین...

بعضی خانه ها
انگار مامن نورند
بعضی از خانه ها
آبروی یک محله اند

مثل خانه ی پدر🌹

راستی چرا
توی قیمت خانه ها
این چیزها حساب نمیشود ؟؟

  • برباد رفته

قسمتی از دعای جوشن الکبیر بصورت شعر

.خود را به خدا بسپار،
وقتی که دلت تنگ است
وقتی که صداقتها ،
آلوده به صد رنگ است

خود را به خدا بسپار،
چون اوست که بی رنگ است
چون وادی عشق است او،
چون دور ز نیرنگ است
خود را به خدا بسپار ،
 آن لحظه که تنهایی
آن لحظه که دل دارد ،
از تو طلب یاری
خود را به خدا بسپار ،
 همراه سراسر اوست
دیگر تو چه میخواهی ؟!
بهر طلبت از دوست
خود را به خدا بسپار،
 آن لحظه که گریانی
آن لحظه که از غمها ،
 بی تابی و حیرانی
خود را به خدا بسپار،
 چون اوست نوازشگر
چون ناز تو میخواهد ،
 او را ز درون بنگر
خود را به خدا بسپار

  • برباد رفته

دوست داشتن


بعضی ها خیال می کنند
دوست داشتن
ساده است
خیال می کنند
باید همه چیز خوب باشد
تا بتوانند کسی را عاشقانه دوست داشته باشند
اما...

من می گویم
دوست داشتن درست از زمانی شروع می شود
که بی حوصله می شود
که بهانه می گیرد
که یادش می رود بگوید
دلتنگ است
یادش می رود
با شیطنت بگوید
دوستت دارم

دوست داشتن از زمانی شروع می شود
که خنده هایتان بغض شود
بغض هایتان آغوش بخواهد
و ببینید آغوشش کمرنگ است
اگر در روزهای ابری و طوفانی
دوستش داشتی
شــــــــــاهکار کرده ای....

  • برباد رفته

دلتنگم….


لبخند دروغکی چرا….؟؟
خوب نیستم . . .
مثل قرصی که نیمه شب ، بدون اب گیر می کند.
گیر کرده ام در گلوی زندگی . . .!!!
کاش می توانستم راحت حرف بزنم . . .
چیزی بگویم از دلتنگی
میان ادم های این روزگار
فقط می گویم دلتنگم
این سکوت را دوست دارم
لال بودن را ترجیح میدهم ، وقتی کسی نیست عمق درد پنهان شده در حرفهایم
را حس کند…

  • برباد رفته

شعری برای امام رحمت و مهربانی

دلم میخواد روبروی گنبد زردت بشینم
شب تاسحر گریه کنم روضه مادربخونم

دوست دارم صدات کنم.توهم منوصدا کنی
دوست دارم نگات کنم توهم منو نگا کنی

قربون صفات برم ازراه دوری اومدم
جای دوری نمی ره اگه به من نگاه کنی

دل من زندونیه.تویی که تنها می تونی
قفس رو وا کنی پرنده رو رها کنی

تو غریبی و منم غریب تنها و چی میشه
این دل غریبه رو با خودت آشنا کنی

قربون کبوترای حرمت امام رضا
قربون این همه لطف و کرمت امام رضا

حضرت عشق ! ادرکنی ! ...

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود