۲۴۵ مطلب با موضوع «آرا و نظرات» ثبت شده است

واقعه آزمون ورودی و استخدام

داستان امروز ما از جائی شروع شد که:

در تعهدات بیمه تکمیلی ما سقف استفاده هر کارمند از بیمه تکمیلی برای عینک،

فقط سیصدهزار تومان بود.

چندی پیش شایعه شد که مدیر ما سه میلیون تومان از بیمه تکمیلی استفاده کرده اند

و با رابطه ای که بوده ، ده برابر مبلغ مصوب را دریافت کرده اند!!!

گذشت تا امروز:

در رابطه با بکار گیری نیرو از ستاد با من تماس گرفتند

من با روسا و معاونین مربوطه هماهنگ کردم

گفتند ما همه سهمیه را استفاده کرده ایم

من هم گزارش دادم و قرار شد ما آزمونی نداشته باشیم.

امروز صبح به من گفتند فردی برای آزمون آمده !!

گفتم ما سهمیه ای نداریم وقراری برای آزمون نداریم

چون آگهی استخدام را در روزنامه ها درج نکرده ایم

فرآیند کاری و قانونی انجام نشده است

اما درکمال تعجب من آزمون را گرفتند و با طرف قرارداد بستند!!

نکته مهم آن است که فردی که با او قرار بسته اند

فرزند مسئول بیمه تکمیلی ماست!!

تو خودت مفصل بخوان از این حدیث مجمل

  • برباد رفته

ترسی مبهم از پائیز زیبا

سالها ، ترسی مبهم و گنگ در فصل پائیز ، قلبم را می کوبید!!!

روزها خسته بودم و شبها ، دلتنگ!!

انگار آرزو داشتم پائیز را از سالهایم حذف کنم!!!

مثل یک درام ترسناک و طولانی

از پائیز فرار می کردم

از بودن گریزان بودم

حس غریبی که در واژه نمی گنجد

شاید ترس همان کودک روستائی که نقل شد!!

ویا دلواپسی های کودک دبستانی برای شلوارش!!

ویا ترس از آینده ای که مبهم بود و گنگ!!

انگار دروغ در رگ هایم جاری بود

می ترسیدم که با واقعیت روبرو شوم

می ترسیدم آبرویم برود

می ترسیدم گذشته ام  مرا بی آبرو کند

اما حالا راحت راحتم

امسال از پائیز لذت می برم

دلشاد دلشادم

با همه نامرادی ها

با همه دورغ ها و دوروئی هائی که اطرافم را پر از بوی تعفن کرده اند

تعفن لاشه انسانهائی که خودرا در لباس های زیبا و مدرن مخفی کرده اند

بوی تند و متعفن دروغ

چهر هائی که لبخند ریا بر لب دارند

و همه ، برترین هستند!!

شاید هم هسند

درک من کم است

ظرف شعورم آنقدر کوچک است که بایک قطره شعور ، پر میشود

  • برباد رفته

متن ترانه (( کلافه) با صدای رضا صادقی

سردرد یعنی فکرهایی که

تو ناخودآگاهم مرور میشه

سردرد یعنی زنده ام اما

آرامش از دنیام دور میشه

دنبال ردی از خودم هستم

تو آینه هایی که پر از خاکه

دروغ ها رو دوست دارم چون

گاهی حقیقت خیلی ترسناکه

کلافه ام ، مثه اون شیری که وامونده توی آتیش

مثل وقتی که چیزی رو نیاز داری و گم کردی

شبیه کسی که همیشه بدآمورده واسه سادگیش

من یک تضاد بی سرانجام و

ترکیبی از عشق و تنفرم

روزا نمیشناسم تورا شبها،

تو خاطراتت غلت می زنم

احساس سیری می کنم هرآن

از بس که بغض هامو بلعیدم

تنهایی از من آدمی ساخته

که توی کابوسم نمی دیدم

ترانه سرا : بیتا طانی

  • برباد رفته

انسان جمع اضداد

انسان موجود عجیبی است

جمع اضداد

پر از تفاوت و تناقص

مجموعه ای از پارادوکس ها

انسانی طولی دارد به وسعت تاریخ

و عرضی به امتداد گیتی

و بلندائی که تا عرش آسمان خواهد رسید

و ریشه ای که در اعماق چاه ویل ، ماوا دارد

انسان با همین مختصات است که حیوان خاصی است

میتواند با خصائل نیکو به عرش برسد

و با دلدادگی به رذایل هستی، در زیر فرش قرار گیرد

انسان موجودی است که در لحظه همه چیز هست

ارباب

برده

قدرت

ضعف

عقل

جهل

بصیرت

کوری

....

و بالاترین امتیاز هر انسان

اراده اوست

اوست که انتخاب می کند چه باشد

و این دلیلی است که عبادت ا نسان از هر چیزی برتر است

  • برباد رفته

سینوهه(پزشک فرعون) کتابی برای همه

دیشب خواندن کتاب سینوهه (پزشک فرعون)تمام شد!!

کتابی تاریخی که در گذز ایام اتفاقات و رویدادهای دوره ای از مصر باستان را نشان می دهد

حدودا 1350 سال قبل از میلاد حضرت مسیح

نکته عجیب این کتاب برای من

تشابه افکار من با سینوهه هست!!

نه اینکه من خاص هستم

نه

او انسانی بزرگ بوده که حدود سه هزار سال پیش

و در عصری که مردم اهل تفکر ، مطالعه و تفسیر نبودند

فکر می کرده

و بسیاری از مواردی که بیان کرده

در طول تاریخ بشریت نمود خواهد داشت

مثلا گفته : (( زر ، شراب و زن )) سه عامل فساد انسان در طول تاریخ  هستند!

و من برداشتم این است که پول فساد می آورد

شراب بخاطر ، مستی و بیهوشی ، فساد خیز است

و شهوت هم که مرد و زن نمی شناسد!!

و اگر انسانی خوی حیوانی خود را پیشه ساخت، خیلی سخت است که به مسیر حقیقت باز گردد

سینوهه کتابی است که به نظرم خواندنش برای همه مردم لازم است

  • برباد رفته

تغییر در دستورات بخاطرنور چشمی

وقتی می بینی مدیر ارشدت ؛ عادل نیست

وقتی در رفتار وکردار و صحبتهایشان ، دورنگی ودورغ را می بینی

دیگر پذیرش سایر حرف های او سخت میشود ودشوار

دوسال گذشته ، همواره جدالی سنگین مابین من و ایشان بود

من تفسیر دو دستورالعمل را توضیح می دادم

و ایشان مدعی بودند ، این دو ، تفسیر واحدی دارند

و برای هردوسته ای که مشمول مفاد دستورالعمل میشوند

باید یکسان عمل کرد!!

اما امروز مرا صدا زدند و گفتند که این دو دستورالعمل متفاوت هستند

با هم فرق دارند

و باید برای مشمولین این دوبخشنامه ، تفاوت قائل شویم!

تا عدالت برقرار شود!!

و ظلمی حادث نگردد!!

من شوکه شدم

نتوانستم درک کنم!!

تا دیروز حرف از نوع دیگری بود و فرق داشت

اما امروز چون یکی از سوگلی های آنها مشمول میشود

تفسیر قانون تغییر کرده است

شگفتا!!!

آن همه تدین و تشرح ، با یک سوگلی بر باد رفت!!

جالب آنکه معتقدند من نمی گفتم

حاشا و کلا

خدایا خسته شدم

خدایا مانده ام

چگونه تحمل کنم!!

زبانم را عوض کن

درکم را بالا ببر

و از اینجا ببرم

آمین

  • برباد رفته

جستجوئی برای سر

یادم هست ، در زمان جنگ مابین ایران وعراق

جنوب که بودیم

سنگر ما در محل بسیار خطرناکی قرار داشت

و هرروز یک و یا چند تن از افراد یا زخمی می شدند ، یا شهید!!

محمد دوطبقه(محمد دهقانی)می گقت:

اینجا خیلی شلوغ و درهم و برهم است!!

مواظب خودتان باشید ، شاید صبح که بیدار شدید باید دنبال بدنتان بگردید!!

و همه می خندیدیم

اما چند روز بعد

صبح که بیدار شدیم ، نتوانستیم سر محمد دو طبقه را پیدا کنیم!!!

سرش را برده بودند

و ما تنش را پیدا کردیم

و سرش دنبال تنش می گشت!!

  • برباد رفته

شلواری برای مدرسه

روز اول مهر ماه بود

و پسرک دهاتی ، برای اولین بار بود که به مدرسه می رفت

خانواده اش کارگر بودند

و پدرش با کار در معدن، برای خانواده اش نان آوری میکرد

و مادرش قالی باف بود

اول مهرماه بود

و مادرش برای او شلوار جدیدی دوخته بود

مقل همه بچه ها شاد و خندان به مدرسه رفت

اما وقتی بر می گشت ، سرخورده بود

مسخره اش کرده بودند

به شلوارش خندیدند

شلوارش ، شلوار کوتاه شده و قدیمی پدرش بود

و این دستاویز بچه های مدرسه شده بود

و چقدر تحمل این موضوع سخت بود!!!!

  • برباد رفته

متن ترانه زیبای گلایه

برای گفتن من شعر هم به گِل مانده

نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده

صدا،که مرهم فریاد بودزخمِ مرا

به پیش درد عظیم دلم خجل مانده

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست

گر هم گله ای هست،دگر حوصله ای نیست

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم

هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست

دیری ست که از خانه خرابان جهانم

بر سقفِ فروریخته ام چلچله ای نیست

در حسرت دیدار تو آواره ترینم

هرچند که تا منزل تو فاصله ای نیست

رو به روی تو کی ام من؟یه اسیر سرسپرده

چهره ی تکیده ای که تو غبار آینه مرده

من برای تو چی هستم؟کوه تنهای تحمل

بین ما پل عذابه،من خسته،پایه ی پُل

ای که نزدیکی مث من به من،اما خیلی دوری

خوب نگام کن تا ببینی چهره ی درد و صبوری

کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم

از تو بیش از همه دنیا،از خودم،بیش از تو خستم

ببین که خستم،غرور سنگم،اما شکستم

کاشکی از عصای دستم یا که از پشت شکستم

تو بخونی،تو بدونی از خودم بیش از تو خستم

ببین که خستم تنها غروره عصای دستم

از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم

نه صبورم و نه عاشق من تجسم عذابم

تو سراپا بی خیالی من همه تحمل درد

تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستمو تا کرد

زیر بار با تو بودن یه ستون نیمه جونم

این که اسمش زندگی نیست جون به لبهام می رسونم

هیچی جز شعر شکستن قصه ی فردای من نیست

این ترانه ی زواله این صدا صدای من نیست

ببین که خستم

تنها غروره عصای دستم

کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم

از تو بیش از همه دنیا،از خودم،بیش از تو خستم

ببین که خستم،تنها غروره عصای دستم

از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم 

نه صبورم و نه عاشق من تجسم عذابم

تو سراپا بی خیالی من همه تحمل درد

تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستمو تا کرد

  • برباد رفته

فرار بزرگ من

پائیز که نه،انتهای تابستان که فرا می رسد

حال و هوای من خراب میشود!!

دلم بد جوری بی تابی میکند

این روزها برای من یاد آور مهاجرت است!!

روستائی که باشی ، درک می کنی چه می گویم!!

انتهای تابستان ، فصل کوچ است!!

همه می روند

از پرندگان بگیر تا آدم ها

آنها که میروند

دلشادند از اینکه خراب آبادی را پشت سر می گذارند

می روند تا در جائی دیگر دنبال رویاهایشان بگردند

شهری دیگر

مکانی دیگر

و انها که می مانند

به امید فرا رسیدن روز کوچ خودشان

خودرا به کوچه غلی چپ می زنند

ولی من دلم می گیر د

من هم کوچ کرده ام

ولی دلم برای روستائی که رو به زوال است می گیرد

دلم درد می گیرد وقتی مردان و زنان سالخورده را می بینم که با چشم های تنگ شده اشان

جاده را نگاه می کنند

و من می ترسم والدینم این غم بزرگ را در دل داشته باشند

وسعم نمی رسد بیرمشان پیش خودم

اصلا انها هم نمی ایند

ولی این درد را سالهاست که تحمل میکنم

بر دوش می کشم

و از این روزهای زیبا و پر از رنگ

فرار میکنم

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود