دلتنگ سادگی های خودم هستم!!
هنوزم که هنوز است ، مثل بچه ها هستم
کودک درونم بسیار فعال است
هنوز خیلی دیر متوجه میشوم که منافعم در خطر است!!
هنوز اصلا نمی فهمم که چه کسی دروغ می گوید
هنوز درک نمی کنم باید باج بدهم تا باشم
هنوز نمی فهمم اگر یک نقطه ضعف داشته باشی
ولو آن کار اشتباه ، سیگار کشیدن باشد
باز باید امتیاز بدهی تا همین نقطه ضعفت را پتک نکنند و برسرت نزنند
هنوز خودم را کودکی می بینم که عصر جمعه در فصل پائیز
مجبور هستم گوسفندانم را در انتهای روستا بچرانم
و من می ترسم
از تاریکی شب که هر لحظه بیشتر میشود
از صدای اذانی که از دور دست به گوش می رسد
از صدای پای بادی که از دور دست به گوشم می رسد
و من گمان می کنم که گرگی ، سگی و یا یک سگ گرگی در راه آمدن است
تا مرا بدرد و گوسفندانم را بخورد
من چقدر می ترسم
هنوز هم این ترس با من است
سالهاست که گذشته و من هنوز می ترسم
چقدر کودکیم زیبا بود
همیشه ساده بودم
همیشه پشت پرده را نمی فهمیدم
همیشه درکم از اوضاع ، مشکل داشت
همیشه چند سال بعد ، تازه معنای کلمات و جملات و اتفاقات را درک میکردم
هنوزم هم همانگونه هستم
دلم برای خودم میسوزد
چقدر ساده بودن زشت است
چقدر ساده اندیشی نازیباست
چقدر درکم کم است
چقدر دلم برای خودم میسوزد