۲۴۵ مطلب با موضوع «آرا و نظرات» ثبت شده است

نفسانیت پنجگانه در انسان

1- شهوت

خواسته هائی که از حد عرف خارج میشوند مثل: اعتیاد به همه چیزف مواد مخدر، الکل و ....و عادت به بیکاری . علافی

2- طمع

توجه بیش از حد به هر چیز.حسد، دروغ، دورویی، تظاهر، سرقت، حیله گری برای مال اندوزی، عهد شکنی و تقلب، جعل، رشوه گرفتن از تجلیات طمع است.

3- خشم

 خشم را سرطان ذهن می گویند.

از تجلیات خشم تهمت زدن، غیبت و بدگویی، ف، عیب جویی، زود رنجی، ستیزه جویی، حق به جانب بودن، لجاجت، بدخلقی، حسادت، نفرت، انتقاد منفی، غرور، مجادله به خاطر شکست طرف مقابل، حالت تدافعی گرفتن، گلایه و شکوه کردن، افسردگی و نا امیدی، افکار بد نسبت به دیگران داشتن، تحریک پذیری، حالت تهاجمی داشتن، بی حوصلگی، انزجارو ریشخند کردن دیگران.

4- وابستگی

شیفته دنیا بودن و دلبستگی موهوم داشتن،

بجای توسعه معنوی ، گمان میکند چیزهایی مثل مسئولیت های شغلی، خانوادگی، اجتماعی، امرار معاش و امثال آن در درجه اول اهمیت قرار دارند.

وابستگی با لباس احترام و شخصیت ممتاز و دوست شما بودن ظهور می کند و موجب دور شدن فرد از مسیر شده و فرصت از دست می رود.

وابستگی را سلطان مسامحه نامیده اند. 

وابستگی به دو قسم است: وابستگی ما به دیگران ووابستگی دیگران به ما

5-  خودستایی

منیت یا خودستایی:ذهن می گوید من از دیگران برترم پس باید از امکانات بیشتری برخوردار باشم. کسی که به این بیماری دچار می شود می گوید حق با من است و هر چه با من مخالف است باطل است و باید نابود شودخودنمایی، تعصب، قیافه حق به جانب گرفتن و رئیس مآبانه سخن گفتن، نکوهش دیگران، تلاش برای تنبیه دیگران، اعمال قدرت به زیردستان، با صدای بلند و مداوم حرف زدن، صحبت دیگران را قطع کردن، علاقه به سخنرانی کردن برای همه، دوست داشتن مدرک و افتخارات، عشق به شهرت، نمایش چهره مذهبی، تظاهر به زهد، موعظه دیگران با جار و جنجال از تجلیات منیت و خودستایی است.

 تا زمانیکه در کالبد فیزیکی هستیم نمی توانیم هیچیک از نفسانیات را نابود کرد بلکه هدف به تعادل رساندن آنهاست و به عبارتی پایان تجربیات جهان فیزیکی توانایی به تعادل رساندن نفسانیات است.نفسانیات به صورت پنهانی عمل می کنند و فرد به سختی تشخیص می دهد که اسیر آنها شده است

منبع:

http://www.ekshefkarbi133.ir/MainPage.aspx

  • برباد رفته

فلسفه وبلاگ نویسی و یک پیشنهاد برای همه وبلاگ نویسان

فلسفه وبلاگ نویسی برای هرکس میتواند متفاوت باشد، اما در مجموع مطلعان این حوزه موارد زیر را بعنوان فلسفه وبلاگ نویسی بیان کرده اند:

1-     ابراز افکار و نظرات

2-     بازاریابی یا ترویج چیزی  و کسب درآمد و ساخت برند شخصی (ویا تجاری) و کسب اعتبار و اطمینان در حرفه کاری‌

3-     کمک به مردم

4-     ارتباط با مردمانی که دوست‌دار شما هستند ونیز گسترش ارتباطات دوستانه و تجاری

5-     ایجاد تغییر

6-     فعال ماندن یا با اطلاع ماندن در یک موضوع یا یک حوزه

7-     سرگرمی و خلاقیت

8-     افزایش مهارت نویسندگی و رشد فردی، فکری، حرفه‌ای و تجاری

9-      برنامه ریزی ،مدیریت زمان و مدیریت افکار

10-  تقویت اعتماد به نفس، حس رضایت و شجاعت

لیست بالا میتوانست ادامه داشته باشد و تبدیل به لیستی بلند بالا شود. مواردی مانند کمک به بهینه‌سازی و سئو وبسایت، ایجاد فرصت‌های شغلی و غیره را هم میتوان از مزایای وبلاگ نویسی خواند. امیدوارم حالا، دلایل کافی برای وبلاگ نویسی را داشته باشید.

البته منظور من بیان دلایل وبلاگ نویسی نبود ، منظورم این بود که بیشتر همدیگر را درک کنیم

همدیگر را همراهِی یکنیم

نقد کنیم

حتی میشود خودمان و بصورت هفتگی یک وبلاگ را بررسی کنیم و نقطه نظراتمان را بیان کنیم

نمی دانمم این پیشنهاد یک خیال است و یا امکان عملیاتی شدن آنهم وجود دارد!!!!

قضاوت با شما

منابع:

http://idleuser.blogfa.com/post/74

http://shayantawabi.com/blogging-reason/

  • برباد رفته

از زندگی لذت ببرید

آرام و بی هیچ تشویشی ، قدم در راه بگذارید

زندگی فقط همین لحظه هاست

همین ثانیه ها و دقیقه هائی که در بسیاری از اوقات، بی هیچ بهانه ای ، مفت می گذرند

اصلا این شعار کلیشه ای نیست

یک باور است که بعد از سالها بدان پی برده ام!!!

گذشته را تنها زمانی بیاد بیاورید که بخواهید از آن درس و عبرتی بیاموزید

ورنه گذشته هیچ ارزشی ندارد

گذشته ها گذشته!!!

اینده هم از راه خواهد رسید

درست بر اساس ذهنیت شما!!!!

خوب بیندیشید،خوب می بینید

بد فکر کنید ، بد خواهید دید!!!

به همین سادگی

پس لحظه را دریابید

خوب و درست بیندیشید

عاشقانه هم نوع را دوست بدارید

و کمر همت ببندید برای کمک به مردم

زندگی زیباست

حتی در دل کویر

حتی صبح زود زمستانی که باد سردی می وزد!!!

زندگی زیباست

از بودن لذت ببرید!!!

  • برباد رفته

من و محدوده افکارم؛ خلاصه زندگیم

چه آسوده وراحت نفهمیدم که بودن یعنی همین لحظه ها!!!

دیگران را نمی دانم ، اما من سالها در پی چیزی بودم!!!

هیچوقت نفهمیدم که آن چیز، چیست؟

دنیا آمدنم که بماند برای بعد!!!

در یک روستا در دامنه کوهی که همیشه خشک بوده وهست

در همان کوچه پس کوچه های بلند و باریک و کاه گلی

در حسنیه روستا که نخل آن ،  صحنه نمایش همه بازی های کودکانه ما بود

راه رفتن و دویدن و اجتماعی شدن و مذهبی بودن را آموختم!!!

سپس رفتم به کودکستان، تازه مد شده بود!!!

بدون تفکر درس خواندم ،چون می گفتند با درس خواندن باسواد میشوی و درک می کنی که زندگی کردن یعنی چه؟

اصلا وقتی خواندن و نوشتن را بلد نباشی، حساب و کتاب را نمی فهمی و کلاه سرت می گذارند!!!!

سالهای آخر تحصیل را که در جبهه بودم و بعد مجتمع رزمندگان!!!

دیپلم را که گرفتم ، گفتند کنکور بسیار مهم است

چند سالی مشغول کنکور و دانشگاه شدم

بعد هم سربازی و دنبال کار دویدن!!

در این زمان حتی کارگری هم کردم

و حالا وقت ازدواج بود!!!

اینجا هم مثل همیشه سرسری گرفتم!!

و بعد اداری شدن

اوایل استخدام بود و من فوتبال بازی می کردم که مشکلات جسمی من شروع شد و بعد متوجه شدیم که شیمیائی هستم

اما زندگی ادامه ذاشت

فرزندانم که متولد شدند کمی فهمیدم که دیگر بچه نیستم

ولی باز فرق زیادی نکرد

همان تفکرات

همان سلیقه

همان رویا

اما هنوز هم نمی دانم چرا هستم

اگر دنیوی حساب کنید:

من بازنده هستم چون بعد از پنج دهه زندگی فقط یک خانه کوچک در کنار ریل قطار در جنوبی ترین نقطه شهر دارم!!!!

اگر آخروی حساب کنید،

که دیگر هیچ چیزی ندارم هیچ چیز!!!

راستی برای چه باید بود

چگونه باید بود

چگونه باید شد

به کجا خواهیم رفت

چه باید انجام بدهیم

جالب است ، نه؟؟؟

بخدا این سوالات همیشگی من است

با پوچی ، خودم را سرگرم میکنم

همیشه فکر می کنم مابقی انسانها ، حتما پاسخ اینها را می دانند چون لااقل تکلیفشان با خودشان روشن است!!!

دنبال پول و مال و تحصیل و در یک کلمه ، دنبال زندگی هستند

اما من در هپروت و عالمی برزخ گونه ره می سپارم

نه این وری هستم

نه آنوری

نه زندگی میکنم

نه مردگی

مصداقی برای اینحال پیدا نمی کنم

از صمیم قلب و با همه وجودم،آرزو می کنم هیچ کس مثل من نباشد ونشود!!!

  • برباد رفته

یلدا ، جدال احساس و سنت!!!

خواستم بنویسم (( یلدا مبارک))

اما دستم لرزید، همین امروز عصر مرد جوانی را دیدم که پول نان شبش را نداشت!!!

همین چند ساعت پیش، چشمان حرست زده دخترکی که دستان مادرش را گرفته بود، بر روی میوه های میوه فروشی ، تماشا کردم

آنقدر میوه و الخصوص هندوانه گران شده ، که خیلی ها عکسش را بر سر سفره محقرشان گذاشته اند!!

اجیل را که اصلا نگو!!

انجیر خشک، کیلوئی هشتاد و پنج هزار تومان!!!

لحظه ای پدری را تصور کردم که امشب با دستان خالی و بدون هندوانه و آجیل و ..... به خانه میرود

عرق سرد شرم ، تمام  وجودم را پر کرده است!!!!

از خودم خجالت کشیدم

در شهری هستم که عده ای از صبح به آرایشگاه رفته اند تا برای مراسم شب ، زیبا باشند و مجلس شان پر باشد از زیبائی و خوردن و گفتن و ......

اما بخدا  هزیه یکبار آرایشگاه  رفتنشان، برابر است با هزینه زندگی یک ماهه همسابه ما!!!

امشب حالم خوش نیست!!!

امشب درونم جدال ایران و توران  برپاست!!

نمی دانم به سنتم پشت کنم یا به احساسم!!!

چشمان اشکبار مرد بیمار راننده ای که همه دخل امروزش چهل هزار تومان بود، مرا راها نمی کند!!!

تازه می بایست پول بنزین فردایش را کنار می گذاشت!!

دوباره افکار مالیخولیائی به سراغم آمده!!!!

دوباره هوای دلم ابری شده !!

بیش از این در توانم نیست!!

من نمی توانم به این همه مستمند و گرفتار کمک کنم!!!

و چه زجری دارد دیدن و درد کشیدن!!!

  • برباد رفته

تخصص ، تعهد و وطن پرستی تا به این حد؟!!

انسان موجود عجیبی است!!!

از مثبت بینهایت تا منفی بینهایت ، ادامه دارد!!!

موجودی با قدرت تفکر و مغزی بسیار هوشمند و قدرتمند!!!

و عجیب تر آنکه همه خود را محق می دانیم!!!

در کشوری که هیچ کس ،کار تخصصی خودش را نمی کند

همه حق دارند در همه مسائل نظر بدهند

دوستی داشتم که د یک شرکتی فولاد که با مشارکت ایتالیائی ها ساخته شده بود ، کار می کرد

می گفت:مدیریت به من دستور داده بود تا تعداد زیادی تلفن رو میزی بخرم

به ذهنم زد از این معامله ، پورسانت خوی هم من بگیرم!!!

با یکی از مهندسان خیلی مجرب ایتالیائی دوست فابریک بودم

یک روز به منزلم دعوتش کردم و گفتم باید این تعداد تلفن رومیزی بخرم

شما کمک کن از ایتالیا بخریم، پورسانت شما هم محفوظ!!!

کمی فکرد و با موبالش تماس گرفت و پس از خاتمه مکالمه اش ، گفت:

این دوستم متخصص امور مخابرات است و تجارب خوب یدر زمینه تلفن دارد

به او گفتم با شما هماهنگ کند، من در زمینه تلفن ثابت و همراه ، اصلا تخصص و مهارتی ندارم

گفتم خوب بحث پورسانتت چطور؟

گفت:گفتم که من بلد نیستم ، پس من شریکتان نیستم

تو هم اگر خیلی اصرار داری به شماره دوست من زنگ بزن

او پورسانتی نمی گیرد ولی دانشش را در اختیارت می گذارد

اصلا مگر در کشور شما بههمین راحتی توء کارپرداز میتوانی اینجوری خرید کنی؟

پس وجدانت کجاست؟

وشروع کرد به تدریس درس اخلاق!!

نتیجه آنکه:

یک - در کاری که بلد نیستند دخالت نمی کنند حتی اگر پورسانت خوبی داشته باشد!!!

دو - تعهد اخلاقی و وجدان کاری بالادی دارند و هیوقت آنرا زیر پا نمی گذارند

سه - مام وطن برایشان از همه چیز با ارزشتر است!!!!

شاید اصلا برایتان جالب نباشد ولی مرا خیلی آزار می دهد این خصائل بد اخلاقی!!!

  • برباد رفته

به کدامین واژه اعتماد کنم

می مانم میان دلم و عقلم!!

گیر کرده ام و آرام آرام دل بر عقل نداشته ام!!! غالب میشود

دلتنگ هستم

دلتنگ ایامی که چیزی جز صداقت نبود

و آنقدر بی ریا بودیم که:

وقتی دروغ می گفتیم، خودمان سرمان را به دیوار می کوبیدیم!!

چقدر ساده بودم من!!!

ولی حالا همه چیزمان دروغ شده

حتی گاهی فکر میکنم اینی که الان منم ، من نیستم و شاید دارم دروغ می گویم!!دروغ می بینم!!

تظاهر شده مایه مباهات

ریا شده دلیل بزرگی

و دروغ مستندی بر سیاست مداری!!

دینا غریبی است  ، نه!!!

واژه ها هم تغییر معنی می دهند

شاید آنها هم دروغ میگویند!!!

و معنی اصلیشان همین بوده که الان هست!!!

به کدام معنا و کدامین کلمه و واژه میتوان اعتماد کرد!!!

مانده ام

  • برباد رفته

ظلمی به نام نظام سلامت وافزایش تعرفه پزشکان

آنقدر در خصوص نظام سلامت چیزی نوشته شده و در بوق و کرنا کرده اندکه حتی دست اندرکاران این نظام هم سرگیجه گرفته اند!!!

اما آنچه من بعنوان یک استفاده کننده از سیستم درمانی کشور دریافته ام ، غیر از آن چیزی است که در بوق وکرنا شده است

اینجا همه چیز در هم است!!

آمده اند به عنوان تلافی زحمات قشر نخبه جامعه ، که همان پزشکان متخصص هستند! تعرفه های پزشکی را افزایش داده اند

آنهم چندین برابر

از نظر برخی از دست اندرکاران حوزه سلامت ، قشر پزشک و آنهم متخصصان ، قشری ویژه و نخبه هستند که در جامعه نظیر ندارندف، شاید زمانیکه سهمیه ها نبود این حرف تا محدودی میتوانست صحیح باشد اما در زمان حال و سهمیه ها و دانشگاه هائی که همه ما می دانیم چگونه هستند این حرف جای بحث دارد!!!

سردمدار این حرکت بزرگ که تا ابد بر تارخ درمان این کشور قرار خواهد داشت و همچون یک لکه ننگ ، خودنمائی خواهد کرد، وزیر محترم بهداشت، درمان و آموزش پزشکی جناب آقای دکترسید حسن قاضی زاده هاشمی (حفض کم الله)هستند.مردی که مدعی است دریافتی پزشکان کشور ما از همردیفان اروپائی و آمریکائیشان بسیار کمتر است؟! البته ایشان فراموش کرده اند خدماتی که در اروپا وآمریکا به بیماران می دهند به هیچ وجه من الوجوح با ایران قابل قیاس نیست که هیچ ، اصلا در یک ردیف نمی گنجند!!و اینکه اگر در اروپا و آمریکا ، پزشکی ، بیماری را ناقص کند ، علاوه بر پرداخت خسارت کامل ، برای یک مدت زمانی طولانی ،شماره نظام پزشکیشان لغو میشود که این مدت بسته به خسارت وارد شده ، متغیر است!!!

آمدند و از بیت المال دریافتی پزشکان را چندین برابر کردندو این قشر محترم مانده اند که چگونه این درآمد چندین برابر شده را خرج کنند!!! و حالا یا ساختمان سازی می کنند یا فست فود راه می اندازند و یا ماشن های خارجی مدل بالا میخرند!!!

از آن طرف دولت پول ندارد تا هزینه همه را بدهد پول بیمارستان را نمی دهد و پرسنل بیمارستان مدتهاست که دریافتی نداشته ا ند!!!

جالبتر آنکه در یک بیمارستان پزشک محترم متخصص ماهیانه سه و یا چهار میلیارد تومان می گیرد و سایر پرسنل به زور دو تا سه میلیون تومان!!عجب قرابتی!!!و این شده که برای جبران بخشی ا ز این هزینه ، بیمه سلامت که رایگان بوده را از اول آبان ماه لغو کرده اند و بجای آن بیمه ایرانیان آمده که برای هر نفر سالیانه دویست و چهل هزار تومان می گیرند!!!تازه با این روش هم جبران نخواهدشد!!!

خدمت بزرگ وزیر بهداشت به اقشار بی بضاعت و ندار جامعه تا ابد پایدار خواهد ماند!!!!تی نسل ها و دولت ها و حکومت های بعدی!!!چرا که کسی نخواهد توانست حق قشر نخبه جامعه را از اینی که تصویب شده ، کم کند!!!

خدایا من که نمی فهم  ، شعورم را زیاد کن تا سخنان مردان بزرگ کشورم را درک کنم و اگر تهمتی می زنم شهامت عذرخواهیش را هم به من بده

آمین یا خدای ضعیفان!!!

  • برباد رفته

واژه هائی که انسانهای قرنهای بعدی از دست می دهند

گوئی همنشینی با انسان عصر حاضر، آسمان را هم گرفتار کرده!!!

آسمان هم صفت های حقیر انسانها را یاد گرفته!!

سالهاست روی خسیس آسمان را دیده ایم

نگاهمان به آسمان سیاه شد ولی اتفاقی نیافتاد

پائیز به انتها رسیده و زمستان دارد از در وارد میشود ، ولی دریغ از قطره ای باران و یا ذره ای برف!!!

فقط سرمای خشک و هوائی کثیف ، که با خود همه امراض را می اورد!!!

دلتنگ شنیدن صدای باران از ناودان های کوچه های گلی هستیم

و بی قرار پارو کردن برف با پاروهای چوبی قدیمی !!!!

ساختن آدم برفی

و برف بازی و خوردن شیره با برف!!!!

نشستن کنار بخاری های چوبی و دود کشهائی که باریدن برف ، بازارشان را رونق می داد

تعطیلی مدارس و انتظار یک برف سنگین تر برای فردا

تا تعطیلی ها ادامه داشته باشد!!!

اینها آرزوهای زیادی هستند!!!

به گمانم تا چندی دیگر کلمات باران و برف را فقط در کتاب های لغت و واژه نامه های قدیمی خواهیم یافت!!

و باید تعاریف جدیدی را برای پائیز و زمستان پیدا کنیم

چرا که مفاهیم آنها تغییر کرده

قدیم ها ، پائیز برابر بود با بارش باران های پائیزی

و زمستان مترادف بود با سرما و برف !!

اما حالا با خساست آسمان همه چیز تغییر کرده !!!

بیچاره انسان های قرن بعد چه واژه های دلنشینی را از دست می دهند!!!

  • برباد رفته

واعظانی که حرف و عمل ظاهریشان هم فرق دارد

بچه که بودیم می گفتند:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند

چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

وقتی معنای شعر را می پرسیدم می گفتند: اهل منبر و موعظه حرف و عملشان در ظاهر و باطن فرق دارد!!

اما حالا کار به جائی رسیده که عملشان در حرف هم فرق دارد

طرف قاری ممتاز است و هزاران افاده و ادعای خوب بودن واهل دین و مسلمانی !!!

قاری مزبور را برای قرائت قرآن افتتاح مراسم آموزشی دعوت کردیم

صبح اول وقت تشریف آوردند

صبحانه کاملی میل کردند

چائی نوشیدند

قرآن خواندن (که روی هم رفته ،چهار دقیقه نشد!!!)

بعد هم تا انتهای روز کاری در خدمتشان بودیم

دو دفعه پذیرائی شدند

ناهار کاملی خوردند

مقداری افاضه فضل نمودند

و بعد از نماز تشریف بردند منزل

نکته مهم اینکه ایشان کارمند دولت بودند و می بایستی در محل کارشان حاضر می شدند

ولی بدلیل دعوت مدیر کل ما ، همه روز در خدمتشان بودیم

کارهای اداریشان هم بماند برا ی فردا!!!

البته اگر فردا برای قرائت قرآن به جائی دعوت نشوند!!!

حالا توقع داریم مردم اهل دین باشند

قرآن بخوانند

مذهبی باشند

الحق که گل گفته شاعر بزرگ ، حضرت حافظ:

واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند

چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند

گوییا باور نمی دارند روز داوری

کین همه قلب و دغل د رکارداور می کنند

یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان

کین همه ناز از غلام ترک واستر می کنند

ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان

می دهند آبی که دل ها را توانگر می کنند

حسن بی پایان او چندان که عاشق می کشد

زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می کنند

بر در میخانه عشق ای ملک تسبح گوی

کاندر آنجا طینت آدم مخمر می کنند

صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت

قدسیان گوئی که شعر حافظ از بر می کنند

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود