۲۴۵ مطلب با موضوع «آرا و نظرات» ثبت شده است

چیزهای متضاد در زندگی روزمره

سختی خودش بذات سخت و نامیمون است ولی گاها این دشواری خیلی بیشتر میشود:

فصل زمستان باشد و بارندگی نباشد و تو شدیدا سرما بخوری!!!!

فصل امتحان باشد و تو مثل .... بخوانی و نمره ات عالی نشود!!!!!

کارمند باشد و با تمام وجود کار کنی و دیگران را تشویق کنند!!!

رزمنده و جانباز باشی و تو را جزء ایثارگران محاسبه نکنند!!!

مهربان باشی و دلت برای پرپرشدن گلبرگ گل سرخ بسوزد و دیو صفت نشان دهند!!!

عاشق باشی و در فراق معشوقت بسوزی و دیوانه خطابت کنند!!!

ایرانی باشی و برای کشورت به قدر فهمت مبارزه کنی و بیگانه حسابت کنند!!

پولت دست دیگران باشد و چکت برگه شود و بد حساب تجسمت کنند!!!

برای کمک،پول و مالت را بی هیچ ضمانتی در اختیار کسی بگذاری و ایشان نه بخورد ، نه حاشا کند و نه بازگرداند!!!

بعنوان بنیانگذار کارگاه ،با گرفتن وام سرمایه گذاری کنی و هیچ سودی طی پنج سال نبری!!!

نگاهت کمک و مساعدت به دیگران باشد و همیشه بدهکارت کنند!!!!

احترام بگذاری و رعایت ادب کنی و دیگران هرچه میخواهند بارت کنند!!!!

در حرفه خودت کاردان و کارشناس باشی و بی اطلاعان حوزه کاریت، برنامه ریزی کنند!!!

با همه وجودت چیزی را بطلبی و برایش هرکاری بکنی ولی به نتیجه ای نرسی!!!!

راستی این لیست تا کجا ادامه خواهد داشت...............

  • برباد رفته

درد دلی پوچ

خیلی هم لازم نیست مثل من بی خیال باشید و قید همه چیز را زده باشید

تا بتوانید بی هیچ دغدغه ای روزگارتان را سپری کنید!!!!

گاهی متعجب میشوم از این همه تلاش دروغگونه ای که برخی انجام می دهند

می مانم از اینکه چرا برای گذران یک چند روزی در این دالان که اسمش را دنیا گذاشته اند

خیلی ها چه ها که نمی کنند

دروغ می گویند

فریب می دهند

سیاستمداری می کنند و پلتیک می زنند

جالب است برایم

تلاش بیمارگونه عده ای برای دست یافتن به چند دلار بیشتر!!!

همیشه باور داشته ام که من بیمارم

تا به حدی که ساده ترین ها را هم نمی طلبم

اما درک هم نمی کنم چرا برخی برای مادیات چه ها که نمی کنند

امروز متنی را در وبلاگ یکی از عزیزان دیدم بسیار زیبا و دلنشین بود

آیت الله بهجت فرموده بودند:

با همه وجو گناه کردیم

نه نعمت هایش را ازما گرفت

و نه گناهانمان را فاش کرد

اگر بندگیش را می کردیم

چه می کرد

http://mohajabe.blog.ir/

راستی در این دنیا به دنبال چه هستیم؟

اصلا چه باید بخواهیم؟

چه باید انجام دهیم؟

شاید هم همین روز مرگی کافیست!!!

من که اصلا نمی فهمم

  • برباد رفته

اگر شما به جای من مدیر ارشدکشور بودید، چه می کردید؟

ساده تر از ساده است

اصلا سخت نیست

فقط کمی انصاف میخواهد و کمی پایبندی به قوانین

نوع قانونش هم مهم نیست ، میتواند قانون شرع باشد و یا قوانین اجتماعی!!!!

همه مشکلات فعلی کشور ما،فارغ از تعصبات حزبی و گروهی و جناحی و خطوط مختلف فکری و سیاسی

بر می گردد به نداشتن ،

انصاف

و بی قانونی کردن.

تفسیر به رای قوانین ،تاچائی که قانون را فقطبرای فقرا و طبقه عامه جامعه ، لازم الاجرا می دانند

فرض کنید من میشوم فلان مدیر ارشد کشور

حالا میخواهم همه تیره و طایفه ام از این نعمت باد آورده بهره مند شوند

حالا از موقعیتم سوء استفاده می کنم و همه چیز باید برای خودم در دسترس باشد

یادم میرود اگر این صندلی وفادار بود

اولین مدیر کشور در دوره قاجاریه ، هنوز بر این صندلی تکیه زده بود!!!

یادم میرود اگر مرگی نبود( حالا با هر اندیشه ای که درباره مردن و دنیای پس از مرگ داشته باشم)

حالا انسان  عصر اختراع آتش ( اولین نوع انسان بر روی زمین) هنوز داشت حساب و کتاب دارائی هایش را می کرد!!!

خودم را گول می زنم: حتی اگر فلسه زندگیم ، جامع عمل پوشاندن به شهواتم باشد،بازمرگ پایان آن است!!!

پس به کجا می روم ؟

به چه می اندیشم!!!

اصلا نمی خواهد من نوع دوست باشم

نمی خواهد اهل دین ودیانت باشم

فقط لازم است کمی انصاف داشته باشم

و لختی بیندیشم اگر دیگری به جای من الان چه انتظار و ت وقعی داشتم!!!

خیلی زیاد نیست

اندک و کم است

اینکه خواسته زیادی نیست برای کسی که در کشور ما نه براساس لیاقت و شایسته سالاری

که براساس رابطه و گروه بازی و جناحی فکر کردن، من بدین جایگاه رفیع دست یافته ام!!!

فقط لازم است جهت نگهداشت همین جایگاه ،در همین نظام و برای ثبت  و نگهداشت آن برای فرزندانم

همین قوانین پر از ابهام و پر از تبصره و پر از ایراد را پایبند باشم و اجرا کنم!!!

راستی اگر شما جای من بودید چه می کردید؟!!!

  • برباد رفته

ترانه وحدت(محمد) و تفسیر حدیثی از پیامبر اسلام-نوبت دوم

امروز متن یک ترانه قدیمی را مرور کردم

ترانه ای با نام وحدت(محمد)

ترانه سرا:سیاوش کسرائی

و صدای همیشه جاویدان فرهاد مهرداد

المک یبغی مع الکفر

و لا یبغی مع الظلم

والا پیامدار، محمد

گفتی که یک دیار

هرگز به ظلم و جور

بر پا واستوار

هرگز ، هرگز

والا پیامدار محمد

آنگاه تمثل وار

کشیدی عبای وحدت

بر سر پاکان روزگار

والا پیامدار محمد

در تنگ پر تبرک نازنین عبا

دیرینه ای محمد

جا هست بیش و کم

آزاده را

که تیغ کشیده ست بر ستم

عده ای از اصحاب شعر و ترانه وموسیقی این ترانه را جزء ده ترانه ماندگار موسیقی ایران قرار داده اند

چه از نظر موسیقی ( که من اصلا چیزی نمی دانم)

چه از نظر شعر ( که بی همتاست و حدیثی زیبا از پیامبر بزرگ اسلام را بیان کرده است)

و چه از نظر اجرای فوق العاده فرهاد مهرداد که مثل همه کارهایش ،حتی در بیان و تلفظ کلمات وسواس، بخرج داده است

این ترانه در سالهای شروع و پیروزی انقلاب در سال پنجاه و هفت سروده ، ساخته و اجرا شده است

اما شاید تکته جالب این ترانه ، شاعر یا سراینده آن می باشد

سیاوش کسرائی ، فردی که عمری عضو حزب توده بوده است

حزبی که کمونیست بودند و با خدا و پیامبر ، میانه اصلا خوبی نداشته اند

اما در این ترانه روایتی از حضرت محمد(ص) پیامبر بزرگ اسلام  تفسیر شده است

که نکته ای بسیار عجیب ، زیبا و جالب است!!!

متن ترانه برعکس ترانه هائی که برای بزرگان دین سروده میشود و بیشتر جنبه ابزار ارادت و بزرگنمائی خصایل آنها را دارد،به جنبه ظلم ستیزی حضرت محمد(ص) می پردازد تا اعتراض خود را با مضمونی دینی نسبت به ظلم های صورت گرفته در جامعه ابراز نماید!!!

دو مصرع اول ترانه ،تفسیر حدیثی است که می گوید:

سرزمینی با کفر شاید بماند

با ظلم هرگز!!!

  • برباد رفته

انتخاب تعیین کننده سرنوشت انسان

قبل از نوشتن مطلب ، مجددا یک نکته را باید متذکر شوم

و آن اینکه من سیاسی نیستم و هیچ گرایش و علاقه ای هم به سیاست ندارم

کمی از اواخر حکومت رژیم پهلوی به یادم مانده

افرادی که بهر دلیل به حکومت بند بودند

برو بیائی داشتند

هم حالشان خوب بود

هم دنیایشان

در روزهای شروع انقلاب

عده ای انقلابی بودند

عده ای طرفدار رژیم حاکم!!!

اصلا درست و غلط بودن نظرات هیچ کدام از طرفین ، را نمی دانم و اصلا تشخیص آن در حد من نیست

کسانیکه انقلابی بودند: عده ای توده ای بودند

عده ای مجاهدین خلق( فرقه رجوی)

عده ای ملیون بودند

عده ای پیرو روانیت بودند

و قس علیهذا

اما نکته مد نظر من ، فقط توده ای و فرقه رجوی هستند

در رژیم پهلوی این دو گروه مخالف بودند

الان هم مخالفند

در آینده هم اگر حاکم نشوند، مخالفند

اینها را گفتم تا برسم به یک نکته مهم:

نتخاب خیلی مهم است

یک انتخاب ساده میتواند همه عمرتان را خراب کند

از دستتان برود

اصلا به فکر توجیه با مسائلی چون مبارزه بای ایده و مرام ، نباشید

جای بحث فراوان است

سیاست و مرام وایده را در مقام دوم میتوان مورد بحث قرار داد

مسئله مهم همین انتخاب است

انتخاب هرچیزی

رشته تحصیلی

مرام سیاسی

تیم ورزشی

حکومت ها

و الی آخر

نکته مهم مد نظر من همین انتخاب است ، ولا غیر

  • برباد رفته

نابودگر انسان(سه آفتی که انسان را نابود می کند)

سه چیز انسان را از نابود می کند:

خرده علم

و خرده درد

و خرده قرض

مدتها دنبال این جمله بودم، هیچوقت نتوانستم آنرا کامل پیدا کنم

امروز از راهی دیگر آنرا پیدا کردم

واضح هست

علمی نداشته باشی و ادعای عالم بودن بکنی

درد کوچکی داشته باشی و این درد دائمی باشد

و اینکه نفرات زیادی به میزان کم ، طلبکارت باشند

این سه مورد هر انسانی را نابود می کند

نمی دانم

من که اینطور فکر می کنم!!!

  • برباد رفته

فاصله کوتاه خوبی و بدی

سیر و فاصله بین صعود و نزول انسان، خیلی کم شده است!!!

اگر قدما معترف بودند که مثلا یک عارف ، پس از سالها عبادت و خلوص ، با یک دام ساده ، گول میخورد

باورش حداقل برای من خیلی سخت بود!!!!

با خودم میگفتم مگر میشود کسی که با معبود و معشوق خود ارتباط دارد

براحتی هم چیز را بگذارد و مسیرش را عوض کند.

اما گذشت زمان ، به من نشان داد که همه چیز امکانپذیر است

و این انسان دوپا، هرکاری خواهد کرد

این شده که حالا حتی نیم ساعت قبل از اذان، دارند مهیا میشویم برای وضو!!!

و بعد از نماز ، مدتها در حال ذکر گفتن هستیم

و فقط چند دقیقه و حتی چند ثانیه بعدداریم خبط می کنیم

حطا می کنیم

و چقدر جالب است

انسانی ربانی در چند ثانیه میشود انسانی شیطانی!!!

چقدر فاصله خوب و بد بودن،کوتاست!!!!

  • برباد رفته

اندکی درباره انتخاب مسیر زندگی

دنیا با همه زبیائی ها و جذابیت منحصر بفردش ، که واقعا یگدانه هست و دردانه!!!

اما بازار مکاره ای است ، هزار رنگ

دلفریب

بازیگر

که ذاتش همین دلفریبی است و رنگ ولعاب!!!

پس بر دنیا هرجی وارد نیست که به مقتضای ذاتش عمل می کند

انسان موجودی است که برخی آنرا حیوان ناطق خوانده اند

این انسان بسیار توانمند است

چون عقل دارد

قدرت فکر دارد

اراده دارد

با فکرش ، تصمیم می گیرد

و با اراده اش اجرا میکند

این است که انسان بسیار متنوع میشود

غیر قابل پیش بینی است

و از دستش هرکاری بر می آید

نقطه مهم همین جاست

این انسان دارای قدرت فکر

باید لختی ، لحظه ای بنشیند و با خودش دو دوتا چهار تا کند و فکری داشته باشد!!!

خودش با فکر تصمیم بگیرید که اصلا چه فهمیده از این دنیا

از زندگی

از این بازار مکاره

و یا حتی کعبه آمال!!!

به کدام سمت وسو میخواهد برود

میخواهد چه بشود

چه بکند

به کجا برسد؟

اصلا سخت هم نیست

اصلا علمی هم نمی خواهد

اصلا از زندگی و روز مرگی هم ،کسی را نمی اندازد

به نظرتان چیزی که فقط یکبار نصیب تان شده،ارزش چند دقیقه و یا حتی چند ساعت فکر کردن را ندارد؟

لااقل با خودمان صادق باشیم

یکبار و برای همیشه

خودمان با تفکر ، تصمیم بگیریم

یکبار و برای همیشه ، سمت و سوی خودمان را طراحی کنیم

و سپس حرکت کنیم و به سمتی که مشخص کرده ایم

حداقل در انتها میتوانیم بگوئیم :

به قدر فهم و شعور و قدرت فکرمان ؛ خودمان راهمان را انتخاب کرده  ایم!!!!

نمی دانم این سخن میتواند درست باشد!!!

  • برباد رفته

تخیلی بایک رویا - قسمت اول

متولیان تفکر مثبت،معتقدند اگر آنچه را خواهنش هستی ، در رویا تجسم کنی، به آن می رسی!!

به ذهنم رسید اینرا بهانه کنم و قدری از آنچه در ذهنم بعنوان یک آرزو ، تجلی دارد را بنویسم!!!

این قسمت اول آرزوها من است

نمی دانم ادامه خواهد داشت و یانه !!!

اما به گمانم ، شیرین به نظر می رسد!!!!

هنوز آفتاب نزده بود که از تختخواب بلند شدم

آهسته به سمت بالکون حرکت کردم

خورشید قصد آمدن نداشت و هوا ابری بود و من هوس یک لیوان چائی کردم!!!

خدمتکار را صدا زدم و گفتم چائی میخواهم.

و او چند لحظه بعد یک لیوان چائی با نبات یزدی برایم آورد!!!

اواسط پائیز بود و هوا نرم نرمک بارانی شده بود

چائی را یک نفس سرکشیدم و لباسم را عوض کردم و با لباس و گرم کن ، رفتم تا پیاده روی کنم!!!!

تازه حرکت کرده بودم که تلفن همراهم زنگ خورد

صبح به این زودی چه کسی با من کارداشت!!!

جواب دادم ، گفت من صادقی هستم از کارگزاری بوس ، در خصوص سهام شرکت خدمات رایانه ای باید با هم صحبت کنیم.

گفتم با منشی هماهنگ کنید وقتی به شما بدهند!!! قبول کرد و تلفن قطع شد!!!

پیچ اول سربالائی جنگل را که رد کردم، رگبار باران هم شدید شد

قدم هایم را تندتر کردم

از پشت سر صدای ماشین می آمد

به من که نزدیک شد، راننده ام بود

درب ماشین را باز کرد و من سوار شدم

به خانه بازگشتیم ،بقیه اعضای منزل تازه داشتند تک به تک بیدار میشدند

دختر بزرگم گفت: بابا امروز منتظرتان هستم برای چک آپ!!!

گفتم : تخصص تو بدرد من نمی خورد

مادرت را راه بیندازی کافیست ، من عصر می آیم پیشت!!!

گفت باشه ، شما هم که همیشه متلکتان به راه هست!!!

خندیدم و او با یچه هایش سوار ماشین شدند و جناب دکتر همسر محترمشان نیز بعنوان راننده همراهیشان کردند.

دختر کوچکم را دیدم مثل همیشه ، متفکر و باریک بین ، داشت جزوه هایش را آماده می کرد تا برای تدریس ، مدارکش کامل باشد!!!

خندیدم و بوسیدمش!!!

گرچه دخترانم زیباترین و بهترین هدایای خداوند هستند.

و به همراه همسرم عزیزتر از جانم ، تها دلیل برای بودن و ماندن من هستند.

ادامه دارد..........

  • برباد رفته

چه در نظر داشتند و چه ساختند

با خود میاندیشم بودنم یعنی چه؟

و چرا باید بود؟

این همه درد برای چیست؟

حقیقت جامعه فعلی ما و واقعیت های موجود، خیلی باهم فرق دارند

درد جامعه ما این است:

عده ای که لباس مقدس پیامبر اسلام را برتن دارند

و خودشان مروج فرهنگ و آئین اسلام هستند

در عمل و در زمان حکومت داری، قاطی کرده اند

نمی دانند چه باید بکنند

ساده ترین اصول حکومت داری را بلد نیستند

از بسیاری از جوامع بدوی ، ما بدوی تر هستیم!!!!

حقیقت این است: در جامعه ای که منادی دین و دیانت و اسلام است

توقع دیدن ظلم وفساد و فحشا و هزاران مورد دیگر که همه می دانیم را ،نداریم

اما واقعیت جامعه ما خیلی تفاوت دارد:

پر هستیم از مواردی که خودشان دستورات دین و قرآن را نادیده می گیرند و نقض می کنند

پر هستیم از بی عدالتی و بی قانونی و ......(هرچه دلتان میخواهد در ادمه قرار دهید)

به نظر نمی رسد حتی تمایلی برای تغییر اوضاع در مدیران فوق ارشد ، قابل لمس باشد

کشوری که سرشار است از منابع طبیعی (نفت،گاز،طلا،نقره)و یک لیست بلند بالا که شاید نتوان آنرا تکمیل کرد

اما مردمش فقیر هستند

گرسنه می خوابند

تفاوت طبقاتی دارد بی داد می کند

و هرروز کاخ قشر مرفه ، مرتفع تر و کوجه طبقه معمولی ، خراب تر میشود

نوشته بودم نظام سلامت ، لکه ننگی است بر صورت سرخ ایران، حالا تازه شروع کار است

بگذارید زمان بگذرد متوجه نتایجش خواهیم شد

همین دیروز در اصفهان تعداد زیادی از پرسنل قراردادی دانشگاه علوم پزشکی را بدلیل نبودن بودجه

لغو همکاری نموده اند

و قس علی هذا

سرم سوت می کشد

چه در نظر داشتند

و چه ساختند

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود