۱۸۳ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

متن شعر:خود نمی دانم کدامینم

روز اول باخودم گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز میگفتم
لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا می کُشت
باز زندان بان خود بودم
آن من دیوانه عاصی
در درونم های و هوی میکرد
مشت بر دیوارها میکوفت
روزنی را جستجو میکرد
می شنیدم نیمه شب در خواب
های های گریه هایش را
در صدایم گوش میکردم
درد سیالٍ صدایش را
شرمگین میخواندمش بر خویش
از چه بیهوده گریانی؟
در میان گریه می نالید:
دوستش دارم نمیدانی؟!
روزها رفــــــــــتند و من دیگر
خود نمی دانم کدامینم
آن من سرسخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم؟!
بگذرم گر از سر پیمان
میکُشد این غم دگر بارم
مینشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم

--------------------

شاعر:فروغ فرخزاد

  • برباد رفته

متن ترانه:بوی باران ، بوی سبزی ،بوی خاک

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ‌های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش به حال دختر میخک که می‌خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌‌پوشی به کام
باده رنگین نمی‌بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌‌باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

-----------------------

سراینده: فریدون مشیری

  • برباد رفته

چگونگی سرودن ترانه یاور همیشه مومن

ای به داد من رسیده تو روزهای خود شکستن
ای چراغ مهربونی تو شب‌های وحشت من
ای تبلور حقیقت توی لحظه‌های تردید
تو شب رو از من گرفتی تو من رو دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی برای من تکیه‌گاهی
برای من که غریبم تو رفیقی جون‌پناهی
یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوریت برای من شده عادت
ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته
اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره که من رو دادی نشونم
اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره که من رو دادی نشونم
وقتی شب، شب سفر بود توی کوچه‌های وحشت
وقتی همسایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت
وقتی هر ثانیه شب طپش هراس من بود
وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود
تو با دست مهربونی به تنم مرهم کشیدی
برام از روشنی گفتی پرده شب رو دریدی
یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری برای من شده عادت
ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من
به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من
مقصدت هرجا که باشه هر جای دنیا که باشی
اون ور مرز شقایق پشت لحظه‌ها که باشی
خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود
تنها دست تو رفیق دست بی‌ریای من بود
یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری برای من شده عادت

---------------------------

این ترانه اسثنایی یک ترانه عاشقانه هست که به نظر من زیباترین ترانه دنیاست

که برای سرودنش یک داستانی دارد:

یک پسر و دختر ی بودند که عاشقانه همدیگر را دوست داشتند

عشقشون بی نظیر و پاک بود و قصد ازدواج داشتند.

تا اینکه مشکلی برای خانواده دختر ایجاد میشود و تصمیم  می گیرند از آن شهر بروند

دختر هم مجبور میشود تا  پسر راترک کند.

روز رفتنشون فرا رسید و مقرر شده بود که با قطار بروند

پسر برای آخرین بار به زیارت عشقش می رود  و نامه ای را که نوشته بودتحویل دختره می دهد

وقت رفتن رسید و پسر نامه رو به دختر داد و قطار بوقی زد و به راه افتاد!!!

پس از چند ثانیه قطار ترمزی شدید کرد و ایستاد 

همه مانده بودند که چه اتفاقی افتادهاست.

همه پیاده میشوند

می بینند یک پسر جوان ،خودش را جلوی قطار انداخته و خود کشی کرده است!!!

کمی بعد معلوم شد:

پسرک عاشق ، بعد از رفتن دختر، خودش را جلوی قطار انداخت و خودکشی کرده است!!!

مدتی بعد دختر این نامه را به داریوش داد و داستان را برایش تعریف کرد

داریوش هم این ترانه رو برای ان دو جوان خوند

اگه دقت کرده باشید اخر ترانه یاور همیشه مومن صدای بوق قطار میاد.

ترانه سرای این ترانه ایرج جنتی عطایی در تنهایی زندان ، آنرا سروده است.

 

  • برباد رفته

متن ترانه باران

این هم ترانه ای درباره باران ، با صدای سیاوش قمیشی

خیلی وقته دیگه بارون نزده

رنگ عشق به این خیابون نزده

خیلی وقته ابری پرپر نشده

دل آسمون سبک تر نشده

مه سرد رو تن پنجره ها

مثل بغض توی سینه ی منه

ابر چشمام پر اشکه ای خدا

وقتشه دوباره بارون بزنه

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو بد جوری دلتنگ شده

بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست

کوه غصه از دلم رفتنی نیست

حرف عشق تو رو من با کی بگم؟

همه حرفها که آخه گفتنی نیست

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده

------------------

ترانه سرا: پاکسیما

  • برباد رفته

شعر زیبای بیا دل بدهیم

عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم

فکر کن!! قافیه تنگ است بیا دل بدهیم

لشکر چشم تو از هر طرفی آمده است

عشق آماده جنگ است بیا دل بدهیم

شهر احساس مرا بغض فرو ریخته است

سخن از توپ و تفنگ است بیا دل بدهیم

دستهایم که بگیری نفسم می گیرد

بوسه یک جام شرنگ است بیا دل بدهیم

موج بر ساحل احساس دلم مد شده است

موج سرشار نهنگ است بیا دل بدهیم

دل به فتوای نگاهت ندهم پس چه کنم

مفتی عشق زرنگ است بیا دل بدهیم

شیخ فهمیده که نامحرم عشقیم ولی

شیخ هم رنگ به رنگ است بیا دل بدهیم

تو پرستو تر از آنی که تو را شعر کنم

تا زمین مایه ی ننگ است بیا دل بدهیم

توی شهری که حرام است کبوتر بودن

عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم….

  • برباد رفته

اندکی درباره زمان باریدن باران

آیا تا کنون به بارش باران فکر کرده ایم ؟

باران که می بارد ، بعضی ها دلشان می گیرد وخیلی ها شاعر می شوند.

برخی یادشان می افتدکه احساسات فطری پاک وزلالی هم دارند

احساساتی که درلابه لای افکار مادّی وتکراری روزمره،فراموشش کرده بودند.

وقتی باران می آید، دیگر، مردم ، خودشان را برای چیزهای کم ارزش و بیهوده معطل نمی کنند،

حتی جلوی زیباترین ویترینهای مجللترین مغازه ها هم خالی است.

هر که را می بینی با عجله به سوی مقصد حرکت می کند

یعنی باران باعث می شود که انسان مقصدش را فدای زرق و برقها نکند.

سواره ها نیز در بارش باران بیشتر از قبل ، دلشان برای پیاده ها می سوزد و زودتر آنها را سوار می کنند.

یعنی باران ، مردم را سخاوتمندتر و سخاوتمندان را دلسوزتر می کند.

باران که می بارد: عده ای می زنند بیرون و دل به خیابان می سپارند

بی مقصد به راه می افتند

می روند تا شاید در باران به مقصد برسند!!!

باران که می بارد، مردم صمیمی تر ، متحدتر و فداکارتر می شوند.

چرا که خیلی ها را می شود دید که یک نفر دیگر را زیر چتر خود گرفته اند.

باران ، زمین را پاک می سازد ،

هوا را تصفیه می کند و برخی ویروسها را از بین می برد و شاید آن وقت مردم کمی پاکتر زندگی کنند!

وقتی باران بر خاک ، کشتزارها و کوهها فرو می ریزد ،

حیات ، جان می گیرد

و همه به تداوم زندگیشان امیدوارتر می شوند

و ممکن است برای یک بار هم که شده صاحب باران را شکر گویند.

در بارش باران عدالت را هم می توان دید.

چرا که قطره ها ،

در همهء محله های یک شهر و یا بر بام همهء خانه های یک محله ، با یک نواخت مساوی فرو می ریزند.

وقتی که باران می‌آید،

گاهی سالهای کودکی ،

قیل و قال آرامش بخش مدرسه!

و درس «‌باران آمد ، آن مرد ، در باران آمد » در ذهنها رژه می روند

و آن وقت تازه یادمان می افتد که آن مرد ، در باران نیامد.

پس می شود کمی هم برای آمدن او (روحی فداه) دعا کرد.

باران ، سرشار از خیر و برکت است

و آن باران نیز،

آن باران سرنوشت سازی که از هوای ابری چشمها بر گونه هایمان می نشیند

و سبب می شود که بهتر بتوانیم مسیر زندگیمان را عوض کنیم.

زیرا باران کمیاب اشکها، توفیق توبه را سهل الوصول تر می کند.

قطره های اشک می توانند بغض  تاریخ معصومان مظلوم را نیز بشکنند

و آموزه های بی بدیل مردان شهید روز دهم را در سینه ها زنده و بالنده نگهدارند.

چرا که حسین علیه السّلام بیش و پیش از آن که تشنهء آب باشند تشنهء اندیشهء انسانهای زمانها هستند.

پس ای باران عزیز! ما را تنها نگذار.

در پایان یک قطعه شعر زیبا:

کمی تا قسمتی ابریست، چشمان تو انگاری

سوارانی که در راهند میگویند: می باری

تورا چون لحظهی آفتابی دوستت دارم!!

مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری

مبادا بعد از ان دیدارهای خیس و بارانی

مرا درحسرت چشمان نازخویش ، بگذاری

زمستان بود و سرمائی تنم را سخت می لرزاند

و من درخواب دیدم در دلم خورشید می کاری

هوا سرد است و نعش صبح روی جاده می رقصد

عطش دارم بگو: کی بر دلم یک ریز می باری

  • برباد رفته

متن ترانه:این آخرین باره

از دست من میری، از دست تو میرم

تو زنده میمونی، منم که می میرم

تو رفتی از پیشم، دنیامو غم برداشت

برداشتِ ما از عشق با هم تفاوت داشت

این آخرین باره من ازت می خوام

برگردی به خونه

این آخرین باره من ازت می خوام

عاقل شی دیونه

♫♫♫

اینقدر بزرگه تنهایی این مرد

که حتی تو دریا نمیشه غرقش کرد

من عاشقت هستم، اینو نمی فهمی

یه چیزو می دونم که خیلی بی رحمی

همیشه می گفتی شاهی گدایی کن

ظالم بمون اما مظلوم نمایی کن

هرچی بدی کردی پای من بنویس

نتیجه ی این عشق بازم مساوی نیست

---------------------------

این ترانه زمزمه همیشگی منه

ترانه سرا:افشین مقدم

خواننده : ابراهیم حامدی معروف به ابی

  • برباد رفته

شعری با نام : کاش تا دل می گرفت

ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺸﮑﺴﺖ

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ !

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ

ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!

 

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ

ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ

 

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگی

ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ

ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ

 

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ

ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮد..

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .

ﻻﺍﻗﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .

 

ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻣﯿﭽﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ . . .

ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﯿﺸﺪ ﮔﺸﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻫﻦ . . .

ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ، ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺁﺏ . . .

ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﺏ . . .

ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ . . .

ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ . . .

 

ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ . . .

ﺣﯿﻒ ﻫﺮﮔﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ !

------------

شاعر نیما یوشیج

  • برباد رفته

حکایت گمان نیکو به خداوند و تغییر تقدیر :

قصه ها و حکایت ها برای بیدار کردن ما نوشته شده اند اما ما یک عمر برای خواب از آنها استفاده کرده ایم...

حکایت گمان نیکو به خداوند و تغییر تقدیر :

زنی زیبا و نازا پیش پیامبر زمانش می رود

و می گوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.

پیامبر دعا می کند و وحی میرسد او را نازا خلق کردم.

زن می گوید خدا رحیم است و می رود.

سال بعد باز تکرار می شود و باز وحی می آید نازا و عقیم است.

زن این بار نیز به آسمان نگاه می کند و می رود.

سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش می بیند.

با تعجب از خدا میپرسد : بار الها، چگونه کودکی دارد، او که نازا خلق شده بود!!!؟

وحی می رسد:

"هر بار گفتم عقیم است

او باور نکرد و مرا رحیم خواند.

رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت."

چه خوب بود

اگر غم ها را در برابر رحمت الهی باور نمی کردیم...

توکلت علی الله

با دعا سرنوشت تغییر می کند...

از رحمت الهی ناامید نشوید

اینقدر با ایمان در بزنید تا در باز شود....

میان آرزوی تو و معجزه خداوند، دیواری است به نام اعتماد.

پس اگر دوست داری به آرزویت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن.

هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد.

ای کاش ایمانی از جنس ایمان کودکان داشته باشیم.

  • برباد رفته

جریان تهیه شعر تولدت مبارک برای پیکان ایرانی

آیامیدانید شعر " تولدت مبارک " نخستین بار برای پیکان سروده شده بود ! جالبه نه؟!!!

ترانه و آهنگ " تولدت مبارک " ، به سفارش ایران ناسیونال و با شعری از پرویز خطیبی و آهنگسازی انوشیروان روحانی ساخته شد .

  در سال 1349 در مراسم جشن تولد پیکان ، هنگامی که ترانه خوانده می‌شد ، پیکان 49 از میان کیکی بزرگ ظاهر شد .

در آن زمان کره ای ها میهمان این جشن بودند

درحالی که انگشت به دهن با حسرت این مراسم را دنبال می کردند هیچگونه صنایع مونتاژ اتومبیل نداشتند و سال ها بعد از ایران این کار را شروع کردند .

حالا انها هیوندا می سازند و ما وانت پراید !!!

واقعا گاندی چه زیبا گفته :

 ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ ؛

ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺮﮒ ﻣﻠﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺭﺍ ﻗﻨﺎﻋﺖ ،

ﺑﯽ ﻋﺮﺿﮕﯽ ﺭﺍ ﺻﺒﺮ

ﻭ ﺑﺎ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺍﯾﻦ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺭﺍ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻨﺪ

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود