۱۸۳ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

متن شعر:لکنت شعر

لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم
چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم
 
کاش می شد که شما نیز خبردار شوید
لحظه ای از من و از دردِ کهنسال دلم
 
از سرم آب گذشته ست مهم نیست اگر
غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم
عاشق ِ نان و زمین نیستم این را حتما
بنویسید به دفترچه ی اعمال دلم
 
آه ! یک عالمه حرف است که باید بزنم
ولی انگار زبانم شده پامال دلم
 
مردم شهر ! خدا حافظتان من رفتم
کسی از کوچه ی غم آمده دنبال دلم

شعری زیبا وبه یاد ماندنی از مرحومه نجمه زارع

خدایش رحمت کند

  • برباد رفته

متن ادبی:حال همه ی ما خوب است ، ولی تو باور نکن

سلام

حال همه‌ی ما خوب است

ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،

که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند

با این همه عمری اگر باقی بود

طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم

که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و

نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

تا یادم نرفته است بنویسم

حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود

می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است

اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی

ببین انعکاس تبسم رویا

شبیه شمایل شقایق نیست!

راستی خبرت بدهم

خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام

بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند

بی‌پرده بگویمت

چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد

فردا را به فال نیک خواهم گرفت

دارد همین لحظه

یک فوج کبوتر سپید

از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد

باد بوی نام های کسان من می‌دهد

یادت می‌آید رفته بودی

خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟

نه ری‌را جان

نامه‌ام باید کوتاه باشد

ساده باشد

بی حرفی از ابهام و آینه،

از نو برایت می‌نویسم

حال همه‌ی ما خوب است

اما تو باور نکن

سروده ای زیبا از آقای سید علی صالحی

و یکی از دکلمه های زیبا و بیاد ماندنی مرحوم خسرو شکیبائی

  • برباد رفته

متن ترانه خستگی ها

خسته از خستگیای این دل وا مونده
 خسته از تو که خیالت پیش من جا مونده
 خسته از پرسه تو شهری که همش آواره
 بی تو زیر آسمونی که یه بند میباره
 به همین سادگیا نیست از تو دل کندن و دوری
 چه سبک پر زدی از من تو بگو آخه چجوری
 تو چجوری غم این خستگی از یادت رفت
 حسرت روزای رفته همه از آهت رفت
 من چجوری به تو و عطر تو بیمار شدم
 تو که رفتی عطر بارون شب همراهت رفت

 

این متن ترانه خستگی ها از سروده های کیان زمانی است

که سیاوش قمیشی هم آنرا خوانده است

  • برباد رفته

متن ترانه دل ما را بنویس

تو که دستت به نوشتن آشناست

دلت از جنس دل خسته ماست

دل دریارو نوشتی همه دنیا رو نوشتی

دل ما رو بنویس

بنویس هر چه که ما رو به سر اومد

بد قصه ها گذشت و بدتر اومد

بگو از ما که به زندگی دچاریم

لحظه ها را می کشیم نمی شماریم

بنویس از ما که در حال فراریم

توی این پاییز برگ ، فکر بهاریم

دست من خسته شد از بس که نوشتم

پای من آبله زد  بس که دویدم

تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن

چرا اونجا که تویی من نرسیدم

تو که از شکنجه زار شب گذشتی

از غبار بی سوار شب گذشتی

تو که عشق و با نگاه تازه دیدی

باد ه بان به سینه دریا کشیدی

بنویس از ما که عشق رو نشناختیم

حرف خالی زدیم و قافیه باختیم

بگو از ما که تو خونمون غریبیم

لحظه ، لحظه در فرار و در فریبیم

بگو از ما که به زندگی دچاریم

لحظه ها را می کشیم ، نمی شماریم

شعر دل ما را بنویس ، از سروده های اردلان سرافراز

من خیلی باهاش حال می کنم

  • برباد رفته

ایران ،شکوهی رو به زوال

نمیدانستم معنی کلمه ایران چیست؟

کمی جستجو کردم و موارد زیر دستگیرم شد: برایم جالب شد

قبل از مهاجرت اقوام  آرییائیان ایران به این سرزمین ، اقوام گوناگونی با فرهنگ ها و تفکرات گوناگونی در آن سکنا داشتندکه اطلاعات دقیقی درباره آنها وجود ندارد.مهمترین این اقوام  ، عیلامیان هستند که حدود چهار هزار سال پیش از میلاد ، زندگی می کردند. در اواسط هزاره ٔ دوم پیش از میلاد مسیح ، طوایفی از نژاد سفیدپوست از راه جیحون و کوههای قفقازیه به داخله ٔ نجد ایران روی آوردند، این قبایل شعبه ای از نژاد سپیدپوست هند و اروپایی بودند که نزدیک سه هزار سال پیش از میلاد مسیح از هم نژادان خود جداشده بودند و به سیای مرکزی مهاجرت کردند و دسته ای از آنها هم ظاهراً در ناحیه ای نزدیک دریای خوارزم که در اوستا ایرن واجه (ایران ویج ) نامیده شده است بسربردند،  مجموع این اقوام بدو دسته ٔ اصلی منقسم می شدند،دسته ای که خود از چند شعبه ٔ زورمند تشکیل می شد «سَک َ "" و دسته ٔ دیگر که متمدن تر از دسته ٔ نخستین بود «اَرِی » نامیده می شدند.

دسته ای از این قبایل که خود را اَرِی َ یعنی شجاع و شریف می نامیدند کم کم بر دره ٔ سند و قسمتی از اراضی هندوستان مسلط شدند و آنها را «اری ورت » خواندند،شعبه ٔ دیگر که اُیری و اَیرین خوانده شده اند، در نجد ایران سکونت گرفتند

توضیح اول

 قدیمی ترین نام مملکت ما همین کلمه ایران بوده یعنی نخست نام ایریا که نام نژاد بوده است نام مملکت را آبریان ساخته اند و سپس به مرور زمان ابریان ، آیران شده و در زمان ساسانیان ایران ، ایران ( به کسر اول و سکون دوم ) بدل شده است و در ضمن اران ( به کسر اول ) نیز می گفته اند . چنانکه پادشاهان ساسانی در سکه و کتیبه ها نام خود را پادشاه ایران و اران می نوشته اند و از زمان شاپور اول ساسانی در سکه ها لفظ انیران هم دیده می شود .در همین دوره ساسانی لفظ ایرانشهر یعنی شهر ایران ( دیار و کشور ایران ) نیز معمول بوده است و عراق را که در میان مملکت بدین اسم برده به اسم « دل ایرانشهر » می نامیدند .کلمه ایرانشهر را فردوسی و شعرای دیگر قرن پنجم و ششم ایران نیز به کار برده اند.

توضیح دوم

واژه­‌ی ایران در فارسی باستان (Airya) و در فارسی میانه به شکل اران (Erān) بوده، و برگرفته از شکل‌ قدیمی Airya Nama و به معنای سرزمین مردمان اصیل است. و نیز در زبان سنسکریت اریه (Ariya) به معنی سرور و مهتر و آریکه (Aryaka) به معنی مَردِ شایستهٔ بزرگداشت و حرمت است و آریایی به‌زبان اوستایی ائیرین (Airyana) و به‌زبان پهلوی و فارسی دری ایر خوانده می‌شود و ایرج به‌زبان آریایی "Arya" است . ایر در واژه به‌معنی آزاده و جمع آن ایران به‌معنی آزادگان است.

نام ایران در لغت به معنی سرزمین آریاییان است و مدت‌ها قبل از اسلـام نیز نام محلی آن نیز ایران، اران، یا ایرانشهر بود.البته از 600 سال پیش از میلـاد تا 1935 در عرصه بین‌المللی با نامـ پرشیا شناخته می شد.که در سال 1935 با درخواست رسمی رضاشاه پهلوی همان نامـ بومی کشور (ایران) در عرصه بین الملل هم مورد کاربرد قرار گرفت. نامـ "پرشیاً همچنان در زبان‌های اروپایی به دلیل سابقه تاریخی - فرهنگی اش مصطلح است.اما در اخبار سیاسی بیشتر از نامـ ایران استفاده می‌شود.مردم ایران : نژاد آریایی که در حدود اواسط هزاره ٔ دوم قبل از میلاد در ایران جایگزین شد.در طی تاریخ با اقوام مختلف عرب و ترک وغیره درآمیخت و نژاد ایرانی به معنی اخص از اعقاب این آریائی ها محسوب میشود. بیش از 99 درصد سکنه ٔ ایران مسلمانند و از این عده قریب 80 درصد شیعه ٔ دوازده امامی (مذهب رسمی کشور) و بقیه سنی (عمدةً کردها، بلوچها و ترکمن ها) و شیعه ٔ اسماعیلی می باشند. یک صدم دیگر اقلیت زردشتی است  و غالباً در یزد و کرمان و تهران و اطراف سکنی دارند.اقلیت یهودی و اقلیت ارمنی ، غالبا در ارومیه ، تبریز، تهران ، فریدن ، و جلفای اصفهان سکونت دارند. اقلیت آسوری بیشتر در ارومیه سکونت دارند. در ایران گروهی از پیروان مذهب پرتستان و کاتولیک رومی نیز وجوددارند.که غالباً در تهران و معدودی در سایر نقاط ایران پراکنده اند. زبان رسمی ایران فارسی است .که نه فقط در ایران بلکه از کوههای زاگرس تا پامیر و سیردریاگسترش دارد.

  • برباد رفته

متن ترانه آدمک کوکی

متن زیر از ترانه های سیاووش قمیش است ، ولی شاعر آنرا نمی شناسم

 

 ای آدمک کوکی ، صبح شد که بیدار شی

مثل همه عمرت ، تکرار شی و تکرار شی

صبحه ولی انگار نیست ، تو توی شب  تردید

بین شب و روز تو ، انگارر که نیست فرقی

شب هات مثل روزاته ، روزات همگی تکرار

از دست همه سیری ، از دست خودت بیزار

پرواز واسه تو مرده ، تو اوج نمی گیری

بردی همه رو از یاد، از یاد همه میری

تا فرصت هنوزم هست ، برگرد به خودت برگرد

نو شو که این تکرار ، از تو ، تو رو دورت کرد

بسه اگه تا امروز ، تکرار تو را داد بر باد

فردا را بساز از نو ، دیروز رو ببر از یاد

تو لحظه تکرایت ، تنها خودتی همرات

"حسرت" شده یار تو ، "ایکاش" همه حرفات

با غصه نشو همدم ،سنت شکن خود باش

آزادترین فردی ، وقتی که نگی " ایکاش"

  • برباد رفته

خدا جون مچکریم

خداجون مچکریم که چشم دادی بهمون

واسه گریه کردن و دیدن این دنیای زشت

مرسی که پا به ما دادی واسه سگ دو زدن

واسه گشتن تو جهنم دنبال راه بهشت

آخ که شکرت ای خدا واسه این جهان به این بدی

چی می شد اگه تو دست به ساختنش نمی زدی

خداجون ممنون از اینکه دوتا دست دادی به ما

تا آونا رو رو به هر مترسکی دراز کنیم

خداجون مرسی از این دلی که توسینمونه

میتونیم دل یکی دیگرو بازیچه کنیم

 

 

این هم یکی از سروده های یغما گلروئی است

حرفی ندارم

  • برباد رفته

8 - خاطراتی از زندگی( جنگ و جبهه)

برگشتیم به خرمشهر ، چند روزی ماندیم به سمت اهواز حرکت کردیم

وقتی رسیدیم ،گفتند عراق به جزیره مجنون حمله کرده ، چند تا داوطلب می خواهند

همه بچه های گردان ما قبول کردیم که برویم جزیره مجنون

سوار اتوبوس شدیم و به سمت جزیره حرکت کردیم

هر گروهان در یک سنگر بزرگ و با فاصله خیلی زیاد از هم مستقر شدیم

ما هم در یک سنگر سوله ای بزرگ سکنا گرفتیم

خوب در جزیره امکان ورزش کردن  ودویدن و غیره وجود نداشت

چون هر تحرکی را دشمن رصد می کرد و با توپ و بمباران هوائی پاسخ می داد

ما هم بی نصیب نماندیم ، هواپیمای عراقی به سمت سنگر ما شیرجه زد و موشکی را هم شلیک کرد

خوشبختانه موشک منفجر نشد

در اینجا فقط دعا بود و استحراحت و بحث و گفتگو ، همین

چند روز که گذشت خبر دادند باید شب برویم خط را تحویل بگیریم

شب هنگام حرکت کردیم

مقدار زیادی از راه را با ماشین رفتیم ، همه گروهان با هم بودیم و بعد دسته به دسته در سنگرها مستقر شدیم

چند روز هم آنجا بودیم ولی چون ما دسته سوم بودیم بیشتر ماندیدم

با خط مقدم فاصله داشتیم، هوا گرم و شرجی بود ، اکثر بچه ها در آب جزیره شنا می کردند

دو تا از دوستان بنام ها ی محمد زمانزاده و محمد دهقانی هم با ما بودند

زمانزاده پرید توی آب، شرتش پاره شد و از پاش درآمد یک شرت دیگر بهش دادند و او آنرا روی اولی پا کرد

محمد دهقانی گفت:شرت دو طبقه!! و همه خندیدیم

از آن به بعد اسم زمانزاده شد شرت دو طبقه!!

هردوی این عزیز ،در همین جزیره به شهادت رسیدند

روحشان شاد

دسته های یک و دو هرکدام سه شب خط را تحویل گرفتند

شب ششم ما راه افتادیم برویم کمین

در مسیر به سنگر فرماندهی خط رفتیم

خط دست ارتشی ها بود

سنگری بزرگ و منظم

تا وارد شدم ، یک درجه دار ارتشی ازمن پرسید ، میدانی به کجا آمده ای؟

اینجا جزیره مجنون است

مردان بزرگ هم کم آورده اند !!تو که بچه ای!! چند ساله هستی؟

گفتم سیزده یا چهارده ساله

از تعجب چشمانش گرد شد

چند ساعت ماندیم و به سمت کمین راه افتادیم

فقط هفت نفر بودیم

  • برباد رفته

متن ترانه تردید

                                                       آخ دلم هیشکی کنارت نیست ، سرکن با خودت

                                                      زیر و رو شو ، دنیا رو زیر و زبر کن با خودت

                                                        وقتی می بینی ، خودت داره کلافت می کنه

                                                     از خودت پاشو ، خودت باش و سفر کن با خودت

                                                       هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه

                                                         شاخه تو بردار و تمرین تبر کن با خودت

                                                         یا بساز و دونه دونه مرگ برگات و ببین

                                                       یا بسوز و جنگلی رو شعله ور کن با خودت

                                                           سر بچرخونی با قلبت گذر با خودت

                                                            از پل تردید با قلبت گذر کن با خودت

                                                       تنها موندی با خودت ، با دشمنت ، با دوستت

                                                      آخ دلم هیشکی کنارت نیست ، سر کن با خودت

                                                      هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه

                                                         شاخه تو بردار و تمرین تبر کن با خودت

                                                         یا بساز و دونه دونه مرگ برگات و ببین

                                                       یا بسوز و جنگلی رو شعله ور کن با خودت

شاعر : محمد زارعی

  • برباد رفته

متن ترانه عشق یعنی یه پلاک

من این قطعه را خیلی دوست دارم ، همه آهنگ و هم نوحه اش را!!!

 

                                                   عشق یعنی یه پلاک ، که زده بیرون از دل خاک

                                                     عشق یعنی یه شهید،با لبای تشنه سینه چاک

                                                   عشق یعنی یه جوون ، یه جوون بی نام و نشون

                                                   عشق یعنی یه نماز ، با وضو گرفتن توی خون

                                                     عشق یعنی انتظار ، تو دل یه مادر بیقرار

                                                     چشم تر مونده به راه ، واسه نشون یه مزار

                                                     عشق یعنی یه پدر ، که شبا بیداره تا سحر

                                                      عشق یعنی یه خبر ، خبر یه مفقود الاثر

                                                      یه پلاک ، که بیرون زده از دل خاک

                                                         روی اون  ، اسمیه از یه جوون

                                                             یه پلاک از دل خاک

                                          یه پوتین ، فقط مونده از یه جوون که خوابیده روی مین

                                         استخوان ، یه کلاه با یه عکس ، وصیت نامه ی غرق خون

                                            یه جوون ، که پدر شد و پر زد و دخترکش رو ندید

                                               دختری که پدر رو ندید و آغوش پدر نچشی

                                     یه پدی ، بیست و چند سال و چند ماهه ، چشماشو دوخته به در

                                            مادری منتظر ، واسه دیدن قامت و روی پسر

                                                        یه پلاک از دل خاک

                                                              یه پلاک

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود