۲۴۶ مطلب با موضوع «متن های کوتاه» ثبت شده است

روزگار کودکی......

روزگار کودکی یادش بخیر

یاد شبهای خوش و شادش بخیر

زندگی مثل سلامی ساده بود

زندگانی صبح و شامی ساده بود

سفره نان و پنیری داشتیم

در نداری چشم سیری داشتیم

وقت بخشش دست ما لرزش نداشت

مال دنیا اینقدر ارزش نداشت

آدما تاب و تحمل داشتند

بر خدا خیلی توکل داشتند

  • برباد رفته

گاهی برای همه آدم ها اتفاق می افتد.....

همه ی آدم ها در زندگی تحمل شان تمام شدنی است

همه ی آدم های خوب و مهربانی که میشناسیم

همان هایی که موقع خوردن یک لیوان چای بین این خیل عظیم نگرانی در دنیا ،

تنها نگرانیشان سوختن زبان توست

همان هایی که همیشه حواسشان به آدم هست

همان هایی که تنها زمانی به تو خیره نگاه میکنند که تو حواست به هیچ کجای دنیا نیست

همان هایی که در هوای بارانی چترت میشوند و در ظِلّ آفتاب سایبانت

آن روز فهمیدم همه ی آدم ها یکجایی و یک زمانی به تنگ می آیند ،

خستگی بر آنها فائق میشود

طاقتشان طاق میشود و یک روز بدون هیچ کارِ اضافه ای

بدون هیچ گله و شکایتی ، بدون هیچ اخم و تهدیدی میگذارند و میروند

درست به همین راحتی و به همین سادگی

میدانی فکر میکنم در زندگی ،

همه ی رفتن ها را به واسطه ی واژه ی "امید"میتوان گذاشت به حساب یک روزی برگشتن ،

به حساب یکروزی از نو درست شدن

همه ی رفتن ها ؛ به غیر از رفتن از روی خستگی..

از روی به تنگ آمدن..

از روی ناچاری..

همین...

  • برباد رفته

درباره درخت ها..........

ﺩﺭﺧﺘﻬﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛

ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻋﺼﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ؛

ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺒﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮ ﻧﺴﻞ ﺧﻮﯾﺶ ؛

ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻭ .....

ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎ

ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟؟

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ

ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ ....

ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ ...

ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ، ﻣﻬﻨﺪﺱ ، ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ

ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ ، ﺭﻓﺘﮕﺮ ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ

ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ ...

ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ، ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ .....

ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺑﺪﻫﯿﻢ ....

ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ ....

ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ ...

ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ ....

ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ

ﺗﻨﻬﺎ ﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ماند

  • برباد رفته

معنای اصلی دوکلمه به فارسی

در ایرانِ باستان

به جای کلماتِ خانم و آقا که ریشه ی مغولی دارند،

اجدادِ خوش سلیقه ی ما به زن،

«مِهربانو» می‌ گفتند، یعنی کسی که مهر خلق می کند

و به مرد، «مِهربان» می‌ گفتند، به معنای نگهبانِ مهر ...

در حد امکان همدیگه رو با این کلماتِ پُرمعنا صدا بزنیم ...

«مِهربانو»: همسر، مادر، دختر، خواهر، دوست،

«مهربان»: همسر، پدر، پسر، برادر، دوست ...

حال، تو چه مهربانویی یا مهربان، این رسالت زیبای مهرورزی را

در کلمات جاری کن تا ریشه ی عشق سیراب شود ...

  • برباد رفته

دگردیسی در انواع نشستن دورهم

قدیما تو مهمونی ها همه به شکل (O) می نشستند

و با هم حرف میزدند

بعد از اینکه تلویزیون امد تو خونه ها

همه تدر مهمانی ها به شکل (ان) مینشستند.

تلویزیون جلو و بقیه روبروش!

اما الان همه تو مهمونی ها اینجوری مینشینند (: : : : : : : : : : . .)

هر کسی با گوشی خودش!

اگر گفتید آن دو نقطه تنها آخر چه کسانی هستن؟

بله درست حدس زدید:

پدربزرگ و مادربزرگ هستند

آنها گوشی ندارند !!!

اگر هم دارند اینترنت و تلگرام و اینستاگرام ندارند!!

  • برباد رفته

فلسفه سفره هفت سین:

در آیین باستانی ایران برای هر جشن خوان یا سفره ای گسترده میشد که دارای انواع خوراکیها بود.

سفره نوروزی بر پایه عدد مقدس هفت بنا شده بود.

در زمان هخامنشیان در نوروز به روی هفت ظرف چینی غذا میگذاشتند که به آن هفت چین میگفتند.

بعدها در زمان ساسانیان هفت شین رسم شد که شامل:

شمع

شراب

شیرینی

شربت

شمشاد

شقایق

و شاخه نبات بود.

بعد از سقوط ساسانیان

وقتی که مردم ایران اسلام را پذیرفتند

با حفظ سنتها و آیین های باستانی به هفت سین تغییر پیدا کرد که شامل:

سیب

سیر

سرکه

سکه

سمنو

سماق

و سنجد می‌باشد.

  • برباد رفته

مادر دعایم کن

مادرم همیشه پشتِ سرم دعا می خواند ...
می گفت ؛
الهی امروز بهترین آدم ها سرِ راهت باشند ،
الهی دست به خاک بزنی برایت طلا شود ...
او از تهِ دلش می گفت ...
و من جدی نمی گرفتم !!!
می خندیدم و سَرسری رد می شدم ...
اما ...
وقتی از دعایِ خیر و دستانِ پر برکتش دور باشی ،
تازه می فهمی ؛
دنیا رویِ مدار دعایِ مادر است که می چرخد !

دعایم کن ...
دعایم کن ...
که دنیا سخت می گیرد ؛
بدونِ عشقِ تو مادر♡ ...
دعایم کن !
فدایِ چشم هایِ پاک و معصومت !
بدونِ تو ؛
غریبم ، بی پناهم ، خسته ام مادر♡
دعایم کن ..

  • برباد رفته

درباره یکی از صفت های زبان

مردی به دندان پزشک خود تلفن می کند

و به خاطر وجود حفره بزرگی در یکی از دندان هایش از او وقت می گیرد.

موقعی که مرد روی صندلی دندان پزشکی قرار می گیرد،

دندان پزشک نگاهی به دندان او می اندازد و می گوید:

نه یک حفره بزرگ نیست!

خوردگی کوچکی است که الان برای شما پر می کنم.

مرد می گوید:

راستی؟

موقعی که زبانم را روی آن می مالیدم،

احساس می کردم که یک حفره بزرگ است.

دندان پزشک با لبخندی بر لب می گوید:

این یک امر طبیعی است،

چون یکی از کارهای زبان اغراق است!

نگذارید زبان شما، از افکارتان جلوتر برود.

  • برباد رفته

بخوانیم و بیاموزیم

بیایید از این پس وقتی به هم میرسیم به جای زهر مار ،عسل به کام هم بریزیم.

وقتی به هم میرسیم به جای اینکه بگوییم:" چقدر پیر شده ای "

بگوییم " دلم برایت تنگ شده بود "

" صورتت چروک برداشته "

بگوییم "  از با تو بودن لذت میبرم "

" چاق شده ای "

بگوییم " تو دوست خوبی هستی "

" لاغر و ضعیف شده ای "

بگوییم " دوست دارم تو را بیشتر ببینم "

همه ما از گرفتن انرژی منفی بیزاریم،

پس اگر انتظار دریافت انرژی مثبت داریم باید همان نیرو را بدهیم تا همان را پس بگیریم.

به ما چه که فلانی چرا بچه دار نمیشود.

به ما چه که چرا فلانی ده سال است که مبلمان خانه اش را عوض نکرده.

به ما چه که فلانی چرا هنوز همان ماشین را دارد.

به ما چه که فلانی از همسرش جدا شده.

هر کسی حتی خود ما در زندگی خط قرمزهایی داریم که دوست نداریم کسی از آنها رد شود.

پس از خط قرمزهای دیگران رد نشویم.

برقراری ارتباط موثر، 

فقط گفتن حرفهای خوب نیست.

نگفتن حرفهای بد هم هست.

  • برباد رفته

لاکچری ترین حال زمستان در کودکی من

بچگی هایِ شما هم ؛با دیدنِ جلدِ براقِ وِیفِر ، حال عجیبی داشت ؟!

با پنجاه تومانِ ناقابل می شد لواشک و پفک خرید و توی کوچه در نهایتِ طُمانینه خورد و کلی دلِ بیقرار را آب کرد ؟!

یا مثلاً عصرها موقع بازی یک ساندویچ جانانه از ماست درست کرد

و با کلی کثیف کاری رفت توی کوچه و کنار دوستان ،

با ولَع خاصی نوش جانش کرد ؟!

بچگی های شما هم؛ لاکچری ترینِ حالتِ زمستان ها ،

یک کتانیِ لِژدار و یک چتر رنگ رنگی و یک جفت دستکش بود ؟!

یا مداد رنگی های جعبه آهنی ، بالاترین آپشنِ کلاس محسوب می شد ؟!

شما هم دور از چشم مادر، آجیل و شیرینیِ عید را قبل از رسیدنِ مهمان تمام می کردید

یا مثلاً در نهایتِ دل رحمی ، فقط پسته و بادام هایش را ..‌؟!

شما هم مثل ما به جای توپ چهل تکه ی گران قیمت ،

چندین توپ پلاستیکی می بریدید و توی هم جا می دادید و با تَوهُم چهل تکه بودنش حین بازی ، کلی هم ذوق می کردید ؟!

شما هم ماهی های عیدتان که می مُرد ، برایشان مراسم تشییع با گلبرگ و پارچه مشکی می گرفتید ؟!

بچگی های شما هم اینطوری بود یا فقط ما از این کارها می کردیم ؟!

آخ که چقدر دلم هوای تمام این نوستالژی های جانانه را کرده ...

کاش در همان روزهایِ شیرین و بی تکلّف ، جا می ماندیم ...

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود