۲۰۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن ترانه» ثبت شده است

گل یا پوچ

یه کاغذ پاره ی ریزو نگه داشتی توی مشتت

بهم گفتی بیا بازی گرفتی دستاتو پشتت

بهم گفتی واسه عشقم یه جورایی دودل هستی

برای کشتن تردید به گل یا پوچ دل بستی...

تموم زندگیمونو گذاشتی توی این بازی

میون موندن و رفتن یه کاغذ پاره شد قاضی

گلو چرخوندی تو دستات نگاهت قلبمو لرزوند

یه لحظه صاحب گل شد یه لحظه پوچ باقی موند

من از چشمات فهمیدم که گل توی کدوم دسته

ولی هرگز نمیمونم توی راهی که بن بسته

حالا که قلبت از موندن توی آغوش من ترسید

همون بهتر که فرداتو نسازی با گل تردید

گل شکو خودت بردار من از پوچی هراسم نیست

خودم از قصد می بازم خودم از قصد حواسم نیست

***************

ترانه سرا:یاشار یکتا

  • برباد رفته

متن ترانه : زندونی

وقتیکه دل تنگه فایده‌اش چیه آزادی
زندگی زندونه وقتی نباشه شادی
آدم که غمگینه دنیا براش زندونه
مابین صد ملیون بازم تنها می‌مونه
 دنیای زندونی دیواره
زندونی از دیوار بیزاره
پرنده که بالش می‌سوزه 
دل غم به حالش می‌سوزه
آخه مرگه واسه‌اش رهایی
پرنده که بالش می‌سوزه
آدمی که شادی نداره 
به خدا آزادی نداره
می‌کنه زندگیش رو زندون
آدمی که شادی نداره
پرنده که بالش می‌سوزه 
دل غم به حالش می‌سوزه
آخه مرگه واسه‌اش رهایی
پرنده که بالش می‌سوزه
آدمی که می‌شه شماره
روی یه عکس بی‌قواره
دیگه آخه کجا می‌تونه
سری بین سرها در آره
هوای قفس کشنده
بیرون پر از درنده
کجـــــا بره پرنده
دنیای زندونی دیواره
زندونی از دیوار بیزاره
******
ترانه سرا:روزبه بمانی
  • برباد رفته

برو در پناه حق

ساعت دو شب است که با چشم بی رمق

چیزی نشسته ام بنویسم بر این ورق

چیزی که سال هاست تو آن را نگفته ای

جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق

هر وقت حرف می زدی و سرخ می شدی...

هر وقت می نشستی به پیشانی ات عرق...

من با زبان شاعری ام حرف می زنم

با این ردیف و قافیه های اجق وجق

این بار از زبان غزل کاش بشنوی

دیگر دلم به این همه غم نیست مستحق

من رفتنی شده ؛ تو زبان باز کرده ای

آن هم فقط همین که : برو در پناه حق

--------------

مرحوم نجمه زارع

  • برباد رفته

یاد کودکی

کاش‏ ‏میشد‏ ‏بچگی‏ ‏را‏ ‏زنده‏ ‏کرد   

کودکی‏ ‏شد‏ ‏کودکانه‏ ‏گریه‏ ‏کرد‏

 ‏شعر‏ ‏قهرقهر‏ ‏تا‏ ‏قیامت‏ ‏را‏ ‏سرود

‏آن‏ ‏قیامت‏ ‏که‏ ‏دمی‏ ‏بیشتر‏ ‏نبود‏

 ‏فاصله‏ ‏با‏ ‏کودکیهامان‏ ‏چه‏ ‏کرد؟

کاش‏ ‏میشد‏ ‏کودکانه‏ ‏گریه‏ ‏کرد

  • برباد رفته

اینجا کجاست

ابتداعا بگویم قصد توهین به هیچ فرد و گروهی را ندارم
نکاتی به ذهنم رسید که دست به قلم شدم و نوشتم
بنابراین خواهشمندم به کسی برنخورد
از همین حالا عذر خواهی می کنم اگر قلم ، خاطری را آزرده می نماید.
*******************
اینجا کجااست؟
بفرمائید صفات زیر ، مربوط به کدام کشور است؟
-----------------------------------
کتاب ، دکور است و روزنامه ، تبلیغات
آزادی ، میدان است و جمهوری ، خیابان
استقلال ، تیم است و شعار ، آسان
شعور ، نایاب است و پینه های دست ، عار!!!
پینه بر پیشانی ، افتخار است و دروغ ، حلال!!
شادی ، حرام است و اعدام ، اصلاح
درد مردم ، بی درمان است و ایمان ،برای عده ای نان
تملق و چاپلوسی را ادب می نامند
و تعهد و پایبندی را امل بازی
همه ، منتقدان با سوادند و خودشان بی عیب و نقص!!!
دروغ میشود ، تقیه
و دین می شود ، وسیله ای برای ترقی
  • برباد رفته

رمیده

نمى دانم چه مى خواهم خدایا
به دنبال چه مى گردم شب و روز
چه مى جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پرسوز
ز جمع آشنایان مى گریزم

به کنجى مى خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگى ها
به بیمار دل خود مى دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولى در باطن از فرط حقارت
بدامانم دو صد پیرایه بستند
ازاین مردم که تا شعرم شنیدند
برویم چون گلى خوشبو شکفتند
ولى آن دم که در خلوت نشستند

مرا دیوانه اى بدنام گفتند
دل من اى دل دیوانه ى من
که مى سوزى از این بیگانگى ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را بس کن این دیوانگى ها

-----------------

شاعر فروغ فرخزاد

  • برباد رفته

ملق بازی

دل یه او دادم بگفتا دست ودلبازی مکن

گفتم ای جانا قبولش کرده طنازی نکن

گفت این قلب ترک خورده نمی آید به کار

مال خود بردار و پیشم قصه پردازی مکن

گفتمش تو اولین و آخرین دلدارمی

خواهشا در راه عشقم سنگ اندازی مکن

گفت این دل پیش از این صد دست را چرخیده است
درس "ملق بازیت" را پیش هر قاضی مکن

  • برباد رفته

گل میخک دارم

من به گلدان غم تنهایی
گل میخک دارم

میخک سرخ قشنگ و زیبا
بهر تو کاشتمش

تا به تو هدیه دهم
گل تنهایی را

ابر را گفتم، آبش را ده
باد را بهر نوازش چه سفارش کردم
تا به آن بوسه زند
بوسه‌های آرام،
همچو پروانه به گل

گر به آن بوسه زنی
با تو سخن خواهد گفت
این گل میخک من

حرفهایی دارد
که از آن بی‌خبری
ناله‌هایی دارد
همه از دربه‌دری

به سراغ من اگر می‌آیید
این گل میخک را
به شما هدیه دهم یادگاری

یک گل سرخ قشنگ و زیبا
بسپارید به خاطر گل ما را

گل میخک تنهاست
من سفر خواهم رفت؛
سفری طولانی

گل میخک تنهاست

------------

نویسنده:

عزیزاله کاشانیان

  • برباد رفته

زخاک من اگر گندم برآید

ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید

خمیر و نانبا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سراید

اگر بر گور من آیی زیارت
تو را خرپشته ام رقصان نماید

میا بی دف به گور من ای برادر
که در بزم خدا غمگین نشاید

زنخ بربسته و در گور خفته
دهان افیون و نقل یار خاید

بدری زان کفن بر سینه بندی
خراباتی ز جانت درگشاید

ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان
ز هر کاری به لابد کار زاید

مرا حق از می عشق آفریده است
همان عشقم اگر مرگم بساید

منم مستی و اصل من می عشق
بگو از می به جز مستی چه آید

به برج روح شمس الدین تبریز
بپرد روح من یک دم نپاید

----

شاعر: دیوان شمس مولوی

  • برباد رفته

شهر خیالی من

 من  گرفتار کلیشه ها شده ام

درگیر واژه ها هستم

با کلمات دعوا دارم

گمان دارم واژه ها تغییر کرده اند

دیگر غیرت همان معنای قبلی را ندارد

عشق با تفسیر امروز ، تغییر کرده است

دوستی را با منفعت مترادف می دانند

و احترام مخصوص زمانیست که کاری با تو دارند

دیگر کسی برای خود انسان ، کسی را دوست ندارد

به هیچ کسی بواسطه شخصیتش احترام نمی گذارند

حیا از بین رفته

تعصب فقط برای مادیات ، تعبیر می شود

و هزاران کلمه وواژه دیگر

من گیر کرده ام

میان دیروز و امروز

نمی توانم امروزی باشم چون با دنیای من خیلی فاصله دارد

از دیروز هم نمی توانم دل بکنم چون با من عجین شده و انسان های بی پولی را دیده ام که سمفونی های عاشقانه ساخته اند

من دنیای خودم را دوست دارم

جائی که صداقت حرف اول را میزند

و احترام و محبت و مهر و دوستی و عشق ، قانون اساسی آن است

در دنیای من ، داشتن ماشین مدل بالای خارجی؛ مایه مباهات نیست

در دنیای من ، شمال و جنوب نداریم

همه زنده هستند تا عشق بورزند

عاشقی کنند!!!

کسی در دنیای من حق ندارد به بهانه عاشقی با احساسات کسی بازی کند

عشق اول ، عشق آخر هر فرد است

دنیای خیالی من پلیس ندارد

قاضی ندارد

زندان ندارد

دنیای من ، دنیای سادگیست

دنیای محبت است

دنیای ایثار است

آنجا حاکمش هر روز در میدان شهر می نشیند تا گره از کار همه باز کند

دنیای من ، دنیای کردار نیک ، گرفتار نیک و پندار نیک است!!!!

در دنیای من ، همه با هم برای آبادانی شهرشان تلاش می کنند

هیچ کس دروغ نمی گوید

هیچ کس از زیر کار فرار نمی کند

هیچ کس برای پیشرفت بر روی دیگران پا نمی گذارد

اصلا نیازی نیست برای درآمد بیشتر ، قانون را تفسیر به نفس کنی!!!

لازم نیست عقده های درونت را با اداب اداری جبران کنی

نیازی نیست دروغ بگوئی تا یک امتیاز چند هزار تومانی نصیبت شود

دردنیای من به اسم دین ، مردم را سیاه نمی کنند

با اداب دین از حق مردم سوء استفاده نمی کنند

درددنیای من فقط ساده های عاشق هستند وزندگی میکنند.

به نظرتان زیاده خواهی است؟؟؟

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود