۱۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیده گاه فلسفی من» ثبت شده است

ارزش گره گشائی کار دیگران

همه روزه روزه بودن  همه شب نماز کردن

همه ساله حج نمودن سفر حجاز کردن

زمدینه تا به کعبه سرو پا برهنه رفتن

دولب از برای لبیک به وظیفه باز کردن

به مساجدو معابد همه اعتکاف جستن

ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن

شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن

به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر نباشد

که به روی ناامیدی در بسته باز کردن

------------

شیخ بهائی

  • برباد رفته

دورنگ نه ، هزار رنگ باشید

خیلی هم نباید باهوش باشی

فقط لازم است کمی درنگ کنی

اصلا درنگ هم نکنی ، روزگارت یادت می دهد

زمانه ، رمانه دورنگی و دوروئی است!!!

باید بلد باشی تا به گونه ای حرف بزنی که هیچوقت نتوانند مچت را وا کنند!!!

باید مثل آفتاب پرست هزار رنگ باشد

و هر دم یک رنگ

آنوقت بسته به شرایط رنگ عوض می کنی

بسته به منافعت ، حرفت را حاشا می کنی

حتی قسم هم میخوری که من نگفته ام

یا اگر گفته ام ، منظور فلان بوده و بهمان

زمانه زمانه دورنگی نیست

زمانه هزار رنگیست!!!

اگر بتوانی ، می مانی

ورنه محکوم به فنا هستی!!!

انتخاب با خودت

البته میتوانی هزار رنگ باشی

متدین هم باشی

دیندار هم باشی

اذان نگفته ، وضو بسازی برای نماز

تسبح بچرخانی

انگشتر فلان به دست کنی

حتی به هریک از انگشتانت ، انگشتری بیاویزی

ساده هست ، نه!!!

ولی من نتوانستم

متاسفانه محکوم به فنا هستم

آماده میشوم تا به نیستی برسم

  • برباد رفته

دیوار اعتماد اگر بشکند

دیوار اعتماد که بشکند

دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود!!!

دیگر به نگاه

به صدا

به پیام فرد هم مشکوک می شوی!!!

دیوار اعتماد حتی وقتی ترک بر می دارد

خیلی چیزها از بین می روند

حرمت از دست رفته

آبرو ، جائی ندارد

محبت جای خودش را به متلک می سپارد!!!

اعتماد که برود

دود سیاهش چشمان مردم عادی را کور می کند

دیگر نه می بینند

و نه تشخیص می دهند

دیوار اعتماد که بشکند

یک درد سخت، همه وجودت را در بر می گیرد

چندی است دیوار اعتماد ما، فرو ریخته است

اما حقیقت این است که وقتی کاری را انجام میدهی

باید شهامت را داشته باشی و تاوانش را هم بپردازی!!!

وقتی مقصر هستی و مسبب بی اعتمادی!!!

هزینه اش را هم باید شخصا پرداخت کنی!!!

گریزی هم نیست

این مرام روزگار است!!!

شاید من مقصرم

ولی الان دارم تاوانش را می دهم

سخت و دشوار

  • برباد رفته

جشن ختم قرائت قرآن

شاید من درک نمی کنم!!!!

شاید به آن بلوغ لازم نرسیده ام

شاید شعورم بیشتر از این نیست.

ختم قران در ساعات اداری امروز به اتمام میرسد!!!

(اینکه آیا شرعا، عرفا و قانونا ، قرائت قران (که نماد دین اسلام است)

در ساعات اداری درست و صحیح است، بماند برای اهل فن و کارشناسان دین)

حالابرای اتمام ختم مذکور ، جشن گرفته اند

از کیسه بیت المال کیک تولد گرفته اند و ظرف زیبای یکبار مصرف!!!

امروز نماز خواندن خیلی طولانی خواهد شد

چون هم نماز جماعت دارند

هم قرائت قرآن

هم جشن اتمام قرائت قران.

بخدا اگر درک می کنید ، بفرمائید تا من شاید بفهمم

باز هم تکرار می کنم

ادعائی برای مسلمانی و متدین بودن ندارم

حتی شاید یک انسان معمولی هم نتوانم باشم

ولی درد می کشم

فریادی در گلویم می ماند که وصفش دشوار است!!!

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خوشنود باشی و ما رستگار

  • برباد رفته

دلم خوش نیست، غمگینم

دلم آرام نیست

طوفانی هم نیست!!!

اما لذتی نمی برم

از هیچ چیز و هیچ کس و هیچ اتفاقی!!!

دچار روز مرگی شده ام

کارهای تکراری

آدم های تکراری!!!

متعجب میشوم از آدم هائی که با هر اتفاقی به عرش می رسند

ویا با هر تلخ کامی به فرش میخورند!!

درکشان نمی کنم

نمی فهمم شان

نه حالا

و نه در گذشته

احساس ناخوشایندیست

راه حلی دارید!!!!!؟؟

بخدا ناشکری نمی کنم

خوب خوبم

خداراشکر زندگیم می گذرد

کسالتی هم ، هی نیست

اگر هم هست ، قابل تحمل است!!!

اما دلم شاد نیست

شاد نیستم

شاید دلزده هستم

از خودم

از کارم

از اوضاع کشور

از وضعیت مردم

دلم خوش نیست ، غمگینم

  • برباد رفته

چیزهای متضاد در زندگی روزمره

سختی خودش بذات سخت و نامیمون است ولی گاها این دشواری خیلی بیشتر میشود:

فصل زمستان باشد و بارندگی نباشد و تو شدیدا سرما بخوری!!!!

فصل امتحان باشد و تو مثل .... بخوانی و نمره ات عالی نشود!!!!!

کارمند باشد و با تمام وجود کار کنی و دیگران را تشویق کنند!!!

رزمنده و جانباز باشی و تو را جزء ایثارگران محاسبه نکنند!!!

مهربان باشی و دلت برای پرپرشدن گلبرگ گل سرخ بسوزد و دیو صفت نشان دهند!!!

عاشق باشی و در فراق معشوقت بسوزی و دیوانه خطابت کنند!!!

ایرانی باشی و برای کشورت به قدر فهمت مبارزه کنی و بیگانه حسابت کنند!!

پولت دست دیگران باشد و چکت برگه شود و بد حساب تجسمت کنند!!!

برای کمک،پول و مالت را بی هیچ ضمانتی در اختیار کسی بگذاری و ایشان نه بخورد ، نه حاشا کند و نه بازگرداند!!!

بعنوان بنیانگذار کارگاه ،با گرفتن وام سرمایه گذاری کنی و هیچ سودی طی پنج سال نبری!!!

نگاهت کمک و مساعدت به دیگران باشد و همیشه بدهکارت کنند!!!!

احترام بگذاری و رعایت ادب کنی و دیگران هرچه میخواهند بارت کنند!!!!

در حرفه خودت کاردان و کارشناس باشی و بی اطلاعان حوزه کاریت، برنامه ریزی کنند!!!

با همه وجودت چیزی را بطلبی و برایش هرکاری بکنی ولی به نتیجه ای نرسی!!!!

راستی این لیست تا کجا ادامه خواهد داشت...............

  • برباد رفته

متنی درباره وبلاگ نویسی ویک عکس نوشت با موضوع دوستان حقیقی

می نشینم وذل می زنم به صفحه لب تاپ!!!

این روزها کار من همین است

یا دارم متنی را آماده می کنم

و یا دنبال مطالب زیبا(البته از منظر نگاه خودم) هستم

اصلا نمی دانم برای چه اینکار را انجام میدهم!!!

شاید عقده حقارتم را دارم تسکین میدهم

شاید این هم شده شهوت دیده شدن من!!!

شاید لایک ونظر ، کعبه امال این روزهای من است

هرچه هست ، دنیای عجیبی را برایم ساخته که تا حالا تجربه اش را نداشته ام!!!

نمی دانم به کجا و تا کجا امتداد خواهدداشت(شاید پایان امکانات رایگان بیان!!!!)

اما لذت می برم از اینکه مواردی که مینویسم ویا درج میکنم،مورد توجه قرار میگیرند

و فید بک آنها را تعداد نمایش و از آن مهمتر تعداد نظرات ، ارزیابی می کنم

شاید اینکه یک حس مشترک را تجربه می کنم، برایم زیبا وجالب است

اما هرچه هست ببخشیدم که ظاهرا بسیار بیشتر از خیلی ها مطلب می گذارم

عکس نوشته زیر هم فقط برای خودم گذاشتم، لطفا به هیچ کس بر نخورد

ممنون

  • برباد رفته

متنی برای آدم های کم حرف

هیچ وقت ادمهای کم حرف را دوست نداشتم و همیشه از ارتباط داشتن با این ادمها پرهیز میکردم 
دوستشان نداشتم چون نمیتوانستم از افکار و احساساتشان سر دراورم 
سالها بعد که بزرگتر شدم دلم کشف کردن این ادمها را می خواست 
سعی کردم نزدیکشان شوم دیگر برایم ترسناک و نا شناخته نبودند ،سعی کردم دوستشان داشته باشم ،امروز حس میکنم توانستم بشناسمشان...
آدمهای کم حرف از اول اینطور نبودند
یک روزی یک اتفاقی یا حضور ادمهایی باعث تحولشان شد که به یکباره سکوت کردند ؛ به یک باره کم حرف شدند 
تمام هیجان و شور زندگیشان به یک باره رفت 
حالا مدتهاست من هم کم حرف شدم !
مدتهاست در جواب خیلی ها سکوت میکنم 
مدتهاست یاد گرفتم میتوانم جواب سوالهای همیشه سوال دیگران را ندهم 
میتوانم خیلی وقتها جای نوشتن چندین چند سطر سه نقطه پر حرف بگذارم ...
مدتهاست یاد گرفته ام مسئول افکار دیگران نباشم،
سکوت ،کم حرفی و بی تفاوتی انقدر ها که از بیرون به نظر می اید بد نیست..

عکس و تصویر #عکس_نوشته

گاهی وجودِ آدم لبریزِ دلتنگی میشود ،طوری که قطره ی اشکی میشود و از چشمانت سر میخورد پایین...!
اما از آنجا که دلتنگی خرابی های زیادی در روحیات آدم به وجود می آورد باید درِ قلبت را ببندی و کلیدش را پرت کنی به دور دست ها و بگذاری که عقلت بتازد!
گاهی لازم است دلتنگی را قورت بدهی و چشمانت را به روی خواسته ها و علایقت ببندی!
آدم است دیگر میرود ابراز میکند و جوابی میگیرد که یک عمر درگیر کلمه ی غم انگیزِ " ای کاش" میشود..."
که ای کاش جلودارِ این دلِ صاحِب مرده بودم و جوابی سرد تر از یخ های سیبری کوبیده نمیشد به احساسم!
باید قبول کرد که همیشه قرار نیست دل به دل راه داشته باشد!
باید قبول کرد که اینچنین قرار دادی در زندگی وجود ندارد که هر که را پرستیدی او هم بپرستد تو را...!
گاهی باید سکوت کنی و نم نمک یاد بگیری که بعضی چیزها،بعضی آدم ها،برای تو ساخته نشده اند!

  • برباد رفته

درد دلی پوچ

خیلی هم لازم نیست مثل من بی خیال باشید و قید همه چیز را زده باشید

تا بتوانید بی هیچ دغدغه ای روزگارتان را سپری کنید!!!!

گاهی متعجب میشوم از این همه تلاش دروغگونه ای که برخی انجام می دهند

می مانم از اینکه چرا برای گذران یک چند روزی در این دالان که اسمش را دنیا گذاشته اند

خیلی ها چه ها که نمی کنند

دروغ می گویند

فریب می دهند

سیاستمداری می کنند و پلتیک می زنند

جالب است برایم

تلاش بیمارگونه عده ای برای دست یافتن به چند دلار بیشتر!!!

همیشه باور داشته ام که من بیمارم

تا به حدی که ساده ترین ها را هم نمی طلبم

اما درک هم نمی کنم چرا برخی برای مادیات چه ها که نمی کنند

امروز متنی را در وبلاگ یکی از عزیزان دیدم بسیار زیبا و دلنشین بود

آیت الله بهجت فرموده بودند:

با همه وجو گناه کردیم

نه نعمت هایش را ازما گرفت

و نه گناهانمان را فاش کرد

اگر بندگیش را می کردیم

چه می کرد

http://mohajabe.blog.ir/

راستی در این دنیا به دنبال چه هستیم؟

اصلا چه باید بخواهیم؟

چه باید انجام دهیم؟

شاید هم همین روز مرگی کافیست!!!

من که اصلا نمی فهمم

  • برباد رفته

متنی کوتاه درباره پدر

کاش سوره ای به نام “پدر” بود که این گونه آغاز میشد:
قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد
و قسم بر چشمان همیشه نگرانت…
قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند
و قسم بر غربتت،
وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست …
بابت همه تلاش هایت ممنون پدرم

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود