دلت که می گیرد

مثل غروب پائیز ، دلگیر میشوی

نای نفس کشیدنت نیست

باید دل را به دل جاده بسپاری و راهی شوی

باید چتر تنهائیت را باز کنی

و تنها زیر چتربا افکارت گلاویز شوی

راه فراری نیست

اینها همه ، زندگی توست

خوب یا بد

زشت و یا زیبا

همه را که جمع کنیم

میشود زندگی

اینکه این همه درد می کشم

بخاطر تفکرات من است

بخاطر پشت زمینه فکری من است

اینکه اینگون بزرگ شده ام

یادم داده اند تا حرام وحلال را بدانم

یادم داده اند تا زن ومرد را جدا محاسبه کنم

اگرچه برایشان یک میزان حق قائلم!!

یادم داده اند به بزرگتر احترام بگذارم

حالا این بزرگتر از نظر سن باشد

سواد باشد

دین باشد

دیانت باشد

مقام باشد

یادم داده اند تا حرمت نگه دارم

یادم داده اند تا دردم را در درونم بریزم

یاد گرفته ام صبور باشم

آموخته ام در برابر بی عدالتی و ظلم و پارتی بازی

سکوت نکنم

فریاد بزنم

اما در این زمانه آدمی چون من جائی ندارد

سهمش فقط درداست و غم

تنهائی است و انزوا

وصله ناجوریست بر دامن جامعه مدرن ومترقی ما