۱۸۳ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

غزلی از حضرت حافظ برای عید - اصلاحیه

غزلی زیبا از حضرت مولانا

نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید!
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید!
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،

خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید!
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید!
هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!
امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!

"سال نو پیشاپیش  مبارک باد"

  • برباد رفته

یک ترانه ی اجرا نشده:

یک ترانه ی اجرا نشده:

می‌خواستم که برگردم از غربتم
به ایران، به انبوهی از خاطره
نباید که اون کوچه‌های عزیز
توو تنهایی محض، یادم بره

نمی‌خواستم قاطی اشک‌هام
به مشتی غریبه تبسّم کنم
شکوه دماوند یادم بره
نمی‌خواستم ریشه‌مو گم کنم

بلیطی خریدم به سمت بهشت
اگرچه کمی دور، شاید که دیر!
نمی‌شد که قایم کنم حسّمو
می‌خندید چشمام تموم مسیر

رسیدم به اون سرزمین بزرگ
رسیدم به اون خاک اسطوره‌ای
پلیسا نگاشون پر از کینه بود
توی قلبم افتاد دلشوره‌ای

نگا کردم از شیشه‌ی تاکسی
به خورشیدِ مخفی شده پشت دود
به جز عکسِ تبلیغِ رو بیلبورد
توو هیچ صورتی ردّ شادی نبود

توی میدونا سهم هر کارگر
فقط منّت و کار بی‌مُزد بود
کسی که می‌اومد به خونه‌ت شبا
جای خواب خوش، خنده‌ی دزد بود

جوونا می‌گشتن پیِ ساقیا
برای فراموشی و دلخوشی
خبرهای هر روزنامه فقط:
تجاوز به هم، قتل یا خودکشی

نه راهی، نه امّید یه معجزه
واسه نسلی که گم شده توو سراب
یکی مُرد، امّا می‌گشتن هنوز
پلیسا پیِ دختر بدحجاب!

کنار خیابون قدم می‌زدن
دو تا بچّه‌ی کار، یه فاحشه
نه! ایران من نیست این لعنتی
نباید ته قصّه‌مون بد بشه

همه می‌خورن تا که خورده نشن
باید زنده بودش به هر قیمتی!!
به من سرزمین منو پس بدین
نه! ایران من نیست این لعنتی...

  • برباد رفته

شعری زیبا

کاش ما هم مستمرّیِ مناسب داشتیم
ماهیانه چندصد میلیون مواجب داشتیم

کاش ما هم توی سفره جای قوت لایموت
مثل بعضی از مدیران قوت غالب داشتیم

در فشار کار دارد جانشان در می‌رود
کاش ما هم یک کمی از این مصائب داشتیم

کاش رمّالی بلد بودیم و مثل عده‌ای
اطلاع از وضع و اوضاع کواکب داشتیم

با رقم‌های نجومی مثل آقازاده‌ها
کاش ما هم عشق و حالی توپ و جالب داشتیم

پورشه‌هاشان پُر ز داف و شکلشان عین کلم
کاش ما هم طالبی بودیم و طالب داشتیم

با طلا گلزار اگرنه، با همین اقدس کُپُل
یک قراری توی رستوران نایب داشتیم

شانس خوب و رانت خوب و جنس خوب و چیز خوب
کاش ما هم شمّه‌ای از این مواهب داشتیم

گرچه اهل مستحبّاتیم اما در خفا
کاش می‌شد مثل حاجی کار واجب داشتیم!

پشت استکبار پنهان می‌شوند و می‌خورند
کاش ما هم چند آتو از اجانب داشتیم

هرکه می‌دزدد گرفتار عواقب می‌شود
بد نمی‌شد قسمتی از این عواقب داشتیم

میز منصب‌دارها هم هست نوعی امتحان
کاش در این امتحان هم یک مراقب داشتیم

************

مهران حسینی

  • برباد رفته

شاعرش را نمی شناسم،اما کمی تفکر

گرگها در این بیابان حکمرانی می کنند !
در میان گوسفندان روضه خوانی می کنند !
با لباسی از پَر طاووس و خویی چون غزال
گله را مجذوب رنگ و مهربانی می کنند !
گوسفندان دانش آموزند ،
گُرگان چون مدیر !
از میان گلّه با برخی تبانی می کنند !
از میان گوسفندان عده ای مبصر شدند !
تا کلاس بی معلم را نگهبانی کنند !

گلّه راضی ، گُرگها راضی، رفاقت برقرار !
مبصران در حد عالی پاسبانی می کنند !
گله می زایید و می زایید تا نسلی دگر !
در حریم خانه های گرگ دربانی کنند !
داد زد یکروز  یک بزغاله ای در این کلاس...
چون معلم نیست مبصرها سخنرانی کنند !
گفت آن بزغاله این شعر و غذای گرگ شد !
تا که گُرگان مبصران را شام مهمانی کنند !
گلّه از آنروز مجبور است از شب تا به صبح
از کتاب عبرت بزغاله روخوانی کنند !

وای اگر این گلّه روزی رم کند از یک خروش !
صد هزاران گرگ را در عید قربانی کنند ...!

  • برباد رفته

شعر طنزی ی با نام حرف حساب

در ڪشور ما بس ڪه خوشی هست،عزا نیست

آنقدر ڪه اخلاصِ عمل هست ریا نیست

بر سفره ی گسترده ی دولت همه جمعند

این سفره فقط سهم وزیر و وزرا نیست

از برڪتِ تقسیمِ درآمد به عدالت

در ڪوچه و پس ڪوچه ترافیکِ گدا نیست

از لطفِ مدیریتِ مطلوبِ مدیران

وضعیتِ بازار زمین، روی هوا نیست

چون عدل و عدالت همه جا ریشه دوانده

از ظلم و ستم دست کسی رو به خدا نیست

تحریم، نه بر دولتِ تدبیر، نه مردم

المنة لِلَّه، اثراتش بسزا نیست

هل دادنِ یڪ عده میانِ صفِ نذری

یادآوری از مستندِ راز بقا نیست

در غرب اگر دزدی و فحشا و فساد است

در ڪشورِ ما مطلقاً از این «خبرا» نیست

تعریف زیاد است و وطن غرقِ محاسن

افسوس در این شعر برای همه جا نیست

شاعر:
مصطفی علوی

  • برباد رفته

حکایتی از ملانصرالدین

شخص خسیسی در رودخانه ای افتاد و عده ای جمع شدند تا او را نجات دهند.

دوستش گفت:

دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم.

مرد در حالی که دست و پا می زد دستش را نداد.

شخص دیگری همین پیشنهاد را داد، ولی نتیجه ای نداشت.

ملا نصرالدین که به محل حادثه رسیده بود، به مرد گفت:

دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم.

مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد.

مردم شگفت زده گفتند:

ملا معجزه کردی؟

ملا گفت:

شما این مرد را خوب نمی شناسید.

او دستِ بده ندارد، دستِ بگیر دارد.

اگر بگویی دستم را بگیر، می گیرد،

اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد.

تهیدست از برخی نعمت های دنیا بی بهره است،

اما خسیس از همه نعمات دنیا.

«دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند

یکی آن که اندوخت و نخورد

و دیگر آن که آموخت و نکرد.

  • برباد رفته

تبریک دوباره نوروز با غزلی از حضرت مولانا

باغزلی زیبا از حضرت مولانا مجددا نوروزتان مبارک

نوروز بمانید که ایّام شمایید!

آغاز شمایید و سرانجام شمایید!

آن صبح نخستین بهاری که ز شادی

می آورد از چلچله پیغام، شمایید!

آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید!

خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،

خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!

نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟

اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید!

عشق از نفس گرم شما تازه کند جان

افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید!

هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،

هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!

امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست

در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید!

یرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،

در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید

ایّام ز دیدار شمایند مبارک

نوروز بمانید که ایّام شمایید!

"سال نو مبارک باد"

  • برباد رفته

صفتی از نسل ما

ما نسل پس زدنیم ،

عاشقمونه ؟ پس میزنیم ،

پس میزنه مارو؟ بیشتر عاشقشیم..

عاشق هم میشیم اما نمیگیم که گیج بمونه ،

که مبادا بره ،

ما نسل سردرگمی هستیم ،

نسلی که مدام دور خودمون میچرخیم که آدم بهتر پیدا کنیم بخاطرشم بهترینا رو پس میزنیم..

نسل ما سوخته نبود ،

خودمون شعله زیاده خواهیامونو بالا بردیم ،

شدیم یه مشت اعضای پیوندی که مدام هم دیگرو پس میزنیم..

  • برباد رفته

شعرطنز: بعنوان عیدی

عجب رسمیه رسم زمونه

خونه مون عیدا پر مهمونه

می رن مهمونا از اونا فقط

آشغالِ میوه به جا می مونه !

کجاست اون کیوی ؟ چی شد نارنگی ؟

کجا رفت اون موز ؟! خدا می دونه !

جعبه خالی ِ شیرینی هنوز

گوشه ی طاقچه پیش گلدونه

الا مهمان نگه بر ساعتت کن

برو فکری برای عادتت کن
نشستی همچنان مشغول خوردن

بکن رحمی به جیب خالی من
نمیدانی مگر میوه گران است

گلابی نرخ آن تا کهکشان است
گز و سوهان و گردو یا که پسته

بریزی در شکم هی بسته بسته!
دگر در خانه ام چیزی ندارم

دو دستی آورم نزدت گذارم
ندیدم تا کنون این گونه مهمان

عجب غارتگری هستی به دوران
یکی از بچه هایت , بچه ام کشت

ز بس که می زند بر کله اش مشت
یکی از آن وروجک های شیطون

شده آویز پنکه عین میمون
دوتا لیوان شکسته دختر تو

شکسته استکان ها همسر تو
تو گویی زلزله آمد در اینجا

که این سان گشته وضع خانه ی ما
اگر مهمان حبیب حق تعالی ست

چرا از دست آن امروزه غوغاست!

عطرش پیچیده تا آشپزخونه

شیرینیش کجاست ؟ خدا می دونه

می رن مهمونا از اونا فقط

جعبه ی خالی به جا می مونه !

از بس خونه رو به هم می ریزن

آدم مثل خر تو گِل می مونه

یکی نیست بگه خداوکیلی

جای پوست پسته توی قندونه ؟!

قند نصفه ی عموجون هنوز

خیس و لهیده ته فنجونه

حالا خداییش قندش مهم نیست

کنار اون قند نصف دندونه !

می رن مهمونا از اونا فقط

نصفه ی دندون به جا می مونه !

پسته ی خندون ، بادوم شیرین

فندق در باز ، مال مهمونه

« پرسید زیر لب یکی با حسرت » :

که از این آجیل، به غیر از تخمه،

واسه ما بعدها چی چی می مونه ؟

  • برباد رفته

از تو چه پنهون..........

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود

توی این شهرقشنگ یه روزی هیچی نبود

دیوارامون گلی بود تلفن هندلی بود

کارامون هردلی بود گازمون کپسولی بود

برقمون چراغ سیمی لامپ هامونم قدیمی

قفل درها خفتی بود یخچالامون نفتی بود

هرچی بود خوش بود دلا بیخیال مشکلا

زیلوهامون شد قالی همه چی دیجیتالی

کابل، فیبر نوری شد همه چی بلوری شد

حالا چشما وا شده اشکنه پیتزا شده

حالا با اون ور آب جوونا با آب و تاب

شب و روز چت میکنند یعنی صحبت میکنند

آب نباتا قند شده پیکانا سمند شده

کوره ده ها راه دارن چوپونا همراه دارن

دل ها سنگ شده ، خوشی کمرنگ شده

از تو پنهون نمونه بدجوری

دلم برای قدیما تنگ شده

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود