خناکی سحر گاهان بود که سوار قایق موتوری شدیم و از پشت کشتی ای که نزدیکی های اسکله خرمشهر منهدم شده بود خارج شدیم اولین صحنه وحشتناکی که دیدم

شلیک منور بود و یک تیربارچی که داشت از بالای کشتی به سمت دشمن ، تیراندازی می کرد

هشت نفر سوار قایق شده بودیم

بالطبع من از هم کم سن وسال تر و کوچک تر بودم

با توجه به وحشتی که از آب رودخانه اروند داشتم، ناخودآگاه چشمم به آب رودخانه افتاد

سرعت زیادی داشت و برای من که کویری هستم، رعب آور بود!!!

شنیده بودم بوی خون کوسه ماهی های خلیج فارس را هم به رودخانه کشانده بود

البته بعید بود در داخل این همه تیر و آتش ، سر و صدا و فریاد ، حیوانی شهامت روی آب امدن را داشته باشد

اما بعدها شنیده بسیاری از بچه های ما ، بوسیله کوسه ها ، تهدید شده بودند!!

فکرش هم آزار دهنده است

زخمی باشی

داخل آب هم افتاده باشی

حالا باید با کوسه ماهی هم مبارزه کنی

عجب اوضاعی!!!

قایق به سرعت در تلاطم رودخانه اروند با صدای آزار دهنده اش راه می پیمود

از هیچ کس صدائی شنیده نمی شد

همه داشتند زمزمه می کردند

برخی ذکر می گفتند

برخی شهادتین می خوانند

و من گیج و مبهوت به ساحل جزیره نگاه می کردم