در پرتوی نور منورهای موجود در آسمان ، که حداقل باعث می شد محیط اطرافم را ببینم و صدای تیراندازی ،به جزیره

نزدیک میشدیم . گلوله های رسام ، واژه ای است آشنا برای اهل جنگ و مبارزه!!

دردل شب ، شما نوری را می بنید که ناشی از حرکت گلوله تفنگ است و نا خودآگاه ، سرت را پائین می گیری

این تاثیر روانی گلوله های رسام است نور قرمز رنگ گلوله های رسامی که از سمت جزیره شلیک می شد

به همراه صداری شلیک آرپیچی

صدای جریان تند رودخانه

صدای فریاد به زبان فارسی و عربی

صدای قایق ها

صدای ناله انسان هائی زخمی

تاریکی شب

نور فسفری منورها

همه دست به دست هم داده بودند و  صحنه غریبی را ایجاد کرده بودند

قایق به بیست متری جزیره رسیده بود

قایقران گفت : بپرید داخل آب ، سیم های خاردار و تله های انفجاری امکان نزدیک تر شدن را نمی دهد

فقط همین کم بود

با لباس پریدیم داخل آب

بقیه چون قد بلندتری داشتند کمتر خیس شدند

ولی من تا گلو داخل آب بودم

زیر پایم زمین سفت نبود

همه چیز لغزنده بود و ترسناک

پس از چند دقیقه آب پیمائی

بالاخره دستم را به دیواره سنگرهائی که عرقی ها ساخته بودند ، گرفتم

و وارد خاک عراق شدم

اینجا خارج من بود

خیس و نمناک

با کوله پشتی و تفتگ کلاشینکف

کلاه آهنی بر سر

کمربندی بزرگ(فانوسقه) بر کمر

ماسک شیمیائی بر کمر

من رزمنده بودم!!!!