ملّت ما دشمن غدّار می‌خواهد چکار؟

دوستان هستند، استکبار می‌خواهد چکار؟

با نبوغ خود، جهانی را مدیریت کنیم

بودجه و برنامه و آمار می‌خواهد چکار؟

وضع ما از کلّ موجودات عالم بهتر است

این حقیقت، سنجش افکار می‌خواهد چکار؟

«آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست»

قحط انسان است، آدمخوار می‌خواهد چکار؟

چاپلوسی و تملّق هر که داند، روزگار

روزی‌اش را می‌رساند، کار می‌خواهد چکار؟

عشق هم مثل تو بی برنامه وارد می‌شود

عاشقی کردن، ادا اطوار می‌خواهد چکار؟

با سر زلف تو می‌باید که اعدامش کنند

این دل یاغی، طناب دار می‌خواهد چکار؟

مثل سابق بوسه‌های تو انرژی بخش نیست

جنس بُنجل ـ جان من!ـ انبار می‌خواهد چکار؟

«تا توانی دل به دست آور» اگرچه گفته‌اند

آدم عاقل، دل بسیار می‌خواهد چکار؟

خادمان واقعی! خدمت به ما کمتر کنید

گربهء ما بیست خدمتگار می‌خواهد چکار؟!