کارمند که باشی

هر روز کوچک می شوی

کوچکتر از روزهای قبل

بزرگتر از روزهای بعد

کارمند که میشوی:

دنیایت کوچک میشود

آرزوهایت کوچک میشودند

سقف پولت معین میشود

سقف دریافتی و پرداختیت معلوم میشود

کارمند که باشی

مجبور میشوی تطابق پیدا کنی

با همه بی عدالتی ها

با همه ناداوری ها

با همه حرف های زور

کارمند که باشی

حقارت از همه وجودت می بارد

برای یک ساعت اضافه کاری به هرچیز و هرکاری تن می دهی

کارمند که باشی

سقف آرزوی ارتقایت

رئیس اداره شدن است

و وقتی می رسی

تازه به پوچ بودنش و حقارت خودت

غبطه میخوری