۸۵ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

غم نامه من

انگارهمین دیروز بود که در کوچه پس کوچه های خاکی روستا؛هراسان میدویم

پراز وحشت پسربچه ای رویا پرداز

که قدری هم بچه ننه بود و لوس

همیشه میدانستم بادیگران فرق دارم

نه در سمت پیشرفت و نبوغ

بلکه درسمت حقارت و کم روئی

همواره بر پشتم سوار شدند ودر نهایت من متهم بودم

  • برباد رفته

تسکین با شعر((وطنم ای شکوه پا برجا))

با توجه به حس و حال امروزم که ناشی از تماشای فیلم (یتیم خانه ایران) می باشد
بهترین تسکین دهنده درد و حال من شعر زیبای ((وطنم ای شکوه پا برجا)) (احتمالا شاعر آن دکتر افشین یداللهی ) بود

وطنم ای شکوه پابرجا

در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار

زخمی سربلند بحرانها

ایستادی به جنگ رودررو

خنجر از پشت میزند دشمن

گویی از ما و در نهان برما

وطنم پشت حیله را بشکن

وطنم ای شکوه پابرجا

در دل التهاب دورانها

رگت امروز تشنه ی عشق است

دل رنجیده خون نمیخواهد

دل تو تا ابد برای تپش

غیر از عشق و جنون نمیخواهد

شرم بر من اگر حریم تو

پیش چشمان من شکسته شود

وای برمن اگر ببینم چشم

رو به رویای عشق بسته شود

وطنم ای شکوه پابرجا

در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار

زخمی سربلند بحرانها

از تب سرد موجهای خزر

تا خلیجی که فارس بوده و است

می شود با تو دل به دریا زد

می شود با تو دل به دنیا بست

 

  • برباد رفته

درباره فیلم یتیم خانه ایران(هلوکاست ایران)

فرصتی دست داد تا بتوانم فیلم (((یتیم خانه ایران ))) به کارگردانی آقای ابوالقاسم طالبی و تهیه کنندگی محمدرضا تخت کشیان را ببینم

فیلمی پر از درد

پر از غصه

پر از ماتم

نه ، نه فکر نکنید فیلم چنین است

وقتی می بینی چگونه سرنوشت ملت مظلوم ایران پشت دره های بسته و در قبال بده بستن های آدم هائی منفعت طلب رقم میخورد

غم وغصه تمام وجودت را پر می کند

دردت می گیرد

بغض می کنی

اینکه 4 و یا 9 میلیون هم وطن من ، نه ، بلکه انسان بخاطر منافع یک عده ای جان می بازند، اندوهناک است

می بینی چگونه مردم از گرسنگی می میرند

از وبا می میرند

این واقعه را من نشنیده بودم

ولی ظاهرا در زمان حال جمعی به آن هلوکاست ایران می گویند

و پشت پرده بده و بستان می شود

فط بخاطر مشتی پول

بی کفایتی و بی لیاقتی حاکمان ایران و سیاست بازی دولتی سلطه طلب ، کرور کرور مردم را به کام مرگ می برد

بغض کردم

گریه کردم

نالیدم

و اشک ریختم

بیچاره مردم من

بیچاره ایران من!!!!!

  • برباد رفته

متن شعر : آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

شعری زیبا از آقای فاضل نظری

از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند

پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانیت کنند

یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ایست که قربانی‌ات کنند

"فاضل نظری"

  • برباد رفته

1 - خاطراتی از زندگی

امروز هم روز دیگری است

امروز ، دیروز فرداست

و فردای دیروز

امروز آمده است، با همه بد ذهنی های من

شروع شده ، بی هیچ کم وکاستی

این من هستم که امروزم را می سازم

گرچه راحت نمی توانم ذهنم را پاک کنم و مثل همیشه درگیر فکر وحشت آور هستم، اما امروز هم هست

رفتاری که هیچوقت من نمی پذیرم

همه گونه رفتار و کردار زننده ای برای آنکه اثابات کند بزرگ هست

از اهانت و توهین بگیر تا افترا و پشت سر حرف زدن

همه کار کرد که ثابت کند خیلی مدرن هست

اما فراموش کرده که چقدر از حقارت لبریز است

بی شرم و بی شرف

رفتاری پرخاشگرانه

این قدر غرور و خود باوری حماقت بار هم نوبر است

توجیه پشت  توجیه

برای اثابت عقاید احمقانه و بی بند و بار ذهنی معیوب و بیمار، باگذشته ای اسفناک که از آن می گریزد

لعنت بر تو

  • برباد رفته

احساس حقارت در مقابل عظمت عالم هستی

وقتی به جهان آفرینش نگاه می کنیم

درک وفهم آن برایم بسیار سخت و دشواراست

چرا که من هم همانند هم عصران د.ره سیاتیسم(علم پرستی) هرآنچه با دلایل علمی قابل سنجش باشد را می پذیرم

و درک همه عالم برای ذهن کوچک من ، خیلی خیلی دشوار است

آنچه در حال حاضر توانسته اند با جدیدترین امکانات موجود از وسعت عالم هستی ، محاسبه کنند وسعت چهار میلیارد سال نوری آن است

من که درک نمی کنم

نور در یک ثانیه  299/792/458 متر را طی می کند

حال اگر بخواهیم کحاسبه کنیم(که نمی خواهیم)باید چهار میلیرد سال را به ثانیه تبدیل کرده در این عدد ضرب کنیم

عجب وسعتی خواهد شد

  • برباد رفته

جادوی کلمه

من باور دارم که کلمات جادو می کنند

کلمات پر از رندگی ، مرگ ، شادی ، غم و..... هستند

کلمه خود زندگی می کند

عمر کلمه به اندازه خلقت انسان است

کلمه بار دارد

کلمه حال دارد

کلمه زیباست

حتی اگر فرد نالایقی آنرا بکار ببرد

کلمه !!!!

رابط ما آنسانهاست

گرچه تعابیر هرکداممان از کلمات متغیر است

اما کلمه کلمه است

کلمه حساس است همچون گل سرخ

گاهی باید پرفشار باشد

و گاهی نرم ولطیف

جادوی کلمات را حس کردید

ساده و بی آلایش

گرچه گاهی هم پر طمطراق و پر افاده میشوند

اما آنها بی گناهند

مقصر کسانی هستند که اصلا شاید معنای واقعی کلمه را درک نکنند

ولی کلمات زیبا و زیادی را بکار می برند

بیائید از امروز در حق کلمه ظلم نکنیم

لااقل این یکی طلب کارمان نشود!!!

  • برباد رفته

چرا وبلاگ می نویسم؟

وقتی تصمیم گرفتم ،وبلاگ نویسی کنم ، هدفم نوشتن بود و نه چیز دیگری

اما ظاهرا از مسیر مورد نظرم فاصله گرفته ام و دلیل آنرا هم میشوددر عدم تمایل خودم به نوشن مطلب مشاهده کرد

من خواستم تا این وبلاگ به نوعی دفتر خاطراتم باشد

بنویسم برای خودم

برای همه آنچه دل مشغولی های من است

همه آنچه همچون بغضی گلویم را می فشارد

و اینکه چرا وبلاگ؟

خوب متاسفانه من از آن دسته  آدم هائی هستم که همیشه بساط لب تاپ و اینترنتم به راه هست

پس وبلاگ هم همیشه در دسترس من هست

هم اینکه خاصیت خصوصی بودن که نه

اما خاصیت ناشناس بودن را داشت!!!

ولی جریان به صورت دیگری پیش رفت

شاید روزهای اول از تعداد بازدید کنندگان و جامعه آماری آن متعجب شدم

اما آنچه افناد خیلی باب میل من نبوده و نیست

شاید مسیرم را عوض کنم

شاید

  • برباد رفته

متن ترانه : نقاب

هی‌ بازیگر ! گریه‌ نکن‌ ! ما همه‌مون‌ مثل‌ِ همیم‌ !
 صبحا که‌ از خواب‌ پا می‌شیم‌ نقاب‌ به‌ صورت‌ می‌زنیم‌ !
 یکی‌ معلم‌ می‌شه‌ وُ یکی‌ می‌شه‌ خونه‌به‌دوش‌ !
 یکی‌ ترانه‌ ساز می‌شه‌ ، یکی‌ می‌شه‌ غزل‌فروش‌ !
 یکی‌ رئیس‌ِ کارخونه‌ ، یکی‌ یه‌ قاتل‌ شرور !
 یکی‌ وکیل‌ ، یکی‌ وزیر ، یکی‌ گدا ، یکی‌ سپور !
 کهنه‌ نقاب‌ِ زنده‌گی‌ تا شب‌ رو صورتای‌ ماس‌ !
 گریه‌های‌ پُشت‌ِ نقاب‌ مثل‌ِ همیشه‌ بی‌صداس‌ !
 هر کسی‌ هستی‌ یه‌ دفه‌ قَد بکش‌ از پُشت‌ِ نقاب‌ !
 از رو نوشته‌ حرف‌ نزن‌ ، رهاشو از پیله‌ی‌ خواب‌ !
 نقشه‌ی‌ یه‌ دریچه‌ رُ رو میله‌ی‌ قفس‌ بکش‌ !
 برای‌ یک‌بار که‌ شده‌ جای‌ خودت‌ نفس‌ بکش‌ !
 کاشکی‌ می‌شد تو زنده‌گی‌ ما خودمون‌ باشیم‌ُ بَس‌ !
 تنها برای‌ یک‌ نگاه‌ ، حتا برای‌ یک‌ نفس‌ !
 تا کی‌ به‌ جای‌ خودِ ما نقاب‌ِ ما حرف‌ بزنه‌ ؟
 تا کی‌ سکوت‌ُ رَج‌ زدن‌ ، نقش‌ِ نمایش‌ِ منه‌ ؟
 آی‌ نمایشنامه‌نویس‌ ! نقش‌ من‌ُ به‌ من‌ بده‌ !
 نقش‌ِ جدال‌ِ آخرِ تن‌ به‌ تن‌ُ به‌ من‌ بده‌ !
 می‌خوام‌ همین‌ ترانه‌ رُ رو صحنه‌ فریاد بزنم‌ !
 نقابم‌ُ پاره‌ کنم‌ ، جای‌ خودم‌ داد بزنم‌ !
 هر کسی‌ هستی‌ یه‌ دفه‌ قَدبکش‌ از پُشت‌ِ نقاب‌
 از رو نوشته‌ حرف‌ نزن‌ ، رهاشو از پیلة‌ خواب‌
 نقشة‌ یه‌ دریچه‌ رُ رو میلة‌ قفس‌ بکش‌
 برای‌ یک‌ بار که‌ شده‌ جای‌ خودت‌ نفس‌ بکش

  • برباد رفته

تصویری از دنیای اطراف انسان‌ها(5)

۵- آمریکای شمالی گاهی فکر می‌کند که مرکز دنیاست. اگر این قاره را روی مشتری قراردهیم چه ابعادی خواهد داشت؟ به نظر خیلی ریز است.

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود