۱۵۸ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

مهتاب در کویر

مهتاب پشت سروآسمان پرستاره کویر،پیش رو.
میزنیم به دل جاده تاازقلب کویر،شهرکریمان دورشویم.
سوز سرما تا مغز استخوان میرسد ورعشه ای برتن می اندازد.
ناگهان به یاد زلزله زدگان میافتم:یعنی دراین سرما چه می کنند؟
جان پناهی دارند؟
وسیله گرمایش ویا لباس گرمی؟
خدایا به توپناه میبریم
تووسیله سازی.
حکمتت را نمی فهمیم
امابه رحمت نیازمندیم
نیازمند لطف و کرمت هستیم
ای خالق آسمان و مهتاب وستاره
  • برباد رفته

طوفان دل

دریای دلم ، طوفانیست!!!
موج های به بزرگی همه گذشته من،که نمیدانم ازکجا سرچشمه میگیرند!
میکوبند و می تازند
باقدرت
با سرعت
می آیند به سمت ساحل روحم
سینه ام تنگ میشود
نفسم میگیرد
چشمانم ابری میشود و گلویم بغض آلود.
نای گفتنم نیست
حال نوشتن هم نیست
انتهای عشق نفرت نیست
بیداد زمانه را باور ندارم
مگرمیشود؟!!
پس اشتباه کردم که دل سپردم!!
خیانتی بود این عشق منفور!!
لعنت بر دل دیوانه ام!!
لعنت!!
  • برباد رفته

نامه ای برای دلم

ارام باش!!!!

بی تابی  نکن

این راهی که تو طالب رفتنش هستی، بن بست است

راهی نیست

پناهی نیست

تو که خیلی خوب اینرا میدانی

از چه این همه بی قرای می کنی

ارام باش

خود را به دست تقدیرت بسپار

و تنها از بودن لذت ببر

باور کن این حال کنونی تورا خیلی ها طالبند و در رویا ان هستند!!!

همین اوضاعی که تو دوستش نداری را می گویم!!!

حال کن با همه انچه داری

لذت ببر از شکفتن گل سرخ

از فصل هزار رنگ پاییز

از قداست زمستان برای کشاورزان

مگر بیشتر از این هم حالی هست؟

رها کن این عشق زمینی را

در طلب چیزی هستی که ممکن نیست

اصلا شاید نباید  انجام میشده!!!!!!

شاید این نیمه تو نیست

چقدر باید خوار شوی؟

چه اندازه باید تاوان بدهی؟

رهایش کن تا ازاد شوی

از قید عشق

از بند دوست داشتن

از حصار خواستن

رها شو

دلکم

دل دیوانه  ام

با تو هستم

میشنوی!!!!

کاش لختی به من توجه می کردی

کاش لحظه ای با من همراه میشدی

دلکم

دل خوشگلم

تو پر از رویائی

پر از خوبی ها

نگذار با این طلب، خوار شوی

نگذار پایمالت کنند

من به غرورم بر میخورد وقتی تورا می شکنند!!!

وقتی به تو توجه نمی کنند.

دل دیوانه ام

انچه تو می طلبی در حصار زمین ، شدنی نیست

تو ز بالائی و باید به بالاها فکر کنی

با این چیزها تن به حقارت نده!!!

من ازرده خاطر میشوم از تلاطم بی امان تو!!!

از جوشش همیشگی تو.

نمی گویم هرجه من می گویم همان باشد!!!

می گویم کمی هم مرا ببین

با ارزوهایتت مرا فراموش کرده ای

می دانی من چقدر  بزرگ شده ام

می دانی بیمارم

درک می کنی حالا دیگر نمی توانم مثل گذشته پابه پای تو بیایم

دل دیوانه ام

بیا با هم قراری بگذاریم:

هرچه تو بگوئی ،همان را انجام میدهیم!!!

اما هفته ای یکروز انهم فقط وفقط یک ساعت با من باش!!!

مراهم ببین

نیازهایم را

خواسته هایم را

نه ، زیاده نمی خواهم

در حد گذران زندگی، برایم کافیست

دلک زیبایم

هزار پاره شده ای و هنوز در طلب یاری!!!!!

این همه زخم داری و صدها بار تورا شکستند!!!

زیر پا له ات کردند

زخمی و شکسته بالی!!!

کمی ارام باش.

جنس تو زمینی نیست!!!

تو اسمانی هستی

پس اینجا ه می کنی؟

عزیزم: گشتیم نبود،

نگرد نیست!!!

  • برباد رفته

صبح و شعر و ترانه

اهای مردم ، خورشید مهربان با  انوار پرفروغش ، زمین و زمان را به اغازی نو پیام داده

برخیزید تا روزی نو را شروع کنیم

صبحتان را با یک پیالبه شعر و ترانه ، شیرین کنید

جام شعر و ترانه را لاجرعه سر بکشید

تا همه روزتان را  با نجوای ان شیرین کنید

صبح است

بسم الله

  • برباد رفته

متن ترانه درخت پیر

توی تنهایی یک دشت بزرگ
که مثل غربت شب بی انتهاست
یه درخت تن سیاه سربلند
آخرین درخت سبز سرپاست
رو تنش زخمه ولی زخم تبر
نه یه قلب تیر خورده نه یه اسم
شاخه هاش پر از پر پرنده هاست
کندوی پاک دخیل و طلسم
چه پرنده ها که تو جاده کوچ
مهمون سفره ی سبز اون شدن
چه مسافرا که زیر چتر اون به تن خستگیشون تبر زدن
تا یه روز تو اومدی بی خستگی
با یه خورجین قدیمیه قشنگ
با تو نه سبزه نه آینه بود نه آب
یه تبر بود با تو با اهرم سنگ
اون درخت سربلند پرغرور که سرش داره به خورشید میرسه منم منم
اون درخت تن سپرده به تبر که واسه پرنده ها دلواپسه منم منم
من صدای سبز خاک سربی ام
صدایی که خنجرش رو بخداست
صدایی که تو ی بهت شب دشت
نعره ای نیست ولی اوج یک صداست
رقص دست نرمت ای تبر بدست
با هجوم تبر گشنه و سخت
آخرین تصویر تلخ بودنه
توی ذهن سبز آخرین درخت
حالا تو شمارش ثانیه هام
کوبه های بی امونه تبره
تبری که دشمنه همیشه ی
این درخت محکم و تناوره

من به فکر خستگی های پر پرنده هام
تو بزن، تبر بزن
من به فکر غربت مسافرام
آخرین ضربه رو محکمتر بزن

ترابنه سرا: ایرج جنتی عطائی

  • برباد رفته

لذت لبخند معشوق

عاشقانه اگر معشوقت را صدا بزنی ،پاسخت را خواهد داد 

هرچه هم که سنگدل باشد، باز گوشه چشمی به معشوق خواهد کرد

معشوق از اظهار نیاز عاشق، به وجد می اید و گرچه شاید عشوه ای هم بکند

باز نمی گذارد عاشقش رنجیده خاطر شود

نگاهی خواهد کرد

به گمانم لذتی بالاتر از لبخند معشوق هنوز افریده نشده است

  • برباد رفته

متن من ، تولدت مبارک

درد عجیبی است دردی که من تحمل میکنم!!

شاید بیان آن با کلمات پیش رو ، حتی اهانت باشد و  توهین

اما پیشایش طلب عفو ودرخواست بخشش می کنم

دلم که می گیرد و بدنبال آن بغضی گلویم را می فشرد

انگار چیزی در درونم به حرکت در می آید

جریان حرکتش را درک می کنم و می فهمم

آرام آرام فشارش بیشتر میشود و من کم کم بی تاب تر میشوم

نبضم تند تند می زند

و گاهی هم عرق می کنم

حالت  غریبی است

که حالا درکش می کنم و می دانم چرا بروز می کند

این زمان ها زمان نوشتن من است

حالاباید قلم بدست بگیرم و یک قطعه کاغذ سفید را سیاه کنم

یا باید کنار لب تاب ، کلیدهای صفحه کلید را بفشارم

و تازگی ها با کلیدهای تلفن همراه

می نویسم

بی هیچ دغدغه ای برای رعایت مشکلات املائی ویا انشائی آن

کلمات که به جملات تبدیل می شوند و جملات به متن

من فارغ میشوم

بغضم فرو کش می کند

و سینه ام باز میشود

حالا باید کودک متنم را ویرایش کنم!!!!!

فقط چند دقیقه کوتاه لازم است!!!!

حالا شد

کودک من پا به جهان گذاشت!!!

متن من ، تولدت مبارک

  • برباد رفته

عشق واقعی و معشوقی بنام حق

حتما عاشق شده اید!!!

عشق که از این در وارد میشود ، عقل از آن در خارج میشود!!!

گم شده هایت  را در او می جوئی و همه امیدت به اوست

به در و دیوار می زنی که با او باشی

به هرقیمت و تحت هر عنوان!!!

دلت با اوست و او را در هر حالتی می طلبی

میخواهی با او باشی و در کنار او!!!

گمان داری وقتی با او هستی آرامی و یا لاقل فکر می کنی به آرامش رسیده ای!!!

اما عجیب است سن که بالا می رود درک می کنی که این چیزها آرامت نمی کند

آرامش را باید جای دیگری جستجو کنی!!!!

نمیدانم دارم به عشق های زمین شک می کنم

نکند همه آنچه عشق می نامیم ، هوس است و هوس!!!

آخر عشق خیلی مقدس است

خیلی بزرگ است

عشق که از خیال نمی افتد

عشق میشود موتور زندگیت

روشنت می کند تا باشی

تا بجنگی

تا بمانی

شاید عشق هم وسیله ای است برای یافتن فطرت حقیقی انسان

کاش می شد عشق الهی را درک کنیم

طعم مهر و محبت حق را بچشیم

مگر میشود معشوقت خدا باشد و آرام باشی

گمشده بزرگ ما ، ندیدن عشق واقعی است

خدا ، عاشق ترین است بر همه انسانها

اینکه چگونه ممکن است کسی عاشق میلیاردها نفر باشد را درک نمی کنم

اما مگر خدا هیچ کدام از کارهایش شبیه آدم ها هست!!!

  • برباد رفته

دریا دل

دلت که بزرگ باشد،تازه میشوی دریا!
دریا دل بزرگی دارد
به ژرفای پوسته زمین !
به بزرگی و وسعت بی پایان اقیانوس ها!
دلم که می گیرد دریایی میشوم،
دریای پر از طوفان و پر از موج!!
موج غم واندوست که بر ساحل دلم میکوبد.
بیچاره دلم حالا ساحلست
و سنگ صبور همه موج های غم!
ایکاش ای کاشی نبود تا هیچوقت حسرت چیزی را نخوریم!
نسیم دریاخودش را به صورتم میکوبد و خورشید خودش را به پشت افق می کشد تا چراغ عاشقان روشن شود و عاشقی شروع.
راستی چرا عاشقان شب را دوست دارند؟

  • برباد رفته

موج و دریا

دریا طوفانیست!!!
موج ها با قدرت تمام ، مسافت طولانی را طی می کنند
پر از خشم
پر از فریاد
بر باد طوفان سوارند و بی پروا وبا تعجیل می آیند
انگار در آمدن از هم سبقت می گیرند.
به کجا چنین شتابان!!
به ساحل می آیند
میعادگاهشان ساحل است
به ساحل که می رسند، آرام میشوند
اینجا ساحل آرامش است
بیچاره ساحل!!!
هر روز هزاران موج خود را به او می کوبند
چه دل بزرگی دارد ساحل!!!
سنگ صبور همه امواج!!!

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود