زندگی همینقدر ساده است ...

"راضی باش"

به هر چی اتفاق افتاد

که اگه خوب بود زندگیت  را "قشنگ" کرد و اگه بد بود تو را "ساخت" ..

***********************

"مدیون باش"

به همه آدمای زندگیت

که خوبهایشان بهترین "حس هارا به شما میدهند و بدهایشان بهترین "درس ها را" .

***********************

"ممنون باش"

از آنهائی که به شما یاد دادند

همه شبیه "حرفهایشان" نیستند و همیشه همانجوری که میخواهید "پیش نمیرود"

****************
زندگی همینقدر ساده است ...

ساده

  • برباد رفته

نوستالژی با چراغ والور

بچه های امروز هرگز خاطراتی که ما با چراغ والور داریم را نخواهند داشت.

این چراغ ها که سه رنگ آبی و سبز و خاکستری داشت ساخت انگلیس بود

در زمستانها وسط اتاق جا خوش میکرد و در تابستانها گوشه اتاق بود.

تنها تاجری که حق فروش این محصول را داشت آقای میرمصطفی عالی نسب بود

و بعدها اولین کارخانه والور ساخت ایران را تاسیس کرد.

یادم میاد ظهرها که مدرسه تعطیل می شدیم در حالی که از سرما پاهایمان سِر و بی حس شده بود

شتابان به منزل می آمدیم و دفتر و کتاب را کنار این چراغ پهن میکردیم

و در حالی که تند تند مشق هایمان را مینوشتیم

یک چشممان هم به تابه یا قابلمه درب و داغونی بود که مادر ناهار ظهرمان را در آن آماده میکرد.

شعله آبی این چراغ توی اون زمستونهای پر از برف و یخ نوید گرمای آرامش بخشی میداد.

در زمستانها چراغ والورمان 24 ساعته روشن بود

و بعضی شبهای سرد و برفی که نفت چراغ تمام میشد یک شیرمرد میخواست تا به حیاط برود و از بشکه نفت بیاورد.

گاهی اوقات فکر میکنم چرا آن زمان با اینکه زندگی آنقدر سخت بود،

همیشه یادآوری آن دوران با آه و حسرت همراه است.....

  • برباد رفته

تقدیم به پدرهای مهربون

شاﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪر

ﻟﺮﺯﺵ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ

بعدتو پرواز هرگز لحظه ی خوبی نبود

شانه های خسته ات  را  دیر فهمیدم  پدر

ﮐﻮﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﻗﺎﻣﺖ ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ

ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺍﻡ

ﭘﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ

ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻋﺰﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﮔر

ﻋﺸﻖ ﺁﻥ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ

ﺻﺤﻦ ﺍﻏﻮﺷﺖ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺒﺨﺶ

ﺗﺎﺑﺶ ﮔﻠﺪﺳﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ

ﻧﺦ ﺑﻪ ﻧﺦ ﭘﺎﮐﺖ ﺑﻪ ﭘﺎﮐﺖ ﻏﺼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﻣﻦ

ﻧﺎﻟﻪ ﯼ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ

ﻣﻦ ﮐﺠﺎﯼ ﻗﺼﻪ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ ﮐﺠﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ!!!

ﺑﺎﻭﺭ ﻭﺍﺭﺳﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ ....

  • برباد رفته

حرف دلی دوستانه

آیـا وکیلم شما را به عقد دائمىِ....!

و بعد از چند بار چیدن گل و آوردن گلاب

بالاخره با اجازه ى بزرگتر ها بله را مى گویند

و به اصطلاح خودشان مى روند قاطىِ مُرغها..!

امّا از من به شما نصیحت:

بى عشق تن به وصلت ندهید که عاقبت این عمل خطرناک خوشایند نیست!!

بى عشق ازدواج نکنید که آمار طلاق را بالا نبرید!!

بى عشق ازدواج نکنید که ریشه ى خیانت بخُشکد...!

بى عشق ازدواج نکنید که به محض دیدن دوست مجردتان نگویید

اگر عقل الانم را داشتم ازدواج نمى کردم...

لطفاً، براى رفع تکلیف، دامن به این فاجعه نزنید..

  • برباد رفته

لوتی های قدیم - قسمت اول

بسلامتی اون زندانی ک به مادرش گفت:

قراره فردا برای چند روز از زندان ازاد بشم،

مادر میخوام فرار کنم از این مملکت!

گذشت سالها،

نه زنگی زد نه ازش خبری آمد!

مادرش تو دلش گفت: حیف چند سال زحمتم،

ببین چند ساله یه خبری از ما نمیگیرد!

همان روزها که مادر دل تنگ پسرش شده بود رفت پیش رییس زندان و گفت:

این مشخصات پسرمنه ببینید چند ساله از زندان رفته یاست ا نه؟!؟!

رییس زندان نگاهی به شناسنامه کرد و گفت:

این زندانی 7 سال پیش اعدام شده است!

مادرش بغض کرد و گفت:

شاید اشتباه میکنید!

رییس زندان گفت نه مادر جان این تنها زندانی است که هیچوقت از یادم نمیرود،

چون هیچکس نیامد جنازه اش را تحویل بگیرد،

مامورهای شهرداری خاکش کردند!

سلامتی همه کسانی که حاضرند بمیرند،

اما کسی را ناراحت نکنند!

  • برباد رفته

پسرانی بزرگ چون مادرای بی انتها

به میوه فروش محله گفتم:

چرا اسکناسهایت روا دسته نمی کنی و همینطور درهم و برهم میگذاری داخل جیب هایت؟

بده تا برایت ردیفشان کنم از کوچیک به بزرگ.

در گوشم گفت:

بیست ساله هست هر شب میبرم خانه میگذارم جلوی مادرم که دسته کند!

اینطوری کیف میکند پسرش چقدر کار کرده و هرچه قدر هم دلش بخواهد برمیدارد.

سلامتی چنین پسرهایی …

  • برباد رفته

برای کسانیکه دوستان خوبی دارند

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﯾﻞ ﺍﺳﺖ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﺴﺎﺏ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﺪ،

ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻠّﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺟﯿﺒﯽ ﻣﻤﻠﻮ ﺍﺯ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﺩ،

ﺑﻠﮑﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﺭﺍ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﭘﻮﻝ ﺍﺭﺝ ﻣﯽﻧﻬﺪ.

ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺤﻞّ ﮐﺎﺭ، ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﭘﺬﯾﺮﻧﺪ؛

ﻧﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻠّﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺣﻤﻘﻨﺪ،

ﺑﻠﮑﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﺭﺍ، ﻧﯿﮏ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ!

ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺩﻋﻮﺍﯾﯽ،

ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﻮﺯﺵ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ،

ﻧﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻠّﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺪﯾﻮﻥ ﺷﻤﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ؛

ﺑﻠﮑﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ...

ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻨﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﻙ ﻣﻴﮕﺬﺍﺭﻧﺪ،

ﻧﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﺳﺒﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ،

ﺑﻠﮑﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻬﺮ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ، ﻫﻤﮥ ﻣﺎ ﺍﺯ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺟﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺷﺪ!

ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﺭﺑﺎﺭﮤ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻨﮓﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ!

ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺁﻭﺭﺩ.

ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﻩﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺍﺯ ﭘﯽ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺬﺷﺖ...

ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ﺗﻤﺎﺳﯽ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻋﮑﺲﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ از ما ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ:

"ﺍﯾﻨﻬﺎ ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﻨﺪ در کنار شما؟"

ﻭ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﺷﮑﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ

ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺯﺩ...

ﺯﯾﺮﺍ ﺳﺨﻨﯽ ﺑﺲ ﻣﺆﺛّﺮ ﻗﻠﺐ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﺄﺛّﺮ ﻣﯽﺳﺎﺯﺩ؛

ﭘﺲ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮔﻔﺖ:

"ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺴﺎﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ

ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻩﺍﻡ"...

  • برباد رفته

یک تجربه یک درس

وسیع باش

دلتنگ که شدی

منتظر نباش کسی دل گرفته ات را باز کند،

بلند شو و قدمی بردار.

دل یک نفر را شاد کن،

دلت خود به خود باز می شود.

قوی باش

و پیش از آنکه کسی را دوست داشته باشی

خودت را دوست داشته باش.

تا همچنان باشی

در لحظه هایی که کسی برای تو نیست.

صبور باش

زمان خیلی چیزها را حل خواهد کرد.

گاهی مساله های به ظاهر بزرگ و پیچیده توانایی و هوش زیادی نمی خواهد.

کمی زمان می خواهد تا آرام تر شوی و مساله  را کوچک تر و ساده تر ببینی.

و عاشق باش ...

برای آنکه دوستش داری دعا کن

بدون آنکه دلیلی برای دوست داشتنت بیابی

ببین چه احساس رضایتی پیدا خواهی کرد

  • برباد رفته

نامه چارلی چاپلین به دخترش

چارلی چاپلین، هنرمند بزرگ سینما و فیلم سازی است

که در آثارش به انسان ارج نهاده و فساد و تباهی را به گونه طنز آمیز به باد انتقاد می گیرد.

وی نامه ای به دخترش جرالدین چاپلین دارد که یکی از با ارزش ترین نوشته ها به شمار می آید.

این نوشته سرشار از نکات اخلاقی ، بسیار زیبا و خواندنی است :

دخترم! اینجا شب است،

یک شب نوئل و من از تو بسی دورم، خیلی دور،

اما تصویر تو آنجا روی میز هست،

تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست، اما تو کجایی؟

آنجا در صحنه پر شکوه تئاتر هنرنمایی می کنی؟

شنیده ام نقش تو در این نمایش پر نور و پر شکوه، نقش آن “شهدخت ایرانی” است که اسیر تاتارها شده است.

شاهزاده خانم باش و بمان،

ستاره باش و بدرخش

اما قهقهه تحسین آمیز تماشاگران،

عطر مستی آور گل هایی که برایت فرستاده اند،

تو را فرصت هشیاری داد نامه پدرت را بخوان.

صدای کف زدن های تماشاگران گاه تو را به آسمان ها خواهد برد،

برو! آنجا برو.

اما گاهی نیز بر روی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن:

زندگی آن رقاصان دوره گرد کوچه های تاریک را که با شکم گرسنه می رقصند

و با پاهایی که از بینوایی می لرزد؛

من نیز یکی از اینان بودم،

من طعم گرسنگی را چشیده ام

من درد بی خانمانی را کشیده ام

و از اینها بیشتر،

من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند

اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند،

احساس کرده ام.

با این همه من زنده ام

و از زندگانی پیش از آنکه مرگ فرا رسد نباید حرفی زد.

دخترم در دنیایی که تو زندگی می کنی، تنها رقص و موسیقی نیست.

نیمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تئاتر بیرون می آیی آن تحسین کنندگان ثروتمند را یکسر فراموش کن،

اما حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل می رساند بپرس،

حال زنش را بپرس

و اگر آبستن بود و اگر پولی برای خریدن لباس های بچه اش نداشت پنهانی پولی در جیب شوهرش بگذار!

گاه به گاه با اتوبوس یا مترو شهر ار بگرد، مردم را نگاه کن،

زنان بیوه و کودکان یتیم را نگاه کن و دست کم روزی یک بار با خود بگو:

”من هم یکی از آنان هستم” آری تو هم یک از آنها هستی دخترم نه بیشتر!

هنر پیش از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد، اغلب دو پای او را نیز می شکند.

وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی،

همان لحظه صحنه را ترک کن و با اولین تاکسی خودت را به حومه پاریس برسان، من آنجا را خوب می شناسم.

از قرنها پیش آنجا گهواره کولیان بوده است در آنجا رقاصه هایی مثل خودت خواهی دید،

اما زیباتر از تو! مغرورتر از تو!

اعتراف کن دخترم،

همیشه کسی هست که بهتر از تو میرقصد.

همیشه کسی هست که بهتر از تو می زند

و این را بدان که در خانواده چارلی هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران،

یک گدای کنار رود سن ناسزا بگوید.

همیشه وقتی دو فرانک خرج می کنی با خود بگو سومین سکه مال من نیست،

این مال یک مرد گمنام باشد که امشب به یک فرانک نیاز دارد.

اگر از پول و سکه با تو حرف می زنم برای ان است که از نیروی فریب و افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم.

من زمانی دراز در سیرک زیسته ام

و همیشه و هر لحظه به خاطر بندبازانی که بر ریسمانی بس نازک راه می روند نگران بوده ام

اما این حقیقت را به تو بگویم دخترم،

مردمان روی زمین استوار بیشتر از بندبازان روی ریسمان نااستوار سقوط می کنند.

شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس جهان تو را فریب دهد،

آن شب این الماس ریسمان نااستوار تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است.

شاید روزی چهره زیبایی تو را گول زند

و آن روز تو بندبازی ناشی خواهی بود و بندبازان ناشی همیشه سقوط می کنند.

دل به زر و زیور نبند،

زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و این الماس بر گردن همه می درخشد

اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی،

با او یک دل باش، کار تو بس دشوار است این را می دانم.

به روی صحنه جز تکه ای حریر نازک چیزی تن تو را نمی پوشاند،

به خاطر هنر می توان عریان روی صحنه رفت و پوشیده تر و پاکیزه تر بازگشت،

اما هیچ چیز هیچ کس دیگر در این دنیا نیست که شایسته آن باشد.

برهنگی بیماری عصر ماست.

من پیرمردم و شاید حرف خنده آور می زنم

اما به گمان من تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریان اش را دوست می داری.

بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد،مال دوران پوشیدگی.

می دانم که پدران و فرزندان همیشه جنگی جاودانه با یکدیگر دارند. با اندیشه های من جنگ کن دخترم.

من از کودکان مطیع خوشم نمی آید

با این همه پیش از آنکه اشک های من این نامه را تر کند می خواهم یک امید به خود بدهم؛

امشب شب نوئل است،

شب معجزه است

و امیدوارم معجزه است و امیدوارم معجزه ای رخ بدهد تا تو آنچه را که من به راستی می خواستم بگویم دریافته باشی.

دخترم چارلی را، پدرت را فراموش نکن،

من فرشته نبودم اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم تا آدم باشم تو نیز تلاش کن که حقیقتاً آدم باشی...

  • برباد رفته

مادرم دیدنت آرزویم است

مادرم ...

گمان مبر که فراموش کردمت ! هرگز ...

تمام لحظات با تو بودن را 

تمام کودکی ام را

تمام دوران تحصیلم را

تمام گذشته را

جزء به جزء به خاطر دارم !

من تمام روزهای پایان عمرت را

وقت رفتنت ... وای که چه روزهای سختی بود !

همه را بیاد دارم ! همه را ...

برای تمام آن روزها ئی که تو بودی و تنها توبودی که ایستادی

شرمنده ات خواهم ماند !

دعا کن برایم ...

دعا کن بتوانم فراموش کنم تمام درد و رنجهای تو را !

شاید آرام گیرم و بتوانم ادامه دهم .

مــــادرم دیدنت آرزویم است!!!

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود