شعر زیبای بیا دل بدهیم

عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم

فکر کن!! قافیه تنگ است بیا دل بدهیم

لشکر چشم تو از هر طرفی آمده است

عشق آماده جنگ است بیا دل بدهیم

شهر احساس مرا بغض فرو ریخته است

سخن از توپ و تفنگ است بیا دل بدهیم

دستهایم که بگیری نفسم می گیرد

بوسه یک جام شرنگ است بیا دل بدهیم

موج بر ساحل احساس دلم مد شده است

موج سرشار نهنگ است بیا دل بدهیم

دل به فتوای نگاهت ندهم پس چه کنم

مفتی عشق زرنگ است بیا دل بدهیم

شیخ فهمیده که نامحرم عشقیم ولی

شیخ هم رنگ به رنگ است بیا دل بدهیم

تو پرستو تر از آنی که تو را شعر کنم

تا زمین مایه ی ننگ است بیا دل بدهیم

توی شهری که حرام است کبوتر بودن

عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم….

  • برباد رفته

اندکی درباره زمان باریدن باران

آیا تا کنون به بارش باران فکر کرده ایم ؟

باران که می بارد ، بعضی ها دلشان می گیرد وخیلی ها شاعر می شوند.

برخی یادشان می افتدکه احساسات فطری پاک وزلالی هم دارند

احساساتی که درلابه لای افکار مادّی وتکراری روزمره،فراموشش کرده بودند.

وقتی باران می آید، دیگر، مردم ، خودشان را برای چیزهای کم ارزش و بیهوده معطل نمی کنند،

حتی جلوی زیباترین ویترینهای مجللترین مغازه ها هم خالی است.

هر که را می بینی با عجله به سوی مقصد حرکت می کند

یعنی باران باعث می شود که انسان مقصدش را فدای زرق و برقها نکند.

سواره ها نیز در بارش باران بیشتر از قبل ، دلشان برای پیاده ها می سوزد و زودتر آنها را سوار می کنند.

یعنی باران ، مردم را سخاوتمندتر و سخاوتمندان را دلسوزتر می کند.

باران که می بارد: عده ای می زنند بیرون و دل به خیابان می سپارند

بی مقصد به راه می افتند

می روند تا شاید در باران به مقصد برسند!!!

باران که می بارد، مردم صمیمی تر ، متحدتر و فداکارتر می شوند.

چرا که خیلی ها را می شود دید که یک نفر دیگر را زیر چتر خود گرفته اند.

باران ، زمین را پاک می سازد ،

هوا را تصفیه می کند و برخی ویروسها را از بین می برد و شاید آن وقت مردم کمی پاکتر زندگی کنند!

وقتی باران بر خاک ، کشتزارها و کوهها فرو می ریزد ،

حیات ، جان می گیرد

و همه به تداوم زندگیشان امیدوارتر می شوند

و ممکن است برای یک بار هم که شده صاحب باران را شکر گویند.

در بارش باران عدالت را هم می توان دید.

چرا که قطره ها ،

در همهء محله های یک شهر و یا بر بام همهء خانه های یک محله ، با یک نواخت مساوی فرو می ریزند.

وقتی که باران می‌آید،

گاهی سالهای کودکی ،

قیل و قال آرامش بخش مدرسه!

و درس «‌باران آمد ، آن مرد ، در باران آمد » در ذهنها رژه می روند

و آن وقت تازه یادمان می افتد که آن مرد ، در باران نیامد.

پس می شود کمی هم برای آمدن او (روحی فداه) دعا کرد.

باران ، سرشار از خیر و برکت است

و آن باران نیز،

آن باران سرنوشت سازی که از هوای ابری چشمها بر گونه هایمان می نشیند

و سبب می شود که بهتر بتوانیم مسیر زندگیمان را عوض کنیم.

زیرا باران کمیاب اشکها، توفیق توبه را سهل الوصول تر می کند.

قطره های اشک می توانند بغض  تاریخ معصومان مظلوم را نیز بشکنند

و آموزه های بی بدیل مردان شهید روز دهم را در سینه ها زنده و بالنده نگهدارند.

چرا که حسین علیه السّلام بیش و پیش از آن که تشنهء آب باشند تشنهء اندیشهء انسانهای زمانها هستند.

پس ای باران عزیز! ما را تنها نگذار.

در پایان یک قطعه شعر زیبا:

کمی تا قسمتی ابریست، چشمان تو انگاری

سوارانی که در راهند میگویند: می باری

تورا چون لحظهی آفتابی دوستت دارم!!

مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری

مبادا بعد از ان دیدارهای خیس و بارانی

مرا درحسرت چشمان نازخویش ، بگذاری

زمستان بود و سرمائی تنم را سخت می لرزاند

و من درخواب دیدم در دلم خورشید می کاری

هوا سرد است و نعش صبح روی جاده می رقصد

عطش دارم بگو: کی بر دلم یک ریز می باری

  • برباد رفته

متن ترانه:این آخرین باره

از دست من میری، از دست تو میرم

تو زنده میمونی، منم که می میرم

تو رفتی از پیشم، دنیامو غم برداشت

برداشتِ ما از عشق با هم تفاوت داشت

این آخرین باره من ازت می خوام

برگردی به خونه

این آخرین باره من ازت می خوام

عاقل شی دیونه

♫♫♫

اینقدر بزرگه تنهایی این مرد

که حتی تو دریا نمیشه غرقش کرد

من عاشقت هستم، اینو نمی فهمی

یه چیزو می دونم که خیلی بی رحمی

همیشه می گفتی شاهی گدایی کن

ظالم بمون اما مظلوم نمایی کن

هرچی بدی کردی پای من بنویس

نتیجه ی این عشق بازم مساوی نیست

---------------------------

این ترانه زمزمه همیشگی منه

ترانه سرا:افشین مقدم

خواننده : ابراهیم حامدی معروف به ابی

  • برباد رفته

تشابه زندگی و صحنه یک فیلم سینمائی

تو را از شیر می گیرند

تا بوی کودکیت را از یاد ببری

و این اولین تجربه انسان است

برای از دست دادن چیزی که دوستش می دارد.

 و بعدها یاد می گیری که خیلی چیزها را که دوست داری از دست بدهی

از عروسک هایت

تا آدم های دور و برت

تا پدر،مادر،خواهر،برادر

همسر،فرزند

رفیق ،

سلامتی

و عشق های فراموش نشدنی

 مثل فیلم ها !

گاهی حال دلمان خوب نیست

و گاهی حال جسممان

 باید بدانیم تقدیر دست اوست

و انچه نوشته بی شک اتفاق خواهد افتاد

 اما گاهی دعاهایمان سپر بلا میشود

چه به وقت گرفتاری و چه بیماری و

اما باید دانست

همه ی زندگی،صحنه های یک فیلم است.

 از هر سکانس و صحنه فیلم باید لذت برد

نگران آخر فیلم نباشید

هر وقت فیلم تمام شد خودش می نویسد :

"پایان"

  • برباد رفته

اگر شما به جای من مدیر ارشدکشور بودید، چه می کردید؟

ساده تر از ساده است

اصلا سخت نیست

فقط کمی انصاف میخواهد و کمی پایبندی به قوانین

نوع قانونش هم مهم نیست ، میتواند قانون شرع باشد و یا قوانین اجتماعی!!!!

همه مشکلات فعلی کشور ما،فارغ از تعصبات حزبی و گروهی و جناحی و خطوط مختلف فکری و سیاسی

بر می گردد به نداشتن ،

انصاف

و بی قانونی کردن.

تفسیر به رای قوانین ،تاچائی که قانون را فقطبرای فقرا و طبقه عامه جامعه ، لازم الاجرا می دانند

فرض کنید من میشوم فلان مدیر ارشد کشور

حالا میخواهم همه تیره و طایفه ام از این نعمت باد آورده بهره مند شوند

حالا از موقعیتم سوء استفاده می کنم و همه چیز باید برای خودم در دسترس باشد

یادم میرود اگر این صندلی وفادار بود

اولین مدیر کشور در دوره قاجاریه ، هنوز بر این صندلی تکیه زده بود!!!

یادم میرود اگر مرگی نبود( حالا با هر اندیشه ای که درباره مردن و دنیای پس از مرگ داشته باشم)

حالا انسان  عصر اختراع آتش ( اولین نوع انسان بر روی زمین) هنوز داشت حساب و کتاب دارائی هایش را می کرد!!!

خودم را گول می زنم: حتی اگر فلسه زندگیم ، جامع عمل پوشاندن به شهواتم باشد،بازمرگ پایان آن است!!!

پس به کجا می روم ؟

به چه می اندیشم!!!

اصلا نمی خواهد من نوع دوست باشم

نمی خواهد اهل دین ودیانت باشم

فقط لازم است کمی انصاف داشته باشم

و لختی بیندیشم اگر دیگری به جای من الان چه انتظار و ت وقعی داشتم!!!

خیلی زیاد نیست

اندک و کم است

اینکه خواسته زیادی نیست برای کسی که در کشور ما نه براساس لیاقت و شایسته سالاری

که براساس رابطه و گروه بازی و جناحی فکر کردن، من بدین جایگاه رفیع دست یافته ام!!!

فقط لازم است جهت نگهداشت همین جایگاه ،در همین نظام و برای ثبت  و نگهداشت آن برای فرزندانم

همین قوانین پر از ابهام و پر از تبصره و پر از ایراد را پایبند باشم و اجرا کنم!!!

راستی اگر شما جای من بودید چه می کردید؟!!!

  • برباد رفته

زندگی زیباست

هر چقدر هم که گذشته‌تان آلوده بوده باشد،
آینده‌تان هنوز حتی یک لکه هم ندارد.
زندگی هر روزتان را با تکه شکسته های دیروزتان شروع نکنید.!!!
به عقب نگاه نکنید مگر اینکه چشم‌اندازی زیبا باشد.
هر روز یک شروع تازه است.
هر صبح که از خواب بیدار می‌شویم،
اولین روز از باقی عمرمان است.
یکی از بهترین راه‌ها برای گذشتن از
مشکلات گذشته این است….
که همه توجه و تمرکزتان را روی کاری جمع کنید
که از خودتان در آینده برایش متشکر خواهید بود!!!

  • برباد رفته

من گمان می کردم

من گمان می کردم
دوستی، همچون سروی سرسبز
چارفصلش همه آراستگی ست
من چه میدانستم دل هر کس، دل نیست . . .

---------

حمید مصدق

  • برباد رفته

شعری با نام : کاش تا دل می گرفت

ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺸﮑﺴﺖ

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ !

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ

ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!

 

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ

ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ

 

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگی

ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ

ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ

 

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ

ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮد..

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .

ﻻﺍﻗﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .

 

ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻣﯿﭽﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ . . .

ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﯿﺸﺪ ﮔﺸﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻫﻦ . . .

ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ، ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺁﺏ . . .

ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﺏ . . .

ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ . . .

ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ . . .

 

ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ . . .

ﺣﯿﻒ ﻫﺮﮔﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ !

------------

شاعر نیما یوشیج

  • برباد رفته

متنی با نام: کاش میشد

ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺸﮑﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ !
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ
ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگی
ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮد..
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .
ﻻﺍﻗﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .

ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻣﯿﭽﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ . . .
ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﯿﺸﺪ ﮔﺸﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻫﻦ . . .
ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ، ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺁﺏ . . .
ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﺏ . . .
ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ . . .
ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ . . .

ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ . . .
ﺣﯿﻒ ﻫﺮﮔﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ !

  • برباد رفته

نصیحتی مادرانه

ماﺩﺭﻱ ﭘﯿﺮ، ﻣﺮﺍ
ﻧﮑﺘﻪ ﺍﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ
ﺍﺯ ﺑﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﻔﺖ....

ﮔﻔﺖ ﻃﺎﻭﻭﺱ ﻣﺸﻮ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﯿﺒﺖ ﺧﯿﺰﻧﺪ

ﮔﺮ ﺷﻮﯼ ﺷﻌﻠﻪ ی ﺷﻤﻊ
ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ ﺭﯾﺰﻧﺪ

ﮔﻔﺖ : ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻣﺸﻮ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻧﯽ
ﻻﯼ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﮐﺘﺎﺏ
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ !

ﻧﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺎﺵ ﻧﻪ ﺧﺎﮎ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭﺍﻧﮕﻬﯽ ﺫﻫﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﭘﺮ ﺯ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﮐﻨﻨﺪ

ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺧﻠﻖ
ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﺨﺮﻧﺪ
ﻭﺯ ﭘﯽ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻮ
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﻧﺪ.

ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺎﺵ ﻋﺰﯾﺰ
ﮔﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺲ ﻛﻦ
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﮔﻮﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻫﻲ ﺷِﻜﻮﻩ ﻛﻨﻲ

ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭼﺸﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﺍﺧﻢ ﺩﻟﺘﻨﮓِ ﺗﺮﺍ

ﻓﺮﺻﺘﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺻﺮﻑ
ﮔﻠﻪ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﺷﻮﺩ

ﺗﺎ ﺑﺠﻨﺒﻴﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﺗﻤﺎﻡ

ﺍﻳﻦ ﺷﺘﺎﺏ ﻋﻤﺮ ﺍﺳﺖ .
من و تو باورمان نیست که نیست .

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود