متن ترانه شیاد

نمی دانم چرا !! ولی بطور ناگهانی ترانه شیاد که بوسیله فروغ فرخزاد خوانده شده را زمزمه کردم گفتم بنویسم شاید کس یگری هم لذت ببرد

رنج و عذاب از من
شنگی و شاب از تو
خون جگر از من
موی خضاب از تو
آی شیاد میخوای بمونی تو
اما صبر که بره می دهم جزای تو

کار و تلاش از من
راحت و خواب از تو
کاسه خون از من
تنگ گلاب از تو
آی شیاد میخوای بمونی تو
اما صبر که بره می دهم جزای تو

سوز و گداز از من
عمر دراز از تو
لطف و صفا از من
رنگ و ریا از تو
آی شیاد میخوای بمونی تو
اما صبر که بره می دهم جزای تو

  • برباد رفته

دلیل غیبت دیروزم

عصر پنجشنبه که شد

آنفلوآنزا مرا هم گرفتار کرد

تا دیروز ظهر خوب بودم

لااقل راه می رفتم

صبح رفتم تا دست به قلم شود

ولی اقبال با من همراه نبود

اینترنتم قطع شد!!

بخاطر همین جمعه را ازدست دادم

نشد تا بنویسم

واسه همین امروز ناکوکم

پرم از حرف هائی که نمی دانم از کجا شروع کنم

زندگی زیباست

تبریز برف آمده

بیچاره زلزه زدگان

خدایا رحمی کن

  • برباد رفته

متن ترانه خالی

من
خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت
گیج و مبهوت بین بودن و نبودن

عشق
آخرین همسفر من
مثل تو منو رها کرد
حالا دستام موندن و تنهایی و من

ای دریغ از من که بیخود مثل تو گم شدم
گم شدم تو ظلمت تن
ای دریغ از تو که مثلِ عکس عشق
داد میزنی تو آینه من

آه
گریه‌مون هیچ
خنده‌مون هیچ
باخته و برنده‌مون هیچ
تنها آغوش تو موند
غیر از اون هیچ

ای
ای مثل من تک و تنها
دستمو بگیر که عمر رفت
همه چی تویی
زمین و آسمون هیچ

بی تو می میرم همه بود و نبود
بیا پر کن منو ای خورشید دل سرد

بی تو می میرم
مثل قلب چراغ
نور تو بودی
کی منو از تو جدا کرد

متاسفانه شاعرش را نمی شناسم!!!!

  • برباد رفته

تفاوت مابین حقیقت و واقعیت

دوستی دارم که همیشه برای من دلیل می اوردکه:

انچه تو میگوئی(( حقیقت)) است

اما (( واقعیت)) ان چیزی است که انجام میشود!!!

این موضوع دغدغه ذهنم بود تا زمانیکه دراینترنت پیگیر این دو واژه شدم

فکر میکنم واقعیت همان چیزی است که واقع میشود ، اتفاق می افتد

و حقیقت ان ایده ال و مدینه فاضله ی است که باید باشد

یعنی واقعیت ان چیزیست که واقع میشود ولو حق نباشد و با دلیل و مدرک به اثبات می رسد

با هر وسیله ای که بتوان با ان امری را ثابت کرد)

و حقیقت ان چیزیست که حق است و باید باشد

البته سخت نگیرید خودم هم نفهمیدم

ولی به نظرم مطلب جالبیست وارزش خواندن را داد

  • برباد رفته

حالا من عاقل و معقول هستم

اینروزها دیگر در برابر اتفاقات واکنش های مردم پسندانه تری دارم

حالا دیگر از نفهمی و یا بد فهمی دیگران عصبانی نمیشوم

حالا دیگر فقط ارام در دلم میگریم

اینروزها خیلی سنگین شده ام

دیگر حتی از سوء استفادهای دیگران نمی رنجم

تنها متاسفم که انسانیت تا این حد حقیر شده است

حالا دیگران میگویند عاقلتر شده ام

میگویند: گفته بودیم سن که بالا بیاورد

اینها ازسرش میپرد

درک میکند واقعیت و حقیقت فرق دارند

ببینید این ادم عوض شده

حالا فقط مینویسم

نوشتن شده بلوغ من

اینروزها کودک درونم بانوشتن ارضا میشود

اما هنوز هم همان دغدغه ها را دارم

  • برباد رفته

نوشتن را دوست دارم

وقتی می نویسم و به قول قدما قلم بدست می گیرم

دنیایم عوض میشود

شاد میشوم

کلمات فشار شدیدی را بر ذهنم وارد می کنند

انگار همه از هم سبقت می گیرندتا زودتر نوشته شوند

دلتنگ نوشته شدن هستند

قلم بی اذن من بر روی کاغذ می لغزد

و انگشتان دستم بی اختیار دکمه های صفحه کلید را فشار می دهند

باور کنید خودم هم مسخ دیدن این حالت میشوم

آرام آرام کلمات در کنار هم جملات را می سازند

و در یک چشم بر هم زدن ، متنی میشوندکه لااقل خودم دوستش دارم

لذت میبرم

از اینکه این همه کلمه و جمله و متن در ذهنم ساری و جاریست

دلشاد میشوم که میتوانم آنچنان که دوست دارم ، بنویسم

نوشتن بهانه ای شده تا عمق و ژرفای کلمات رابیشتر درک کنم

کلمه مقدس است

اما خیلی وقت ها کلمات به تنهائی ،کاربردی ندارند

این جمله هست که گاها معنای کلمه را هم عوض می کند

کاش روز ی برسد که به هر آنچه می نویسم

عمل هم بکنم

خدا جون متشکرم از این لطف بی بدیلت

نوشتن

نوشتن

نوشتن

بی همتا ترین عشق من

  • برباد رفته

اسطوره ای بنام علی دائی

همیشه توده جامعه و در اصل همان رعیت یا مردم امروزی

وقتی می دانند فریادشان را گوش شنوائی نیست

برای آنکه بتوانند حرف دلشان را بی پروا بیان کنند

و به گوش همه از جمله دولتمردانشان برسانند

با رفتارشان که امروزه به آن عکس العمل یا رفتار اجتماعی می گویند ، واکنش نشان می دهند.

زلزله که آمد ، غمی بزرگ دل همه ایرانیان را بدرد آورد

ایران و زلزله رفاقتی طولانی دارند

بدون تردید داغ زلزله در دل هر ایرانی وجود دارد

اما نکته اینجاست که پیش زمینه فکری مردم،

پر از سوء است از استفاده هائی که در طول تاریخ از موضوع زلزله زدگان و کمک رسانی به آنها اتفاق افتاده .

مردم وقتی از نان شبشان و یا درآمد ناچیزشان می زنند وهدیه می کنند

امید دارند که این برگ سبز و تحفه درویش به مستحقی برسد!!!

ولی وقتی تضادها و پارادوکس های موجود در کشور را می بینند

وقتی سوء مدیریت ها و سوء استفاده ها را می بینند

دست و دلشان می لرزد!!!

مگر این ملت در طول چندین دهه گذشته ، کم کمک کرده؟

کم ایثار کرده؟

مگر هر جا پای انسانیت در میان بوده ، ایرانی ها نبوده اند؟

ترس مردم از محل توزیع هدایای اندک ولی پر از روح و مهر شان است

به همین خاطر می بینیم وقتی علی دائی شماره حسابی اعلان میکند

چندین میلیارد تومان پول می دهند

در حالیکه یک برنامه تلویزیونی روزانه ، با ساعتها تبلیغ و شوهای تلویزیونی

هنوز فاصله جندین میلیاردی با واریزی مردم به حساب علی دائی دارد!!

می دانید جرا؟

سادست

چون مردم به علی دائی باور دارند

اورا می شناسند

از سبک وسیاق و گفتمان و اعمالش ، لذت می برند

دائی برای هموطنان زلزله زده فعلی

همان کاری را کرد که بزرگ مرد و پهلوان همیشگی ایران غلامرضا تختی در زلزله بوئین زهرا انجام داد

بی شک ایراداتی هم به علی دائی وارد است

او هم یک انسان است

اما من گمان دارم برآیند خوبی های علی دائی، با تفاوت قابل توجهی از بدی هایش مجلوتر است.

به همان اندازه تفاوت حساب او و برنامه تلویزیونی!!!

کاش بجای ساخت تندیس بعد از فوت بزرگان کشورمان

برای یکبار هم که شده، تندیس علی دائی را تا زنده و سالم وگردن کلفت هست، می ساختند.

البته بعید می دانم

حاکمان ظلم و زور از اسطوره شدن افراد می ترسند

می ترسند مردم با اسطوره هایشان، بساط حکومتشان را برچینند!!

اما شاید دولتمردان ما جزء این دسته نباشند

شاید

  • برباد رفته

آسمان تورا سوگند می دهم

ابرهای پر بارانت را به جاهای دیگر ببر

سرمای جان سوزت را به شهر من بیاور

بادهای نفس گیرت رابر کویر بدم

آسمان تورا سوگند می دهم:

هم وطن من تنهاست

بی سرپناست بی یاور است

غم از دست دادن یار و عزیزان یک طرف

و غم تنهائی و بی کسی و بی سرپناهی هم یک طرف

آنها همه چیزشان را باخته اند

آنها ماتم زده مانده اند میان ماندن ورفتن

آرزو می کنند کاش رفته بودند و این ماتم را نمی دیند

اما جبر زمانه همین است

حالا محکوم هستند به زندگی

به زندگی دوباره

اما فقط با خاطره

اسمان هم وطنان من آنقدر تنهایند

که در طوفان بازی سیاستمداران بازیگر

فقط نقش سیاهی لشکر رادارند

چه کسانی که به اسم کمک به زلزله زدگان

به نان و نوائی رسیدند ا سم ورسمی بر هم زدند

آسمان تو این ها نبین

آسمان به همه مقدسات سوگند

عقد هایت را بر سر من خالی کن

من طاقتش را دارم

ولی تاب دیدن لرزیدن هموطنم در سرما را ندارم

آسمان کمی مرحمت کن

لطفا

  • برباد رفته

یک صبح دلپذیر پائیز

امروز هم یک روز زیباست

یک صبح پنجشنبه پائیزی

دل اسمان شهرم تنگ است و ابرها همه جارا پر کرده اند

من که فقط زیبائی می بینم

خناکی دلپذیر صبح پائیزی را میتوان به راحتی و باتمام وجود لمس کنی

وقتی هوا به پوستت می خورد

حسی غریب همه وجودت را می گیرد

از خناکا و سردی هوا، می لرزی

اما این لرزش را دوست می داری

و خودت رادوباره در معرض هوا قرار می دهی

خورشید پیس از روزهای متمادی کار و تلاش و تابیدن بی وقفه

امروز را استعلاجی گرفته و در منزل مانده تا استراحت کند،شاید تبش بهتر شود

شاید هم فریاد پر طنین و گریه زیبای باران را شاهد باشیم

آسمان محتاج سخاوت تو هستیم

  • برباد رفته

خاطراتی از زندگی( کارگاه و کار و کارافرینی)

دقیقا چهار سال پیش ، با نیت خیر خواهی

و البته با سادگی هرچه تمامتر با کسی که می شناختمش

شریک شدیم تا کسب و کاری راه بیندازیم

به همه مقدسات سوگند من هدفم خیرخواهانه بوده وهست

اما بر من ان گذشت که شرمم میشود بیان کنم

اولین شریکم  در مسیر کار و ماه اول مشخص شد کاری بلدد نیست

یک استاد کار ماهر گرفتیم

در ادامه  برادرانش را که جزء اقوامم بودند به کارگاه اضافه کرد

هر روز بحث بود و جدل

هیچ یک اهل کار کردن نبودند

همه میخواستند مدیر  باشند وپول پارو کنند

فقط شش ماه طول کشد تا شریک اولم

که میخواست بدهی های کهنه اش  را که  از قبل مانده بود را صاف کند

مقداری از وسایل  و ابزارالات کارگاه را هم که خریده بودیم

همه را برداشت و با خود برد

مقداری از مطالبات کارگاه را هم تا ما بفهمیم

دریافت کرد و در اصل برداشت یا دزدید

به بهانه اینکه ایشان فکر و ایده ایجاد کارگاه را داده بودند

بماندد که پول از من بود

و در نهایت  من شدم ادم بده

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود