4 - خاطراتی از زندگی( جنگ و جبهه)

در پرتوی نور منورهای موجود در آسمان ، که حداقل باعث می شد محیط اطرافم را ببینم و صدای تیراندازی ،به جزیره

نزدیک میشدیم . گلوله های رسام ، واژه ای است آشنا برای اهل جنگ و مبارزه!!

دردل شب ، شما نوری را می بنید که ناشی از حرکت گلوله تفنگ است و نا خودآگاه ، سرت را پائین می گیری

این تاثیر روانی گلوله های رسام است نور قرمز رنگ گلوله های رسامی که از سمت جزیره شلیک می شد

به همراه صداری شلیک آرپیچی

صدای جریان تند رودخانه

صدای فریاد به زبان فارسی و عربی

صدای قایق ها

صدای ناله انسان هائی زخمی

تاریکی شب

نور فسفری منورها

همه دست به دست هم داده بودند و  صحنه غریبی را ایجاد کرده بودند

قایق به بیست متری جزیره رسیده بود

قایقران گفت : بپرید داخل آب ، سیم های خاردار و تله های انفجاری امکان نزدیک تر شدن را نمی دهد

فقط همین کم بود

با لباس پریدیم داخل آب

بقیه چون قد بلندتری داشتند کمتر خیس شدند

ولی من تا گلو داخل آب بودم

زیر پایم زمین سفت نبود

همه چیز لغزنده بود و ترسناک

پس از چند دقیقه آب پیمائی

بالاخره دستم را به دیواره سنگرهائی که عرقی ها ساخته بودند ، گرفتم

و وارد خاک عراق شدم

اینجا خارج من بود

خیس و نمناک

با کوله پشتی و تفتگ کلاشینکف

کلاه آهنی بر سر

کمربندی بزرگ(فانوسقه) بر کمر

ماسک شیمیائی بر کمر

من رزمنده بودم!!!!

  • برباد رفته

سیگار

افتخاری نیست اینکه بگویم من سیگار می کشم

ولی متاسفانه چند سالیست که با سیگار حال میکنم!!!

به نظرم زشت ترین ، بدترین و بی فایده ترین عادت دنیا ، همین سیگار کشیدن است!!!

این روزها آنقدر بر روی اعصاب من هستند ، که  نگو ونپرس

می پرسند که چرا من سیگار می کشم؟!!!

خوب !! من هم یکی مثل بقیه!1

چرا باید روی من این قدر حساسیت باشد!!

می گویند از من انتظار نداشتند!!

می گویند سیگار کشیدن من ، همه را از تحصیل کرده ها ، بیزار کرده!!!

نظرشان را  درباره  کسانیکه مدرک دانشگاهی دارند ، عوض کرده است!!

می گویند پشت سرم حرف های زیادی می زنند!!

اینکه چون سیگاری است پس حتما معتاد هم هست!!

جالب شده این ماجرای سیگار کشیدن من!!

سریال ادامه دارد...........

  • برباد رفته

3- خاطراتی از زندگی( جنگ و جبهه)

خناکی سحر گاهان بود که سوار قایق موتوری شدیم و از پشت کشتی ای که نزدیکی های اسکله خرمشهر منهدم شده بود خارج شدیم اولین صحنه وحشتناکی که دیدم

شلیک منور بود و یک تیربارچی که داشت از بالای کشتی به سمت دشمن ، تیراندازی می کرد

هشت نفر سوار قایق شده بودیم

بالطبع من از هم کم سن وسال تر و کوچک تر بودم

با توجه به وحشتی که از آب رودخانه اروند داشتم، ناخودآگاه چشمم به آب رودخانه افتاد

سرعت زیادی داشت و برای من که کویری هستم، رعب آور بود!!!

شنیده بودم بوی خون کوسه ماهی های خلیج فارس را هم به رودخانه کشانده بود

البته بعید بود در داخل این همه تیر و آتش ، سر و صدا و فریاد ، حیوانی شهامت روی آب امدن را داشته باشد

اما بعدها شنیده بسیاری از بچه های ما ، بوسیله کوسه ها ، تهدید شده بودند!!

فکرش هم آزار دهنده است

زخمی باشی

داخل آب هم افتاده باشی

حالا باید با کوسه ماهی هم مبارزه کنی

عجب اوضاعی!!!

قایق به سرعت در تلاطم رودخانه اروند با صدای آزار دهنده اش راه می پیمود

از هیچ کس صدائی شنیده نمی شد

همه داشتند زمزمه می کردند

برخی ذکر می گفتند

برخی شهادتین می خوانند

و من گیج و مبهوت به ساحل جزیره نگاه می کردم

  • برباد رفته

2 - خاطراتی از زندگی( جنگ و جبهه)

اگرخواسته باشم دقیق بگویم چهارده سال و پنج ماهه بودم که برای اولین بار به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شدم

تصویر خیلی روشنی از نحوه و زمان اعزامم ندارم

ولی به یاد دارم که در منطقه شوشتر ، پادگان آمورشی ما بود و مدتها تمرین و تمرین داشتیم

از دودیدنهای صبحگاهی و آموزش سلاح شناسی

تا مانورهای چند روزه و تمرین قایقرانی پاروزنی در رودخانه شوشتر

برای یک نوجوان چهارده پانزده ساله ، دوره بسیار سختی بود

پرفشار و پر استرس

مخصوصا اگر در نظر داشته باشیم که کف پاهای من سوپر صاف است

و حالا عوارض آن فشارهای بدنی و همچنین فشار تمریناتی که برای فوتبال انجام داده ام

دارد خود را نشان می دهد

واریس

کمر درد و غیرو

همه یادگارهای من هستند از روزهای گذشته

قرار بود ما بعنوان عملیات ایذائی به جزایر ام الرسساس و امالبابی که دقیقا روبروی خرمشهر هستند حمله کنیم

یک چند روز را هم در خرمشهر ویران گذراندیم

شهری که علائم روزهای با شکوهی را بر چهره داشت

آن موقع بدل شده بود به ویرانه ای خراب

شب هنگام به زیر اسکله خرمشهر رفتیم

و با تحمل فشار ناشی از جزر  و مد آب که مارا تا زیر سقف اسکله فشار می داد

با قایق های موتوری به جزایر رفتیم

  • برباد رفته

غم نامه من

انگارهمین دیروز بود که در کوچه پس کوچه های خاکی روستا؛هراسان میدویم

پراز وحشت پسربچه ای رویا پرداز

که قدری هم بچه ننه بود و لوس

همیشه میدانستم بادیگران فرق دارم

نه در سمت پیشرفت و نبوغ

بلکه درسمت حقارت و کم روئی

همواره بر پشتم سوار شدند ودر نهایت من متهم بودم

  • برباد رفته

تسکین با شعر((وطنم ای شکوه پا برجا))

با توجه به حس و حال امروزم که ناشی از تماشای فیلم (یتیم خانه ایران) می باشد
بهترین تسکین دهنده درد و حال من شعر زیبای ((وطنم ای شکوه پا برجا)) (احتمالا شاعر آن دکتر افشین یداللهی ) بود

وطنم ای شکوه پابرجا

در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار

زخمی سربلند بحرانها

ایستادی به جنگ رودررو

خنجر از پشت میزند دشمن

گویی از ما و در نهان برما

وطنم پشت حیله را بشکن

وطنم ای شکوه پابرجا

در دل التهاب دورانها

رگت امروز تشنه ی عشق است

دل رنجیده خون نمیخواهد

دل تو تا ابد برای تپش

غیر از عشق و جنون نمیخواهد

شرم بر من اگر حریم تو

پیش چشمان من شکسته شود

وای برمن اگر ببینم چشم

رو به رویای عشق بسته شود

وطنم ای شکوه پابرجا

در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار

زخمی سربلند بحرانها

از تب سرد موجهای خزر

تا خلیجی که فارس بوده و است

می شود با تو دل به دریا زد

می شود با تو دل به دنیا بست

 

  • برباد رفته

درباره فیلم یتیم خانه ایران(هلوکاست ایران)

فرصتی دست داد تا بتوانم فیلم (((یتیم خانه ایران ))) به کارگردانی آقای ابوالقاسم طالبی و تهیه کنندگی محمدرضا تخت کشیان را ببینم

فیلمی پر از درد

پر از غصه

پر از ماتم

نه ، نه فکر نکنید فیلم چنین است

وقتی می بینی چگونه سرنوشت ملت مظلوم ایران پشت دره های بسته و در قبال بده بستن های آدم هائی منفعت طلب رقم میخورد

غم وغصه تمام وجودت را پر می کند

دردت می گیرد

بغض می کنی

اینکه 4 و یا 9 میلیون هم وطن من ، نه ، بلکه انسان بخاطر منافع یک عده ای جان می بازند، اندوهناک است

می بینی چگونه مردم از گرسنگی می میرند

از وبا می میرند

این واقعه را من نشنیده بودم

ولی ظاهرا در زمان حال جمعی به آن هلوکاست ایران می گویند

و پشت پرده بده و بستان می شود

فط بخاطر مشتی پول

بی کفایتی و بی لیاقتی حاکمان ایران و سیاست بازی دولتی سلطه طلب ، کرور کرور مردم را به کام مرگ می برد

بغض کردم

گریه کردم

نالیدم

و اشک ریختم

بیچاره مردم من

بیچاره ایران من!!!!!

  • برباد رفته

متن شعر : آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

شعری زیبا از آقای فاضل نظری

از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند

پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانیت کنند

یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ایست که قربانی‌ات کنند

"فاضل نظری"

  • برباد رفته

1 - خاطراتی از زندگی

امروز هم روز دیگری است

امروز ، دیروز فرداست

و فردای دیروز

امروز آمده است، با همه بد ذهنی های من

شروع شده ، بی هیچ کم وکاستی

این من هستم که امروزم را می سازم

گرچه راحت نمی توانم ذهنم را پاک کنم و مثل همیشه درگیر فکر وحشت آور هستم، اما امروز هم هست

رفتاری که هیچوقت من نمی پذیرم

همه گونه رفتار و کردار زننده ای برای آنکه اثابات کند بزرگ هست

از اهانت و توهین بگیر تا افترا و پشت سر حرف زدن

همه کار کرد که ثابت کند خیلی مدرن هست

اما فراموش کرده که چقدر از حقارت لبریز است

بی شرم و بی شرف

رفتاری پرخاشگرانه

این قدر غرور و خود باوری حماقت بار هم نوبر است

توجیه پشت  توجیه

برای اثابت عقاید احمقانه و بی بند و بار ذهنی معیوب و بیمار، باگذشته ای اسفناک که از آن می گریزد

لعنت بر تو

  • برباد رفته

احساس حقارت در مقابل عظمت عالم هستی

وقتی به جهان آفرینش نگاه می کنیم

درک وفهم آن برایم بسیار سخت و دشواراست

چرا که من هم همانند هم عصران د.ره سیاتیسم(علم پرستی) هرآنچه با دلایل علمی قابل سنجش باشد را می پذیرم

و درک همه عالم برای ذهن کوچک من ، خیلی خیلی دشوار است

آنچه در حال حاضر توانسته اند با جدیدترین امکانات موجود از وسعت عالم هستی ، محاسبه کنند وسعت چهار میلیارد سال نوری آن است

من که درک نمی کنم

نور در یک ثانیه  299/792/458 متر را طی می کند

حال اگر بخواهیم کحاسبه کنیم(که نمی خواهیم)باید چهار میلیرد سال را به ثانیه تبدیل کرده در این عدد ضرب کنیم

عجب وسعتی خواهد شد

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود