سینوهه(پزشک فرعون) کتابی برای همه

دیشب خواندن کتاب سینوهه (پزشک فرعون)تمام شد!!

کتابی تاریخی که در گذز ایام اتفاقات و رویدادهای دوره ای از مصر باستان را نشان می دهد

حدودا 1350 سال قبل از میلاد حضرت مسیح

نکته عجیب این کتاب برای من

تشابه افکار من با سینوهه هست!!

نه اینکه من خاص هستم

نه

او انسانی بزرگ بوده که حدود سه هزار سال پیش

و در عصری که مردم اهل تفکر ، مطالعه و تفسیر نبودند

فکر می کرده

و بسیاری از مواردی که بیان کرده

در طول تاریخ بشریت نمود خواهد داشت

مثلا گفته : (( زر ، شراب و زن )) سه عامل فساد انسان در طول تاریخ  هستند!

و من برداشتم این است که پول فساد می آورد

شراب بخاطر ، مستی و بیهوشی ، فساد خیز است

و شهوت هم که مرد و زن نمی شناسد!!

و اگر انسانی خوی حیوانی خود را پیشه ساخت، خیلی سخت است که به مسیر حقیقت باز گردد

سینوهه کتابی است که به نظرم خواندنش برای همه مردم لازم است

  • برباد رفته

تغییر در دستورات بخاطرنور چشمی

وقتی می بینی مدیر ارشدت ؛ عادل نیست

وقتی در رفتار وکردار و صحبتهایشان ، دورنگی ودورغ را می بینی

دیگر پذیرش سایر حرف های او سخت میشود ودشوار

دوسال گذشته ، همواره جدالی سنگین مابین من و ایشان بود

من تفسیر دو دستورالعمل را توضیح می دادم

و ایشان مدعی بودند ، این دو ، تفسیر واحدی دارند

و برای هردوسته ای که مشمول مفاد دستورالعمل میشوند

باید یکسان عمل کرد!!

اما امروز مرا صدا زدند و گفتند که این دو دستورالعمل متفاوت هستند

با هم فرق دارند

و باید برای مشمولین این دوبخشنامه ، تفاوت قائل شویم!

تا عدالت برقرار شود!!

و ظلمی حادث نگردد!!

من شوکه شدم

نتوانستم درک کنم!!

تا دیروز حرف از نوع دیگری بود و فرق داشت

اما امروز چون یکی از سوگلی های آنها مشمول میشود

تفسیر قانون تغییر کرده است

شگفتا!!!

آن همه تدین و تشرح ، با یک سوگلی بر باد رفت!!

جالب آنکه معتقدند من نمی گفتم

حاشا و کلا

خدایا خسته شدم

خدایا مانده ام

چگونه تحمل کنم!!

زبانم را عوض کن

درکم را بالا ببر

و از اینجا ببرم

آمین

  • برباد رفته

جستجوئی برای سر

یادم هست ، در زمان جنگ مابین ایران وعراق

جنوب که بودیم

سنگر ما در محل بسیار خطرناکی قرار داشت

و هرروز یک و یا چند تن از افراد یا زخمی می شدند ، یا شهید!!

محمد دوطبقه(محمد دهقانی)می گقت:

اینجا خیلی شلوغ و درهم و برهم است!!

مواظب خودتان باشید ، شاید صبح که بیدار شدید باید دنبال بدنتان بگردید!!

و همه می خندیدیم

اما چند روز بعد

صبح که بیدار شدیم ، نتوانستیم سر محمد دو طبقه را پیدا کنیم!!!

سرش را برده بودند

و ما تنش را پیدا کردیم

و سرش دنبال تنش می گشت!!

  • برباد رفته

شلواری برای مدرسه

روز اول مهر ماه بود

و پسرک دهاتی ، برای اولین بار بود که به مدرسه می رفت

خانواده اش کارگر بودند

و پدرش با کار در معدن، برای خانواده اش نان آوری میکرد

و مادرش قالی باف بود

اول مهرماه بود

و مادرش برای او شلوار جدیدی دوخته بود

مقل همه بچه ها شاد و خندان به مدرسه رفت

اما وقتی بر می گشت ، سرخورده بود

مسخره اش کرده بودند

به شلوارش خندیدند

شلوارش ، شلوار کوتاه شده و قدیمی پدرش بود

و این دستاویز بچه های مدرسه شده بود

و چقدر تحمل این موضوع سخت بود!!!!

  • برباد رفته

متن ترانه زیبای گلایه

برای گفتن من شعر هم به گِل مانده

نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده

صدا،که مرهم فریاد بودزخمِ مرا

به پیش درد عظیم دلم خجل مانده

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست

گر هم گله ای هست،دگر حوصله ای نیست

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم

هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست

دیری ست که از خانه خرابان جهانم

بر سقفِ فروریخته ام چلچله ای نیست

در حسرت دیدار تو آواره ترینم

هرچند که تا منزل تو فاصله ای نیست

رو به روی تو کی ام من؟یه اسیر سرسپرده

چهره ی تکیده ای که تو غبار آینه مرده

من برای تو چی هستم؟کوه تنهای تحمل

بین ما پل عذابه،من خسته،پایه ی پُل

ای که نزدیکی مث من به من،اما خیلی دوری

خوب نگام کن تا ببینی چهره ی درد و صبوری

کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم

از تو بیش از همه دنیا،از خودم،بیش از تو خستم

ببین که خستم،غرور سنگم،اما شکستم

کاشکی از عصای دستم یا که از پشت شکستم

تو بخونی،تو بدونی از خودم بیش از تو خستم

ببین که خستم تنها غروره عصای دستم

از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم

نه صبورم و نه عاشق من تجسم عذابم

تو سراپا بی خیالی من همه تحمل درد

تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستمو تا کرد

زیر بار با تو بودن یه ستون نیمه جونم

این که اسمش زندگی نیست جون به لبهام می رسونم

هیچی جز شعر شکستن قصه ی فردای من نیست

این ترانه ی زواله این صدا صدای من نیست

ببین که خستم

تنها غروره عصای دستم

کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم

از تو بیش از همه دنیا،از خودم،بیش از تو خستم

ببین که خستم،تنها غروره عصای دستم

از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم 

نه صبورم و نه عاشق من تجسم عذابم

تو سراپا بی خیالی من همه تحمل درد

تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستمو تا کرد

  • برباد رفته

فرار بزرگ من

پائیز که نه،انتهای تابستان که فرا می رسد

حال و هوای من خراب میشود!!

دلم بد جوری بی تابی میکند

این روزها برای من یاد آور مهاجرت است!!

روستائی که باشی ، درک می کنی چه می گویم!!

انتهای تابستان ، فصل کوچ است!!

همه می روند

از پرندگان بگیر تا آدم ها

آنها که میروند

دلشادند از اینکه خراب آبادی را پشت سر می گذارند

می روند تا در جائی دیگر دنبال رویاهایشان بگردند

شهری دیگر

مکانی دیگر

و انها که می مانند

به امید فرا رسیدن روز کوچ خودشان

خودرا به کوچه غلی چپ می زنند

ولی من دلم می گیر د

من هم کوچ کرده ام

ولی دلم برای روستائی که رو به زوال است می گیرد

دلم درد می گیرد وقتی مردان و زنان سالخورده را می بینم که با چشم های تنگ شده اشان

جاده را نگاه می کنند

و من می ترسم والدینم این غم بزرگ را در دل داشته باشند

وسعم نمی رسد بیرمشان پیش خودم

اصلا انها هم نمی ایند

ولی این درد را سالهاست که تحمل میکنم

بر دوش می کشم

و از این روزهای زیبا و پر از رنگ

فرار میکنم

  • برباد رفته

چقدر دلم برای خودم میسوزد

دلتنگ سادگی های خودم هستم!!

هنوزم که هنوز است ، مثل بچه ها هستم

کودک درونم بسیار فعال است

هنوز خیلی دیر متوجه میشوم که منافعم در خطر است!!

هنوز اصلا نمی فهمم که چه کسی دروغ می گوید

هنوز درک نمی کنم باید باج بدهم تا باشم

هنوز نمی فهمم اگر یک نقطه ضعف داشته باشی

ولو آن کار اشتباه ، سیگار کشیدن باشد

باز باید امتیاز بدهی تا همین نقطه ضعفت را پتک نکنند و برسرت نزنند

هنوز خودم را کودکی می بینم که عصر جمعه در فصل پائیز

مجبور هستم گوسفندانم را در انتهای روستا بچرانم

و من می ترسم

از تاریکی شب که هر لحظه بیشتر میشود

از صدای اذانی که از دور دست به گوش می رسد

از صدای پای بادی که از دور دست به گوشم می رسد

و من گمان می کنم که گرگی ، سگی و یا یک سگ گرگی در راه آمدن است

تا مرا بدرد و گوسفندانم را بخورد

من چقدر می ترسم

هنوز هم این ترس با من است

سالهاست که گذشته و من هنوز می ترسم

چقدر کودکیم زیبا بود

همیشه ساده بودم

همیشه پشت پرده را نمی فهمیدم

همیشه درکم از اوضاع ، مشکل داشت

همیشه چند سال بعد ، تازه معنای کلمات و جملات و اتفاقات را درک میکردم

هنوزم هم همانگونه هستم

دلم برای خودم میسوزد

چقدر ساده بودن زشت است

چقدر ساده اندیشی نازیباست

چقدر درکم کم است

چقدر دلم برای خودم میسوزد

  • برباد رفته

بیسوادی در عصر حاضر

عمر زندگی انسان بر روی زمین ، در طولانی ترین مدت در نظر گرفته شده

هیجده هزار سال است

این مدت در برابر عمر زمین و عالم هستی ، عدد کوچکی است

ولی در برابر عمر حداکثر صد ساله انسان امروزی

عدد بزرگی است!!!

اما انسان از روزی که مجبور شد به دلیل نیازهای خودش

اجتماعی شود و با جمع زندگی کند

طبقه بندی شد

همیشه بودند آدم هائی که زرنگتر بودند

شاید هم با هوش تر بودند

و از کار کرد دیگران ، بهره بردند

و این شد اختلاف طبقاتی!!

جمعی پول دار شدند و شدند حاکم!!

و جمعی فقیر شدند و شدند رعیت!!

نظام ارباب و رعیتی از آغازین روزهای ایجاد جوامع بشری ، درست شد

و همیشه انسان های طبقه پائین تر برای رسیدن به مراتب بالاتر ، جنگیده اند

گاهی با شمشیر

و گاهی با قلم

روزگاری سواد خواندن و نوشتن ، عامل اصلی طبقه بندی انسانها بود

بعدها حاکمان متوجه شدند که دانستن ، مردم را از اطاعت آنها دور می کند

مدتی جنگیدند که مردم با سواد نشوند

اما نشد و حالا همه با سواد شدند

حالا نظام ارباب و رعیتی بر اساس سواد داشتن ویا نداشتن دسته بندی نمی شود

حالا حاکمان آنچه را خود بخواهند به اطلاع مردم می رسانند

و رعیت قدیمی و عامه فعلی، دلخوشند که باسوادند

افسوس که بلد نیستیم مطالعه کنیم و بفهمیم

  • برباد رفته

دنیای هزار رنگ ، بازی پیشه

هنوز نتوانستم درک کنم که چرا حکومت ها بدین گونه هستند و بوده ا ند؟

اینکه در طول تاریخ حاکمان از همه گونه دست آویزی برای ادامه دادن به عمر حکومتشان استفاده کرده اند،

امری بدیهی و پیش پا افتاده است

همه جوره دوز و کلک را سوار کرده اند تا چند صبائی بیشتر بر اریکه قدرت تکیه داشته باشند

و یا حاکمیت را در خانواده خودشان مورثی کنند

از سوء استفاده از دین و مذهب و خدا ، گرفته

تا همه نوع فساد و تقلب و فریبکاری

تا انجا که حتی برای آنکه پسری در خانواده پادشاه متولد شود

نسل کشی کرده اند

دختران را به جای پسران جا زده اند

پسران زنان دیگر شاه را کشته اند

در رودخانه انداخته اند

تا همخوابی با دیگران برای پسر داشتن!!

باور کنیم که همه ملت ها از زنا زادگی بیزارند

اما بودند پادشاهان ، حکمرانان و امپراتورانی که زنا زاده بودند

عجب دنیای هزار رنگی است

  • برباد رفته

اسطوره امروزی ایران کیست؟

درباره ارسطو سازی ملت ها ، گفته میشود:

وقتی قومی ویا ملتی ، احساس حقارت میکند و بوسیله قوم ویا ملت دیگری تحقیر میشود

آنگاه اندیشمندان ومتفکران آن قوم تحقیر شده

دست به ساخت اسطوره می زنند

انسانی که با بیان امروزی ، سوپرمن است

ابرمرد است

فراتر از انسان است!!!

درایران رستم را ساختند

چون قوم مغول ملت پارس را تحقیر کردند!!!

در رم سزار را ساختند

در مصر فراعنه را

در انگلستان شاه آرتور

تقریبا همه مثل هم هستند

البته ناگفته نماند ، در هر سرزمینی ، بسته به فرهنگ و رسم ورسوم آن منطقه

و همچنین فرهنگ غالب در زمان ساخت ارسطوره

یک نفر می آید

پرقدرت و پرتوان

حالا ایران قرن هاست که تحقیر می شود!!!

ما تقریبا بعد از حکومت صفویان، رو به افول گذاشتیم

و هر روز بیشتر از روز پیش ، تحقیر شدیم

ملتی که خودرا سرمدار انسانیت و پیشرفت و عدالت می داند

و الحق و انصاف همین طور هم هست!!!

حالا گرفتار نخوت و بدبختی است

راستی

ارسطوره امروز ی ایران چه کسی خواهد بود؟!!!

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود