۱۷۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

فقط یک زن می تواند

چرند است...

این که مى گویند اگر دل زنى شکست،دیگر نمى تواند مردى را دوست داشته باشد...

دلش که شکست؛

بلند مى شود،

لباس هایش را مى تکاند،

گردنبند انار و فیروزه اش را مى اندازد گردنش...

تکه هاى شکسته ى دلش را مى چسباند به هم...

و دوباره...

"تمام قد"...

شروع مى کند دوست داشتن همان مرد را....

اصلا زن،جنسش همین است...

مخلوطى از:

خاک...

انار...

فیروزه....

و دوست داشتن هاى بى انتها....

زن

تنها یک زن

  • برباد رفته

بچه که بودیم.....

بچه که بودیم باباهایمان همه پیکان داشتند یا هیلمن

خانه هایمان یکی یک خط تلفن ثابت داشت ، تازه اگر داشت 

تلویزیونها هنوز بزرگ نشده بودند و مسابقهء اینچ بیشتر ، راه نیفتاده بود ...

تردمیل و جکوزی و ساید بای ساید و سولاردوم و امثالهم هنوز متولد نشده بودند 

نه اینکه اینها بد باشند ها ،

نه ... رفاه همیشه خوب است ولی اینطوری کم کم فاصله ها زیاد شد خیلی ، از متر و کیلومتر گذشت ، سال نوری شد ..

حالا هی کار میکنیم هی پول می دهیم تفاوت می خریم ، نه با هدف رفاه ، در واقع فاصله می خریم ، مسابقه می دهیم .

قدیم زندگی یک پیاده رَوی مفرح جمعی بود ، حالا اما ده هزار متر با مانع است ... بدو رفیق بدو

  • برباد رفته

بمان ونرنجان

زمان کمک می کند به رنجهایت عادت کنی،

زمان کمک می کند صبور باشی

زمان ثابت میکند که برای چه کسانی ارزش واقعی داشته ای و چه کسانی ماندند با تو

اگر چه بارها رنجاندی و رنجاندند...

در این عصر یخبندان و زمانه ی مصلحت ها و منفعت ها و کسالت ها و بی حوصلگی ها ،

اگر کسی در کنارت ماند، فرشته ای ست که از سوی خداوند برای آرامشت آمده است.

اگر بود، اگر داشتید، روی چشمانتان نگهش دارید.

روزگار روزگارِ رفتن است و نماندن...!!

پس تو سعی کن بمانی و نرنجانی

متفاوت باش؛

بمان و نرنجان...

  • برباد رفته

پاسخ امام حسین(ع) به مردم کوفه

برخى گویند:

نامه کوفیان به وسیله عبد الله بن مسمع همدانى و عبد الله بن وال براى امام فرستاده و به آن دو دستور دادند،

نامه را با سرعت به آن حضرت برسانند.

پس آن دو با شتاب برفتند تا در دهم ماه رمضان به مکه وارد شدند و نامه را به امام تسلیم کردند،

مردم کوفه دو روز پس از فرستادن نامه مزبور،

قیس بن مسهر صیداوى

عبد الرحمن بن عبد الله بن شداد ارحبى

و عمارة بن عبد الله سلولى

را همراه با صد و پنجاه نامه که هر یک از آنها امضاى یک یا دو یا چهار نفر را داشت نزد امام (ع) روانه ساختند.

هر چند که امام (ع) به هیچ یک از آنان پاسخ ندادند و سکوت کردند،

اما همچنان نامه‏ هاى بسیارى براى او ارسال مى‏شد،

و در یک روز ششصد نامه به دست آن حضرت رسید،

و این امر همچنان ادامه داشت تا آنجا که جمع نامه‏ هاى وارده به دوازده هزار مى‏رسد.

سپس دو روز دیگر سپرى شد.

هانى بن هانى سبیعى و سعید بن عبد الله حنفى را که آخرین فرستادگان کوفیان بودند

روانه مکه ساختند و نامه‏ اى به وسیله آن دو به این شرح براى امام ارسال داشتند:

بسم الله الرحمن الرحیم:

نامه‏ اى است به حسین بن على (ع) از جانب شیعیان آن حضرت از مؤمنین و مسلمین.

اما بعد، اى امام

هر چه زودتر به نزد ما بیایید که مردم در انتظار شمایند

و اندیشه‏ اى جز تو ندارند.

پس با شتاب، و باز هم با شتاب به سوى کوفه حرکت کنید، با شتاب، با شتاب، والسلام.

همچنین

شبث بن ربعى تمیمى

حجار بن ابجر عجلى

یزید بن حارث بن یزید بن رویم شیبانى

عزرة بن قیس احمسى

عمرو بن حجاج زبیدى 

محمد بن عطارد بن حاجب بن زراره تمیمى

نامه‏ اى نوشتند و با همان گروه براى آن حضرت ارسال داشتند بدین مضمون:

پس از حمد و سپاس به درگاه خداوندى،

باغها سرسبز و میوه‏ها رسیده ‏اند.

پس هرگاه مایل باشید به سوى ما بیایید که لشگر بسیار و مجهز جهت یارى شما آماده‏ اند،

سلام و رحمت خداوند و برکات او بر شما و بر پدر بزرگوارت باد.

در روایت دیگر چنین آمده است که اهالى کوفه در نامه‏ هاى خود که به آن حضرت ارسال داشتند یادآور شده بودند:

صد هزار شمشیر نزد ما آماده است، پس بى‏درنگ به سوى کوفه حرکت کنید .

فرستادگان مردم کوفه یکى پس از دیگرى نزد آن حضرت گرد آمدند.

امام حسین (ع) از هانى و سعید اخبارى را جویا شدند و گفتند: به وسیله چه کسانى نامه شما نوشته شده است؟

آن دو گفتند: اى فرزند رسول خدا، کسانى که این نامه را ارسال داشته‏ اند عبارتند از:

شبث بن ربعى

حجار بن ابجر

یزید بن حارث بن یزید بن رویم

عزرة بن قیس، عمرو بن حجاج

محمد بن عمیر بن عطارد.

(هر چند که این عده از افراد مشهور کوفه بودند،

اما هیچ یک به عهد خود وفا نکردند و بر خلاف وعده‏ هاى خود بر علیه آن حضرت قیام کردند و با امام ع جنگیدند).

سپس امام حسین (ع) از جاى خود برخاست

و بین رکن و مقام دو رکعت نماز به جاى آورد و از خداى در این مورد طلب خیر کرد.

سرانجام نامه‏ اى به وسیله هانى بن هانى و سعید بن عبد الله براى اهالى کوفه فرستادند.

مضمون نامه چنین بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

نامه ‏اى است از حسین بن على ع به گروه بسیار مؤمنین و مسلمین

اما بعد

نامه‏ هاى شما را آخرین فرستادگان شما یعنى هانى و سعید براى من آوردند.

آنچه که براى من شرح داده و یادآور شده ‏اید دریافتم.

سخن اکثریت شما این بود که:

براى ما امام و پیشوایى نیست و گفته ‏اید که به سوى شما حرکت کنم،

و به این وسیله خداوند ما را بر حق و هدایت گرد آورد،

و من هم اکنون برادر و پسر عمو و کسى که در خاندانم مورد اطمینان بوده،

یعنى مسلم بن عقیل را به سوى شما گسیل مى‏دارم.

چنانچه وى در گزارش خود اطلاع دهد

که اکثریت مردم و افراد آگاه و صاحب نظر بر آنچه که در نامه ‏هاى شما آمده و فرستادگان شما گفته ‏اندمطابق باشد،

انشاء الله تعالى به زودى به نزد شما خواهم آمد.

به جان خودم سوگند،

امام و پیشوا کسى است که در میان مردم به کتاب خدا حکم کند و رفتارش توأم با عدل و داد باشد.

از دین حق پیروى، و خود را در آنچه مربوط به خدا و رضاى اوست نگهدارى کند.

و السلام.

برگرفته از کتاب سیره معصومان، ج 4، ص 11۰ـ  سید محسن امین

  • برباد رفته

نامه اهالی کوفه به امام حسین(ع)...

وقتى مردم کوفه از مرگ معاویه آگاه شدند و دانستند که امام حسین (ع) با یزید بیعت نکرده است،

بیدرنگ درباره یزید به جستجو پرداختند.

آنگاه بر در خانه سلیمان بن صرد خزاعى گرد آمدند.همین که اجتماع آنان کامل شد،

سلیمان برخاست و به ایراد سخن پرداخت.

وى در پایان گفتار خود گفت:

شما اطلاع یافته‏ اید که معاویه به هلاکت رسیده و به سوى پروردگار رفته است تا به سزاى اعمال خود برسد.

فرزندش یزید به جاى او به حکومت رسیده است.

حسین بن على ضمن مخالفت با او و بدان جهت که از چنگال طاغوتیان آل ابو سفیان اموى در امان باشد رهسپار مکه شده است.

شما که از شیعیان او و قبلا نیز از پیروان پدرش بوده ‏اید،امروز نیازمند یارى شماست.

چنانچه مى‏دانید و آماده هستید وى را یارى دهید و با دشمنانش به مبارزه پردازید،

به آن حضرت بنویسید و آمادگى خود را جهت دعوت به کوفه اعلام دارید.

اما چنانچه از پراکندگى و سستى در یارى او بیم دارید، وى را فریب ندهید.

همه یک صدا گفتند:

ما با دشمن او خواهیم جنگید و در راه او جانفشانى و خود را فداى او خواهیم کرد.

بدین ترتیب اهالى کوفه نامه‏ اى براى حسین بن على (ع) نوشتند

و به وسیله عده‏اى همراه با ابو عبد الله جدلى ارسال داشتند .نامه مزبور به این شرح بود:

بسم الله الرحمن الرحیم،

نامه‏ اى است به حسین بن على از

سلیمان بن صرد

مسیب بن نجبه

رفاعة بن شداد بجلى

حبیب بن مظاهر

و عبد الله بن وال

و شیعیان او از مؤمنین و مسلمین از اهالى کوفه.

سلام بر تو

اما بعد، سپاس خداوندى را که دشمن سرکش و ستمکار و دشمن پدر شما را در هم شکست و نابود کرد.

دشمنى که به این امت یورش برد و به ستمکار خلافت و زمامدارى آنان را به چنگ خود درآورد،

و اموال آنان را به زور بگرفت و بى آنکه رضایت آنان را فراهم آورد،خود را فرمانرواى آنان کرد.

نیکان و برگزیدگان آنان را بکشت،

و بدکاران و اشرار را به جاى نهاد،

و مال خدا را دست به دست در میان گردنکشان و ثروتمندان قرار داد.

همچنان که قوم ثمود از رحمت خدا دور گشتند، دورى و نابودى نیز بر او باد.

شما خود مى‏دانى که براى ما پیشوایى نیست.

پس به سوى ما روى آور.

امید است که خداوند به وسیله تو افراد ما را به گرد هم فراهم آورد و به سوى حق راهبرى فرماید.

اینک نعمان بشیر در قصر فرماندارى اقامت کرده است،

و ما هرگز در جمع او شرکت نکرده و در نماز جمعه و عید با او همراهى نمى‏کنیم.

چنانچه ما بدانیم که شما به سوى کوفه حرکت خواهى کرد،

او را از شهر کوفه بیرون ساخته،

و انشاء الله تعالى او را به شام خواهیم فرستاد.

درود و رحمت خداوند بر تو اى فرزند رسول الله (ص) و بر پدر ارجمند تو باد.

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم.

برگرفته از کتاب سیره معصومان، ج 4، ص 11۰ـ  سید محسن امین

  • برباد رفته

زیباترین شعر مولانا

عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو

خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو

قرعه امروز به نام من و فردا دگری

می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو

مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی

گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو

هر مرد شتربان اویس قرنی نیست

هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست

هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد

هر احمد و محمود رسول مدنی نیست

بر مرده دلان پند مده خویش میازار

زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست

جایی که برادر به برادر نکند رحم

بیگانه برای تو برادر شدنی نیست...!

  • برباد رفته

خیلی خیلی زیباست

مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید .

دخترکوچکش از او پرسید چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟

پدر گفت سبدی بگیر واز آب دریا پرکن وبرایم بیاور .

دختر گفت : غیر ممکن است که آب درسبد باقی بماند.

پدر گفت امتحان کن. دخترم.

دختر سبدی که درآن زغال میگذاشتند گرفت ورفت بطرف دریا وامتحان کرد

سبدرازیرآب زد وبه سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت وهیچ آبی در سبد باقی نماند.

پس به پدرش گفت که هیچ فایده ای ندارد .

پدرش گفت دوباره امتحان کن. دخترکم .

دختر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب رابرای پدر بیاورد .

برای بار سوم وچهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد وبه پدرش گفت که غیر ممکن است...

پس پدر به. او گفت سبد قبلا چطور بود؟

اینجا بود که دخترک متوجه شد و به پدرش گفت بله پدر قبلا سبد از باقیمانده های زغال کثیف وسیاه بود ولی الان سبد پاک وتمیز شده است.

پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد.

پس دنیاوکارهای آن قلبت را از کثافتها پرمیکند،

خواندن قرآن همچون دریا سینه ات راپاک میکند،

حتی اگر معنی آنرا ندانی...

خواندن قرآن یکی از شیوه های قوی پاکسازی کوانتومی محسوب می شود ،

از این شیوه پاکسازی درونی استفاده نماییم تا پاکی آن به زندگی ما برکت ، نعمت ، سلامتی و آرامش فراوان بدهد .

کپى با ذکرصلوات

  • برباد رفته

انجام ندادن هفت کار

در حضور هفت گروه ، هفت کار را مخفی انجام بدهید تا سعادتمند شوید:

1 – در حضور فقیر . دم از مال و منالت نزنید

2 – در حضور بیمار . سلامتیت را به رخش نکشید

3– در حضور ناتوان . قدرت نمایی نکنید

4– در برابر غصه دار. خوشحالی نکنید

5– در برابر زندانی. آزادیتان را جلوه نمایی نکنید

6– در حضور افراد بدون فرزند. از فرزندت تعریف و نوازش نکنید

7– در برابر یتیم. از پدر و مادرتان نگوئید

  • برباد رفته

شباهت جمله معذرت میخواهم و دوستت دارم

گفتن جملهٔ "معذرت میخوام" هم درست مثل جملهٔ "دوستت دارم" اندازه و جایی دارد!

از به زبان اوردنش نه خیلی اجتناب کنید و نه بیش از حد استفاده کنید!

اگر  بیشتر از حد معمول، بابت کارهای نکرده عذر بخواهیم

کاملا محسوس خودمان را به دست خودمان گناهکار کرده ایم!

و اگر هم بابت کارهای خطایی که کرده ایم عذر خواهی نکنیم ،

قطعا ادمهای زیادی را در راهِ این خودخواهی و غرور از دست میدهیم!

اشتباه از هرکسی ممکن است سر بزند!

اما مهم این است که برای جبرانش چه کاری انجام دهیم!

خیلی از اطرافیان ما تنها منتظر یک عذرخواهی از سوی ما هستند تا راه را برای برگشتمان بازکنند و دلشان صاف شود!

و با همین یک جملهٔ ساده و استفاده.ٔ به موقع از آن میشود هزاران رابطه را زنده کرد!

پس از گفتنش هراس نداشته باشید!

چرا که نگفتنش میتواند ضررهای بیشتری را بار اورد!....................

  • برباد رفته

داستان عاشقی

آدما خیلی بی انصافن،
یهو میان تو زندگیت درست وقتی که دوست نداشتی حتی خودتم تو زندگیت باشی...
میان،
از عشق حرف میزنن،
از دوست داشتن،
از آخر دنیا،از نفساشون که بسته به نفستِ...
کم کم باور میکنی،
هرکسی باشه خب باور میکنه،
روزاتون خوب میگذره،اونقدر که هر شب که میخواید بخوابید میترسید از اینکه نکنه خواب باشه...
خاطره میسازید باهم
تو خیابون،کافه،رستوان،تو تراس خونتون...
تو هرجایی که فکرشو بکنید...
باهم آهنگ گوش میدید،
فیلم میبینید،
میخندید...
کم کم زندگیتون پر میشه از حضورش.
معرفیش میکنید به دوستاتون،
مادرتون،
پدرتون...
باهم شروع میکنید به ساختن آینده.
دلتون از داشتنش خوشه،
پشتتون به بودنش گرم...
یه روز صبح از خواب بیدار میشید،
گوشیتونو برمیدارید
قبل از اینکه دستتون بره سمت گزینه کال،
یه پیام ازش میبینید...
همونجور که یهو،بی اینکه شما بخواید اومد و با اصرار موند
همونجور یهو و با اصرار از پیشتون میره...
و شما رو تنها میزاره
با آینده و پارک و بوتیک و خانوادتون و دوستاتون و کافه و خیابونای لعنتی این شهر و یه مشت عکس دو نفره...
بیاین اینقدر بی انصاف نباشیم،
بیاین اگه یکیو نمیخوایم،
اگه هنوز قبلیو یادمون نرفته،
اگه موندنی نیستیم،
حرف از موندن نزنیم..

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود